سلام دوستان.
نماز روزهاتون قبول باشه. دختری هستم که کودکی که گذروندم بدون سختی نبوده و دوران نوجوانی و دبیرستانمم همینطور ، به محبت نیاز داشتم ،پدر مادرم در حد توان خودشون محبت میکردن و برای من کافی نبود و... گذشته ها گذشته..
دختری احساساتیم ، خواهر برادرای بزرگتر از خودم که ازدواج کردن در حد معمولی بودیم و رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم نداریم . میخوام رابطه عاطفی مون رو قوی کنم . دوران سنی که احتیاج به دریافت محبت داشتم به اندازه کافی دریافت نکردم و متاسفانه دچار کمبود محبت هستم.
میخوام در محیط خانودم دریافت و ابراز کنم اما محبت کردن رو بلد نیستم نمیدونم چطوری انجام بدم، چقدر باید محبت کنم ؟. یه برادر کوچکتر از خودم دارم .میدونم نیاز به محبت داره ، باید بهش توجه بشه نمیخوام تنهایی وحالتی که من داشتم اون تجربه کنه و میخوام بهش محبت کنم که اعتماد به نفسش بره بالا و در زندگی وایندش به مشکل نخوره. زود وابسته نشه و بتونه راحت حرفاشو بزنه وخیلی از پوئن های دیگه.اما نمیدونم باید چه کارهایی باید واسش انجام بدم؟ تقریبا 17 سالشه .
پدر مادرم سنشون بالا رفته .خیلی محبت و عاطفه تو خونمون نیست و فضای خونمون معمولی و خشکه میخوام با محبت فضای خونمونو پر کنم. پدرم تحصیلکردست اما محبتشو با کاراش نشون میده و ادمی تقریبا جدی و ارومی و صبوره ، بعضی وقتا عصبانی میشه. نمیدونم باید چطوری به پدر مادر محبت کنم .همیشه پدرمو شما خطاب میکنم ورسمی .اما با مامانم راحتترم.
مادرم مهربونو خونه دار خیلی زحمت میکشه اما نمیتونیم حرفای همو خیلی خوب بفهمیم ونمیتونم باهاش دردودل کنم یعنی بنده خدا نمیدونم شاید تفاوت نسلمونه که حرفامو درک نمیکنه .بخاطر همین سعی میکنم کمتر حرف بزنم وبیشتر شنونده حرفاشم.یه جورایی مرهم مامانمم ناراحتی هاشو میاد به من میگه ناراحت میشم ولی چیکار کنم میخوام بهش بگم بهم نگو ناراحت میشم ذهنم درگیر میشه ولی به من نگه به کی بگه
پدر مادرم بهم محبت کردن والان نوبت منه که بهشون محبت کنم ولی خودم نیاز دارم که یکی بهم محبت کنه
کلا زود رنج و زود عصبی میشم بعضی وقتا واسه مامانم صدام میره بالا ولی همون موقع میرم بوسش میکنم از دلش در میارم خودشم میدونه .این اخلاقم دست خودم نیست ، دوست ندارم و نمیدونم چطوری حل کنم؟
به خاطر کمبود محبتم تازگی ها تو دانشگاه به همه زود وابسته میشم و معذب میشم، اینجوری نبودم نمیدونم اطرافیان متوجه میشن یا نه ولی خودم خیلی اذیت میشم. فکر میکنم وقتی متوجه وابستگیم بشن، در مورد من فکرای بدی میکنن ویه دختر ضعیف و بی ارداه و بی کس و کار تصور میکنن ، در صورتی که واقعیت این نیست. نمیدونم چیکار کنم ؟ ( به غیر از ازدواج چون تا چند سال دیگه آمادگیشو ندارم ) ممنون میشم راهنماییم کنین.
نماز روزهاتون قبول باشه. دختری هستم که کودکی که گذروندم بدون سختی نبوده و دوران نوجوانی و دبیرستانمم همینطور ، به محبت نیاز داشتم ،پدر مادرم در حد توان خودشون محبت میکردن و برای من کافی نبود و... گذشته ها گذشته..
دختری احساساتیم ، خواهر برادرای بزرگتر از خودم که ازدواج کردن در حد معمولی بودیم و رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم نداریم . میخوام رابطه عاطفی مون رو قوی کنم . دوران سنی که احتیاج به دریافت محبت داشتم به اندازه کافی دریافت نکردم و متاسفانه دچار کمبود محبت هستم.
میخوام در محیط خانودم دریافت و ابراز کنم اما محبت کردن رو بلد نیستم نمیدونم چطوری انجام بدم، چقدر باید محبت کنم ؟. یه برادر کوچکتر از خودم دارم .میدونم نیاز به محبت داره ، باید بهش توجه بشه نمیخوام تنهایی وحالتی که من داشتم اون تجربه کنه و میخوام بهش محبت کنم که اعتماد به نفسش بره بالا و در زندگی وایندش به مشکل نخوره. زود وابسته نشه و بتونه راحت حرفاشو بزنه وخیلی از پوئن های دیگه.اما نمیدونم باید چه کارهایی باید واسش انجام بدم؟ تقریبا 17 سالشه .
پدر مادرم سنشون بالا رفته .خیلی محبت و عاطفه تو خونمون نیست و فضای خونمون معمولی و خشکه میخوام با محبت فضای خونمونو پر کنم. پدرم تحصیلکردست اما محبتشو با کاراش نشون میده و ادمی تقریبا جدی و ارومی و صبوره ، بعضی وقتا عصبانی میشه. نمیدونم باید چطوری به پدر مادر محبت کنم .همیشه پدرمو شما خطاب میکنم ورسمی .اما با مامانم راحتترم.
مادرم مهربونو خونه دار خیلی زحمت میکشه اما نمیتونیم حرفای همو خیلی خوب بفهمیم ونمیتونم باهاش دردودل کنم یعنی بنده خدا نمیدونم شاید تفاوت نسلمونه که حرفامو درک نمیکنه .بخاطر همین سعی میکنم کمتر حرف بزنم وبیشتر شنونده حرفاشم.یه جورایی مرهم مامانمم ناراحتی هاشو میاد به من میگه ناراحت میشم ولی چیکار کنم میخوام بهش بگم بهم نگو ناراحت میشم ذهنم درگیر میشه ولی به من نگه به کی بگه
پدر مادرم بهم محبت کردن والان نوبت منه که بهشون محبت کنم ولی خودم نیاز دارم که یکی بهم محبت کنه
کلا زود رنج و زود عصبی میشم بعضی وقتا واسه مامانم صدام میره بالا ولی همون موقع میرم بوسش میکنم از دلش در میارم خودشم میدونه .این اخلاقم دست خودم نیست ، دوست ندارم و نمیدونم چطوری حل کنم؟
به خاطر کمبود محبتم تازگی ها تو دانشگاه به همه زود وابسته میشم و معذب میشم، اینجوری نبودم نمیدونم اطرافیان متوجه میشن یا نه ولی خودم خیلی اذیت میشم. فکر میکنم وقتی متوجه وابستگیم بشن، در مورد من فکرای بدی میکنن ویه دختر ضعیف و بی ارداه و بی کس و کار تصور میکنن ، در صورتی که واقعیت این نیست. نمیدونم چیکار کنم ؟ ( به غیر از ازدواج چون تا چند سال دیگه آمادگیشو ندارم ) ممنون میشم راهنماییم کنین.
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)
- ۲۰۰۵ بازدید توسط ۱۳۸۵ نفر
- سه شنبه ۳۰ خرداد ۹۶ - ۲۲:۱۶