سلام یه گله دارم
دختربیست و چندساله ای هستم که حدود یه ماه دیگه زندگی مشترکم رسما شروع میشه!
از زمانی که شوهرم خواستگارم بود و میخواستم انتخاب کنم، یه معضل داشتم و اونم چهره اش بود. با چیز دیگه ای مشکل نداشتم. از همون ابتدا مشاور، دوستان، خانواده و جمع های این مدلی مثل خانواده برتر، میگفتن "حالا فعلا به خاطر قیافه مورد خوب رو رد نکن بسنج شاید دیگر مورداش خوب باشه". خصوصا که طرف مومن بود و بسیار با اخلاق و از نظر معیار های ازدواج تقریبا اغلب چیزایی که من میخواستم رو داشت.
خودم هم از این همه اشتراک نظر و ایده آل بودنش متعجب بودم. اما چهره اش اصلا به دلم نمی نشست. هر چه گذشت هم بدتر شد و کسای که مورد مشورتم بودن وقتی بیشتر به خوبی هاش پی میبردن بیشتر اصرار میکردن که "این خوبه. ردش نکن. چهره بی اهمیته. دو روز دیگه عادی میشه پشیمون میشی. یه آدم خوشکل بی اخلاق نصبیت بشه خوبه؟ " و از این حرفا.
گفتن نامزد میشی محرم میشی روابط نزدیک تر میشه و این قضیه حل میشه، نشد! گفتن عقد میشی شوهرت میشه بیشتر مهرش به دلت میشینه اما ننشست! ( البته فقط از نظر چهره ).
تا وقتی ازم دوره دوستش دارمو تو حرف زدن باهاش بهتر و عاشقانه ترم. ارتباط شکل حضوری که میگیره دلم میخواد فقط زودتر تموم بشه. دوست ندارم رو بروم بشینه ، هر وقت روبروم باشه پا میشم میرم کنارش میشینم که نبینمش.
وقتی غذا میخوره یا حرف میزنه سرمو پایین میندازم و نگاش نمیکنم. وقتی بهم نزدیک میشیم (ببخشید)، چشمامو میبندم که نبینمش. وقتی بهش فکر میکنم دوست ندارم چهره اشو تو ذهنم مرور کنم.
واقعا این انصافه؟ منی که بخاطر دیانت کسی و بخاطر خوب بودنش قبولش کردم و چون احساس کردم با اون زندگی خدا پسندانه ای خواهم داشت ( چون بسیار مرد مقیدی هست از نظر دینی )، و با چهره اش کنار و کوتاه اومدم، اینطوری پر از احساس بد بشم؟
همه اش به وعده هایی که دیگران گفتن و وعده های که توی دین داده بود اعتماد کردم که به خاطر چهره انتخاب یا رد نکن که به همون واگذار میشی.
اما الان تبدیل به یه آدمی شدم که به جای اینکه شوق شروع زندگی مشترک داشته باشم، همه اش مثل افسرده هام و هیچ شوقی ندارم. چه شوقی داشته باشم وقتی ضروری ترین مسئله که چهره ی همسرمه حالمو بد میکنه.
سعی میکنم جلو خانواده ی بزرگتر حضور نداشته باشه با هزار ترفند از ورودش به مراسم ها و مهمونی های خاوادگیم جلوگیری میکنم به بهانه اینکه کار داره و سرش شلوغه. و به همسرم هم میگم چیز خاصی نیست نمیخواد بیای کسی انتظار نداره و زیادم کسی نمیاد و ...برای اینکه همه اش فکر میکنم وقتی میاد همه پیش خودشون چهره شوهرمو مسخره میکنن.
اینکه چهره اش خوبه یا نه رو واقعا نمیدونم . من که بنظرم خوب نیست اما از دو سه تا از نزدیکام میپرسم میگن خوبه. اینا هم اگه بد باشه رو دربایستی میکنن. مطمئنم. فقط یه بار به داداششم اصرار کردم و قسمش دادم که نظرشو درباه ی چهره همسرم بگه اونم کلی مکث کرد و با طمئنینه خاصی گفت : خب خواهرم خودت خییلی بهتری!
راستی خودم چهره ام متوسط رو به بالاست. هم من و شوهرم تحصیل کرده هستیم. شوهرم بسیار مهربون هست و از هیچی در هیچ زمینه ای دریغ نمیکنه....
هیچ امیدی هست؟ مسئله ای که بعد از یک سال برام عادی نشده و بلکه روز به روز حالمو بدتر میکنه ، ممکنه بعدها عادی بشه؟ همه دوستان و خصوصا خانمای متاهل که مدتی از زندگیشون گذشته کمک کنن.
اجرتون با آقای منتظَر
پاسخ :
سلام
یکی از راه های محبوب کردن یک شخص اینه که براش وقت بذارید و بهش محبت کنید . اشتباهی که الان شما دارید می کنید اینه که منتظر نشستید تا اون یه کارهایی بکنه که توی دلش شما جا باز کنه .
همین الان یه چیز بی ارزش و یا حتی زشت رو بردارید . یک هفته مراقبش باشید . تمیزش کنید ، جای خوبی براش در نظر بگیرید ، بوسش کنید ، روش دست بکشید و ... !
بهتون قول میدم یک هفته ی دیگه نمی تونید اون رو به راحتی دور بندازید ! چرا ؟ چون احساس تون رو خرجش کردید ، مراقبش بودید ، براش وقت گذاشتید و ... .
اونایی که بعد از ازدواج ، عاشق تر میشن به خاطر محبت های طرف مقابل نیست ! اشتباه نکنید . نمیگم بی تاثیره ولی عامل اصلی محبت ها ، توجه ها ، احساس ها و ... هستش که نثار طرف مقابل میشه .
خانم میاد میگه که من عاشق شوهرم هستم ولی نمی دونم چرا اون عاشق من نیست ! باید گفت ، شما عاشقش هستید چون بهش محبت می کنید ! اون عاشق شما نیست چون براتون وقت نمیذاره ، مراقب احساس شما نیست . اون هم اگه به شما محبت می کرد ، عاشق شما میشد .
بنابراین برای این که یه یک آدم علاقمند بشید براش وقت بذارید . منتظر نباشید از اون چیزی به شما برسه !
اونایی که طرفدار فلان بازیگر هستند و خودشون رو به خاطرش هلاک می کنن ! چیزی از اون بازیگر بهشون رسیده ؟! اکثر مواقع حتی اون رو از نزدیک ندیدن ! زیاد مهم نیست که اون بازیگر زیبا باشه یا نباشه ، مهم اینه که چقدر برای اون بازیگر وقت ، انرژی و احساس مصرف شده باشه .
پیشنهاد بنده به شما خانم محترم اینه که وقت بیشتری براش بذارید . به چهره اش نگاه کنید و بگید این شوهرمه ، سالمه ، منو دوست داره ، منم باید دوستش داشته باشم .
از چهره اش فرار نکنید . شما تا حالا به خودتون تلقین کردید که از چهره اش خوشم نمیاد ، انتظار معجزه نداشته باشید که یهویی ! عاشق بشید .
یک هفته به این پیشنهاد عمل کنید مطمئن باشید نظر شما حداقل کمی تغییر خواهد کرد و با ادامه ی اون اوضاع زیر و رو خواهد شد .
به طور خلاصه برای یک هفته :
1 - وقتی به دیدن تون میاد ، براش چای ببرید ، آب ببرید و ...
2 - روبروش بشینید و به چهره اش زل بزنید و بگید اون منو دوست داره و ...
3 - بهش زنگ بزنید ، پیام بدید
4 - ارتباط جسمی برقرار کنید
و ...
هر محبتی که می تونید بکنید ولی انتظار محبت دیدن نداشته باشید . این کارها باید با دید مثبت انجام بشه .
موفق خواهید شد .
موفق باشید
مرتبط:
با ظاهر خواستگارم مشکل دارم، بعدا ممکنه بهش علاقه مند بشم؟
خواستگارم بینی خودش رو عمل کرده و من نمیپسندم
خواستگارانی که دارم از لحاظ ظاهری برام جذاب و دلنشین نیستند
می ترسم مثل خواهرم بعد از ازدواج حسرت ظاهر مردان دیگه رو بخورم
فقط با ظاهر خواستگارم مشکل دارم
میدونم که ظاهر مهم نیست ولی ظاهر خواستگارم به دلم ننشست
در جلسه ی خواستگاری چقدر به قیافه و ظاهر پسر اهمیت میدید؟
آیا شغل خوب خواستگار نقص قیافه و چهره رو پوشش میده؟
قیافه خواستگار به دلم نچسبید ردش کردم
توقع دختران 18 ساله در مورد قیافه خواستگار
از لحاظ قیافه خیلی بالاتر از خواستگارم هستم
حساسیت مادر دختر روی تیپ و قیافه خواستگار
تعریف مرد یا پسر خوش قیافه از دید زنان و دختران چیه ؟
ازدواج با یک پسر خوش قیافه چه مشکلاتی داره ؟
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۳۱۱۱۱ بازدید توسط ۲۳۱۴۸ نفر
- يكشنبه ۱۰ اسفند ۹۳ - ۱۹:۲۰