سلام
ما دو تا خواهریم که خواهر کوچیکم مجرده و من توی عقدم . خونوادم مخصوصا مامانم خیلی داماد دوسته و به شدت هوای شوهرمو داره وقتی میاد خونمون مثل پادشاها میشینه روی مبل و تکون نمیخوره مامانمم همینطور چیزی میاره جلوشو برمیداره یعنی همینطور میاره که روی میز جلوش پر میشه تعارف میکنه غذا هم که همیشه هفت رنگ پلو جلوش میذاره خودمم خیلی هواشو دارم وقتی میاد خونمون توی این یک سال و چند ماه خیلی بردیمش رستورانو بستنی و ابمیوه و فست فود که بابام همیشه حساب کرده واسه عید و مراسما هم بهترین هدیه رو بهش دادیم تولد واسش گرفتم خونمون و مامان و باباشو خواهر برادرشو دعوت کردم خونوادمم حمایت کردنو بهترین کادوها رو بهش دادن خودمم همیشه چیزایی رو که می دونستم دلش میخواد و واسه مراسما واسش خریدم در صورتی که خونواده ی اون واسه تولد من هیچی نخریدن حتی نکرد سال بعد واسه تولدم جبران کنه بازم خونواده ی خودم واسم تولد گرفتن اونم یه کادو اورد فقط...
تا بحال پیش نیومده یه چیزی دستش بگیره بیاد خونه ی ما نشده مامانم اینا رو دعوت کنه به رستوران یا حتی یه بستی چیزی میریم بیرون دلمون ابمیوه بستنی چیزی میخواد بابام میره میگیره یه تعارف نمیکنه که بره اون بخره اصلا انگار نه انگار که مرده حتی گاهی مامانم دعوتمون کرده رفته حساب کرده اون به روی خودشم نیاورده ....
فقط روز مادر پدر واسه مامان بابام چیزی خریده اونم یه چیز زیر 100 تومان.... خانوادم تابحال از گل نازکتر بهش نگفتن و عین پسرشون هواشو داشتن بدون هیچ توقعی.... اونم اصلا جبران نمیکنه می ترسم هوا برش داره فکر کنه کسیه که اینقد باهاش خوبیم یا واسش عادی بشه و یجورایی وظیفه....
اصولا ادم خونسرد و بیخیالیه و زبون بازم نیست ولی با این وجود هوای خونوادشو داره و هر کاری از دستش بربیاد واسشون انجام میده البته اونام زیاد بهش دستور میدن ولی بازم می فهمم خودشم احساس مسئولیت داره و به دردشون میخوره یا حتی پیش اومده اونا توی ماشینمون بودن گفته بریم بستنی یا ... بخوریم در صورتی که تا بحال خونوادش منو یه رستوران یا بستنی چیزی نبردن...
خیلی پیش اومده مامانش بهش بگه برو فلان مواد غذایی رو بخر که پولشم نمیدن دیگه یا خیلی کارای دیگه حتی واسه خواهر و داداشش ولی واسه خونواده ی من که هیچی واسه منم نکرده ازین کارا . میاد خونمون بهش تعارف میکنم سر سفره اینور اون ور ولی حالا من میرم خونشون یه قاشق جلو من نمیذاره خودم باید بگم اصلا انگار نه انگار ... یه جوری شده که کوچکترین حرکتش به چشمم اوج میکنه از بس کاری نکرده مثلا می دونه من چیپس دوس دارم اون روز اومد خونمون دیدم چنتا چیپس خریده منم کلی باهاش خوب برخورد کردمو اینا از بس ازین کارا نکرده ....
خیلی حس حماقت بهم دست میده وقتی کاری واسش میکنم ولی جبران نمیکنه وقتی می بینم خونوادم اینقد بهش محبت و خوبی میکنن ولی اون هیچی .... نمیدونم چکار کنم که بفهمه که اگه کسی واسش کاری میکنی معرفت نشون بده بفهمه باید حرکتی بکنه ...
البته میفهمه و میدونه خونوادم خیلی خوبن ولی جبران نمیکنه و جای جاش که برسه هوای خونوادشو بیشتر داره نمیفهمه که اونا هر کاری بکنن خب پدر و مادرشن ولی وقتی کسای دیگه مثل پدر و مادرت حتی بهتر از اونا باهات برخورد کنن بدون هیچ توقع و دستوری خب باید خیلی قدرشونو بدونی.... گاهی اونقدر حرصم میگیره که میخوام دیگه بهش محل نذارم ولی نمیشه ...
تا به حال غرورم اجازه نداده بهش بگم ولی دلم میخواد بدونه و بی چشم و رو نباشه ... واقعا دارم خسته میشم حس بدی بهم دست میده وقتی فکر میکنم به این مسائل
برنامه ریزی شوهرم به هم خورده، احساس می کنم منو مقصر میدونه
چکار کنم شوهرم دوستم داشته باشه ؟
نشانه های دوست داشتن خانم ها توسط شوهرشون
شوهرم منو دوست نداره که همش سرش توی گوشیه
از کجا بفهمم شوهرم زندگی با من رو دوست داره یا نه ؟
چکار کنم شوهرم رو مثل قبل دوست داشته باشم؟
دوست دارم بدونم روش درست رفتار با شوهر چطوریه؟
شوهرم دوستم نداره چه کار کنم ؟
نگرانم نتونم شوهرم رو در دوران عقد راضی نگه دارم
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۶۷۲۲ بازدید توسط ۴۵۸۴ نفر
- يكشنبه ۱۴ خرداد ۹۶ - ۱۵:۱۸