سلام
من پشیمون هستم ولی نمیتونم ببخشمش.
من دختر هستم. یک همکلاسی و هم استانی در دوره لیسانس داشتم. مدت صمیمیت ما فقط شش ماه بود. اونم به خاطر حس غربتی که در تهران حس میکردیم. بعد از شش ماه فهمیدم هیچ وجه اشتراکی نداریم و یکسال بعد خودم ارتباط رو قطع کردم.
چون خیلی صمیمی بودیم و همه جا با هم بودیم، این قطع رابطه برای همه سوال شد ولی من به خاطر حفظ آبروی اون فقط گفتم ما خصوصیات اخلاقیمون بهم شبیه نیست. و بدی پشتش نگفتم.
مشکلم در اصل این بود که چون نفر اول کلاس بودم همیشه مورد حسادتش قرار می گرفتم و سعی میکرد منو کوچیک و کم ارزش کنه. ( بعد شش ماه فهیمدما ) این مورد قابل تحمل بود. یک بار ناچارا به خونه من در شهرستان اومدن.
در اون زمان ما به دلیل برخی مشکلات و خرید و فروش ملک قسط و وام و ....در وضعیت خوب مالی نبودیم در حالی که این خانم خودش ساکن روستا بود وقتی خونه مون رو با اون وسایل حقیرانه دید حرف ها و زخم زبون های زیادی به من زد.
حتی بعدش در دانشگاه و جلوی دوستان هم خوابگاهی. یه جوری تلافی برتر بودنم در کلاس بین دانشجوها و استادها. اینو بگم این خانم بسیار آدم پول پرستی بود و فقط ملاک ارزش آدم ها رو با صفرهای درآمدشون میسنجید.
وضعیت اون موقع خانواده ام گذرا بود و سه سال بعدش تونستیم سرپا بایستیم و بعدا به جای خوبی نقل مکان کنیم. الان هم خدا رو شکر وضعمون متوسط به بالا هست. اما اون حرف ها در اون موقع که فقط 19 سالم بود خیلی سوز داشتن. شخصیت منو خورد کرد.
من واقعا از دستش ناراحت و دلشکسته شدم و حتی به خدا شکایتش کردم که آبروی منو پیش همه برد. البته فقر عار نیست ولی وقتی به عنوان نقطه ضعف میزنن توی سرت دلت خیلی میشکنه. این آخرین حرف هاش نبود ولی من رابطه رو قطع کردم که دیگه مجبور به شنیدنش نباشم. تا آخر دوره لیسانس خیلی ها اون خانم رو شناختنش و ازش فراری شدن. خیلی حرف ها بهش زده شد و آخرش مجبور شد بدون خداحافظی بره و ارتباطش رو با همه قطع کنه. یه جورایی جواب اخلاقش رو گرفت.
اما دل من هیچ وقت صاف نشد باهاش. چون خیلی بی انصاف بود که اون حرف ها رو به من زد. دلم نمیخواد آدم کینه ای باشم. دوست ندارم توی گذشته ام کسی باشه که نبخشیده باشمش. اما هر بار میخوام ببخشمش و حرفاش یادم میاد دوباره یه جایی توی قلبم درد میگیره. بارها سعی کردم ولی نمی دونم چرا نمیشه.
سال گذشته بعد از مدت ها دیدمش. توی یک محیط اداری... دوباره اون حس وحشتناک اومد سراغم. حتی سمتش هم نرفتم.
چطور میتونم این حس رو از خودم دور کنم؟ چرا یک کینه اینقدر کهنه میشه؟ نمیخوام باهاش ارتباط برقرار کنم ولی نمیخوام این نفرت توی وجودم باشه؟ چه راهی به من پیشنهاد میدین؟
مرتبط:
حق الناس از حق الله هم خطرناک تره
توضیح در مورد موقف حق الناس در قیامت
با توبه، خدا هر گناهی به غیر از حق الناس رو میبخشه؟
چون از حق الناس نمی گذرم آدم بدی هستم؟
سوال در مورد حق الناس تجرد و استحباب ازدواج
گناه اعتراف به گناه زیاد تره یا حق الناس؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۲۴۳۶ بازدید توسط ۱۷۱۸ نفر
- چهارشنبه ۱۱ شهریور ۹۴ - ۲۳:۰۵