سلام

هیچ حسی به خدا ندارم؛ همه چیز از کنکور شروع شد ،از همه دوستام عقب افتادم، رشته ای قبول شدم با اون که بازار کارش خوب بود ولی ازش متنفر بودم، اصلا هیچ ربطی به شخصیت من نداشت؛ سر این قضیه از همه دوستام جدا شدم ، خیلی تنها شدم، نمیدونم چی شد الکی الکی فارغ التحصیل شدم و درس تموم شد...

مدام با خودم کلنجار می رفتم عیب نداره، ادامه میدم ولی با اون که اصلا اوضاع خوب نبود شروع کردم به درس خوندن ولی قبول نشدم... مجبور شدم برم سرکار ؛ با همه شرایط کارمو ادامه بدم...هر لحظه سرکار خودمو لعنت می کنم ولی به هیچکی نگفتم اصلا خانواده ام نمیدونن ...

الان 22 سالمه ،مدام تو مدت دانشگاه با خودم میگفتم ازدواج می کنم یه خوشحالی میاد تو زندگیم ، همه چیز درست میشه ولی هیچ اتفاقی نیفتاد... تازه به اینجا رسیدم که حتی از ازدواجم متنفر شدم ، دلم میخواد همیشه تنها باشم ...

هر موقع از خدا چیزی خواستم بهم نداد ... نمیدونم جریان چیه، فقط میدونم که دیگه از خدا هیچی نمیخوام... حتی نماز میخونم روزه ام میگیرم چون از بچگی بهم گفتن بخون ... ولی خسته ام انگار دیگه خدام تحویلم نمیگیره. منم دیگه از خدا هیچی نمیخوام


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه) خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه)