سلام
من یه دختر ۲۴ ساله ام که تا الان بخش عمده ی زندگیم به درس خوندن و این جور مسائل گذشته، از وقتی که یادمه اسم پسر عموم روم بوده و قرار بوده با اون ازدواج کنم بگذریم از تمام ناراحتی ها و مشکلاتی که این قضیه برام درست کرد، اما خب متاسفانه یا خوشبختانه آزمایش خون که دادیم بهم نخورد و این قضیه هم منتفی شد .
البته من از اول با این قضیه مخالف بودم و بقیه سعی در راضی کردن من داشتن بخاطر همین خیلی دیر رفتیم ازمایش خون و پدرم و عموهام هم در تمام این مدت تمام خواستگاران من رو رد میکردن و حتی به من نمیگفتن که مثلا فلانی از تو خواستگاری کرده ، بجز پسر عموم هم فقط ۲-۳ نفر شخصا از خودم خواستگاری کردن که بنظرم مناسب همدیگه نبودیم.
قراره سال آینده در یک آزمون شغلی شرکت کنم که خب اگر موفق بشم آینده ی شغلیم رو تضمین میکنه البته مستلزم این هست که تمام مدت نه ماه پیش روم رو فقط و فقط درس بخونم و از مسائل دیگه کاملا بگذرم.
مسئله ای که برام بوجود اومده اینه که همه بهم میگن دیگه درس خوندن بسه تا کی قراره مشغول درس و دانشگاه باشی بهتره به فکر ازدواج باشی و من نمیدونم باید چیکار کنم، خب من خانواده ی خوب و حتی در منطقه ی خودمون با اسم و رسم بسیار عالی دارم، خودم هم دختر تحصیلکرده با قیافه ی خوبی هستم و از نظر مالی هم خدا رو شکر وضع بسیار خوبی داریم، اما من هیچ وقت در ارتباط با جنس مخالف خوب نبودم و حتی بهتره بگم اصلا بلد نبودم چطور ارتباط بگیرم و حتی گاها فرصت هایی که برام وجود داشته رو با همین اخلاقم از بین بردم.
بعد از جریان پسر عموم هم انگار چون خیلی طولانی شده بود و پدرم در تمام اون مدت همه ی خواستگارام رو رد میکرده دیگه انگار کسی تمایلی نداره برای خواستگاری من پا پیش بذاره، بعضی وقتا واقعا کلافه میشم از طرفی اگر بخوام به فکر اینده شغلی و تحصیلیم باشم باید حداقل تا دو سال اینده قید ازدواج رو بزنم و از طرف دیگه اگر بخوام به ازدواج فکر کنم مسائل دیگه ای برام وجود داره.
من خیلی کتاب ها خوندم و حتی سمینارهای مختلف شرکت کردم اما باز به این نتیجه رسیدم که من دختری نیستم که بتونم برم بیرون و خودم با کسی ارتباط بگیرم ترجیحم اینه که بطور سنتی ازدواج کنم و خب بطور سنتی هم که این روزا تقریبا غیر ممکن شده، کسی رو هم ندارم که بخواد بهم خواستگار معرفی کنه و از این حرفا و حتی توی فرهنگ ما این نوع معرفی ها بعضا توهین به دختر محسوب میشه.
این روزها اصلا نمیتونم درست و حسابی درس بخونم چون نمیدونم تصمیم درست چیه گاهی با خودم فکر میکنم بهتره مدتی بیخیال درس خوندن بشم و بیشتر بفکر زندگیم باشیم و گاهی نظرم کاملا برعکسه.. البته ما چون در یک شهر دیگری دور از بقیه فامیل زندگی میکنیم حتی اگر مشغول درس خوندن هم نباشم جایی رو ندارم که برم و گاهی شده حتی در طی ده روز یک بار هم از خونه بیرون نرفتم، اگر بخوام برم بیرون هم نمیدونم کجا باید برم که امکان آشنایی با یه فرد مناسب برام وجود داشته باشه. ممنون میشم اگر شما با نظراتتون کمکم کنید .
مطالب مرتبط :
چه تغییری باید در زندگیم بدم که خواستگار داشته باشم؟
نکنه به خاطر جوش هام هست کسی منو نمی پسنده ؟
هر کس میشنوه که تا حالا اصلا خواستگار نداشتم باورش نمیشه
اون دختری که خواستگار نداره باید بره بمیره ؟
رک بگم خواستگار ندارم هر که میاد زنگ میزنه دیگه نمیاد
از خانوادم خجالت می کشم که با این سنم خواستگار ندارم
نمی دونم چرا اصلا خواستگار ندارم ؟
دلم خونه و اصلا خواستگاری ندارم!
چون چهره ام بچگانه است خواستگار ندارم ؟
32 سالمه و تا حالا حتی یک خواستگار هم نداشتم
← جذب خواستگار دلخواه (۱۲۵ مطلب مشابه)
- ۱۰۸۰۴ بازدید توسط ۸۲۳۹ نفر
- جمعه ۱ بهمن ۹۵ - ۲۲:۲۵