سلام دوستان عزیز
من یه دختر ۲۰ ساله ام، که ظاهر قابل قبولی دارم، خانواده نسبتا پولدار و با فرهنگ ، به شدت به مرتب بودن قیافه و شیک بودن لباس هام و با بوی خوش حاضر شدن در جمع حساسم ، اهل دوست پسر و از این چیزها هم نیستم ، کلا با جنس مخالف نامحرم حتی ارتباط کلامی ام برقرار نمیکنم، مگر پسرهای فامیل در حد سلام خوش اومدین و خداحافظ .
شاید مشکلم برا بعضی ها پیش اومده باشه ، شایدم برا خیلی ها مسخره باشه ، اما مشکل بزرگیه برام ؛
من از ازدواج میترسم، از دلبستن به کسی میترسم، در ازدواج های اطرافم هیچ ازدواج موفقی ندیدم ، زندگی هاشون همه دعواس و کتک کاری، همه زن و شوهرهای اطرافم فقط دارن تحمل میکنن همو ، من با دیدن این کتک کاری عا و دعوا ها و آبرو ریزی های پسر و دخترهای فامیل ، میترسم از ازدواج .
بدبختی اینجاست که راه به راه برام خواستگار میاد ، منم مجبورم روی همشون عیب الکی بذارم ، یکی میگم خنگه، یکی اسمش قدیمیه، یکی مامانش بدجنسه، یکی زشته، یکی چاقه ... ، خانواده از دستم خسته شده ، میگن دوستات و هم سن هات همه یا ازدواج کردن یا نامزدن یا بچه دارن، راست میگن همه دوستام تو سن کم ازدواج کردن.
من هر بار برام خواستگار میاد ، شب ها خواب ندارم، کابوس میبینم ، خواب میبینم دارم کتک میخورم از دستش، در صورتی بابام حتی یک بار هم با صدای بلند باهام حرف نزده ، کارم شده گریه وقتی برام خواستگار میاد .
لطفا نخندین بهم ولی خسته شدم ، من دوست دارم درسم رو ادامه بدم ، زیاد دیدم دور و برم شوهر هایی که با وجود قید کردن درس دختر خانوم تو عقد نامه ، اجازه ندادن درس بخونن، و دوستامم مجبور شدم درس رو کنار بذارن ، من علاقه دارم به درس ، از کتاب هام نمیتونم جدا بشم، از خانواده ام و از آرامشی که دارم خونه پدرم .
به گوشم رسوندن، قراره یه آقایی بیاد خواستگاریم، که باباش سری تو سرا داره، و این بار جواب رد دادن بهش انگار کاره حضرت فیله، چیکار کنم که خانواده بذارن درسم رو بخونم ، بخدا خودم میگم من هنوز سنم کمه، نمیخوام شوهر کنم، ولی میگن سنت کم نیست به فکر باش .
بدبختیم فقط این نیست ، از چند سال قبل ، به پسری علاقه مند شدم از پسرهای فامیل دور، که خیلی پسره خوب و باحیا و متینی هستن، و ایشون به شدت به درس خوانده بودن همسر آیندشون اهمیت میدن، اینو از خواهرشون متوجه شدم ، اون آقا هم نسبت به بنده همچین بی میل هم نیستن، چون جویای احوالات بنده هستن از بقیه، و من هر چقدر فکر کردم به این نتیجه رسیدم ، یا ازدواج نخواهم کرد با کسی، یا هم این آقا که مطمئن هستم هیچ کدوم از اون رفتار های کتک زدن و شکاکی رو ندارن و حتما اجازه درس خوندن رو بهم میدن .
خودشون هم تحصیل کرده هستن، حالا به نظره شما من چیکار کنم؟ اگه سنم مناسب ازدواجه از نظره شما ، که بگید چیکار کنم ترسم رو کم کنم یا تمومش کنم ، اگه ام سنم کمه چطوری خانواده ام رو متقاعد کنم ؟
و اینکه علاقه ام به اون آقا چی ؟ پسری که از نظر من درسته پولدار نیست و شغل دولتی تداره اما برای من خوش اخلاق ترین پسریه که تا حالا دیدم من همه جور خواستگار داشتم ، از پولدار و بدون تحصیلات تا درس خونده بیکار و حتی بد اخلاق اما با شعل دولتی .
چشمم رو روی همه بستم تا خاطرات تلخ طلاق برادرم و دعواهاشون جلو چشم هام نباشن و خودم دچارش نشم
ممنون میشم با نطراتتون کمکم کنید ترس از ازدواج و طلاق رو کنار بذارم
ممنونم از همگی
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← قبل از ازدواج لازم است بدانید (۲۹۶ مطلب مشابه)
- ۲۵۱۹ بازدید توسط ۱۷۵۶ نفر
- يكشنبه ۲۱ بهمن ۹۷ - ۱۴:۳۱