سلام
من دختری 30 ساله، فارغ التحصیل دوره ی دکتری و شاغل در یکی از ارگان های دولتی هستم. مدتی قبل خواستگاری داشتم، 31 ساله، فوق لیسانس و کارمند یکی از ادارات دولتی. شرایط را سنجیدم و چون دیدم تشابهات نسبی ای از لحاظ فرهنگی، خانوادگی و محل زندگی و ... با هم داریم، مراحل آشنایی را با نظارت خانواده ها شروع کردیم. من با همه ی شرایط و خواسته های مالی ایشان کنار آمدم و قبول کردم که با یک مهریه ی معمول و رو به کم ( 110 سکه) و عقد و عروسی و خریدهای مختصر، ازدواج کنیم.
در این مدت وقتی دیدم در بعضی امور جزیی تردید دارد، دو بار خواستم کمی سریعتر تکلیف رابطه را مشخص کنیم ولی ایشان فکر می کرد من فقط دنبال ازدواجم. مدتی بعد ایشان از من خواست که کاری را که مدت ها برای داشتنش تلاش کرده بودم و به صورت پاره وقت بود، رها کنم ( با درآمد خیلی کم و حدود 7 ساعت در هفته وقتم را می گرفت) و فقط به کار اصلیم بپردازم، در حالی که می دانست این کار پاره وقت را از کار اصلیم بیشتر دوست دارم و باعث می شود احساس رضایت از زندگیم داشته باشم.
وقتی به ایشان گفتم با این شرایط من کنار بیاید چون خواسته ی قلبی ای غیر از این ندارم و این دلخوشی، خوشحالم می کند، گفتند بین من و این کار یکی را انتخاب کن. تا اینکه مباحث مالی پیش آمد و ایشون گفتند حقوق هر دو روی هم هر چند شد، خرج زندگی می کنیم و هر چه باقی ماند در حساب من پس انداز می شود و نهایتا خریدی هم داشتیم ( زمین، خونه و ماشین)، شراکتی ثبت می کنیم و خواستند که این توافقات را در عقدنامه ذکر کنیم و تعهد بدهم حتی اگر حقوقم بیشتر هم شد به این شرایط پایبند بمانم.
من مخالفت کردم و خیلی ناراحت شدم و به ایشان گفتم پس دوست داشتنی در کار نیست و مرا به خاطر موقعیت و پول می خواهی. این مباحث گذشت و ما دو روز با هم سرد برخورد کردیم.من با مادرم مشورت کردم و ایشان گفتند کمی مدارا کن، تو می خواهی زندگی کنی و مدارا اصل زندگی است.
توی این دو روز ایشان با خانواده مشورت کرده بودند و خانواده ترغیبشان کرده بودند به قطع ارتباط ، به جرم اینکه دنبال پولم و موقعیتم به آرامش زندگیش لطمه می زند. من سعی کردم فضا را درست کنم، یک ساعت موفق می شدم و می گفت پس عقد می کنیم و یک ساعت دیگر مخالف بود و جواب نمی داد. بالاخره حرف نهایی شان ( بعد از یک هفته قطع ارتباط) این شد که اگر دوستم داری و حالا که اصرار می کنی و می خواهی با شرایطم کنار بیایی، اول اینکه با مهریه ی یک سکه موافقت کن. دوم اینکه اهل من و تو در امور مالی نباشی، سوم اینکه صادقانه دوستم داشته باشی.
علاوه بر این ها، گلایه هم کردند که بحث شراکتی خریدن ( زمین و خونه و ...) را محض امتحان من ذکر کرده اند و فقط قصدشان امتحان من بوده است و خود من نباید قبول می کردم چنین چیزی را و نه اینکه حتی پیشنهاد حساب مشترک هم بدهم ( در حالی که من قصدم از ازدواج نه مباحث مالی و مهریه، بلکه آرامش و زندگی خوب و ساده بود، چون وضع مالی ایشان هم اصلا جوری نیست که من به خاطر پول به ایشان فکر کنم، بلکه فکر می کردم می توانم روی اخلاقشان تکیه کنم و به آرامش برسم).
تحلیل شما از این ارتباط و برخورد چیست و نهایتا چه پیشنهاداتی دارید؟
ممنونم و با آرزوی موفقیت برای همه تون.
بیشتر بخوانید ...
خواستگارم میگه بیشتر از 14 تا مهریه نمیدم
با آسون کردن شرایط ازدواج به خودمون کمک کنیم
عقد کنیم و تا زمان ایجاد شرایط ازدواج ، موافقید ؟
با این مهریه ها نمی صرفه ازدواج کنم
خواستگاری که می خواد مهریه عند الاستطاعه باشه نه عند المطالبه
از ترس مهریه سنگین، جلسات خواستگاری رو ادامه ندادم
حتی اگه بمیرم مهریه بالا قبول نمی کنم
مهریه رو بالا میگید که دستش بسته باشه ازتون پیروی کنه؟
هفته دیگه عقدمه و از قبول مهریه بالا می ترسم
ما که نمی تونیم مهریه بدیم قید ازدواج رو بزنیم ؟
شوهرم میگه برو سکه هات رو ببخش تا بتونم بهت اعتماد کنم
ما پسران نباید با زندگی مون قمار کنیم
← ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه) ← رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)
- ۱۱۱۶۰ بازدید توسط ۸۰۷۱ نفر
- پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۶ - ۲۱:۴۲