سلام
راستش نمی دونم از کجا شروع کنم.
مشکل من مشکل خاصیه نمی دونم تجربه کردین یا اینکه براتون عجیبه. مشکلی که در عین حال که خیلی مسخره ست، ولی نابود کننده ست. مشکلی که ممکنه راه حل ساده ای داشته باشه امّا زیاد کارساز نیست. لطفاً تا آخر بخونین
اگر بخوام صریح و ساده بگم مشکل من دو رو بودنه، من دو رو دارم یک رو در خلوت و تنهایی خودم و یک رو در بیرون.
در خلوت و تنهایی خودم میشم یک آدم ایده آل که کلی حساب کشی می کنه از خودش که چرا فلان کار رو کردی یا فلان کار رو نکردی، کلی فکر می کنه و سنجیده تصمیم می گیره، سنجیده رفتار می کنه و برای اوقاتی که قراره در جمعی قرار بگیره برنامه ریزی می کنه که این جور رفتار کنه، فلان حرف رو نزنه یا خودش رو کنترل کنه.
امّا امان از وقتی که اون شب تنهایی، روز میشه و از خلوت میاد بیرون، تمام اون توصیهها یادش میره، تصمیمهای یهویی، عجولانه رفتار کردن، نسنجیده حرف زدن، رنجوندن بقیه و بی خیال درس و ... میاد سراغش. انگار یه آدم دیگه میشه که یکی که صد و هشتاد درجه مخالف عقاید خلوتشه، کنترلش می کنه
نمی دونم علتش چیه یادم میره تمام اون توصیهها و برنامههای شب قبل و به محض اینکه روز میشه یه آدم دیگه میشم اون هم به فاصلهی یه شب تا صبح. واقعاً نمی دونم علتش چیه که نمی تونم خودم رو کنترل کنم، بالا گفتم انگار یه آدم دیگه کنترلم می کنه و افسار رفتارهام دستشه امّا علتش هر چیزی که هست زندگی منو نابود کرده و منو با هزار مشکل رو به رو کرده
راستش شاید بگین یه جا برای خودت بنویس که یادت باشه و ... امّا شاید باورتون نشه انگار کنترلم رو در طول روز یکی دیگه داره و هیچ کدوم شون رو رعایت نمیکنم. دست خودم هم نیست و شب که میشه من می مونم و اون همه افسوس و حساب کشی از خودم که چرا فلان کار رو نکردی چه فلان کار رو کردی و... و دوباره صبح و همون سیکل معیوب
بله! به همین سادگی ولی نابود کننده، لطفاً کمکم کنید چه کار کنم نجات پیدا کنم، دارو می خورم امّا به تنهایی نجاتم نمی ده.
← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه)
- ۱۲۸۲ بازدید توسط ۹۸۹ نفر
- سه شنبه ۳ خرداد ۰۱ - ۲۰:۲۹