18 سالمه دو ماه دیگه 19 ساله میشم . فرزند اول ، همیشه همه چی داشتم مامان بابام برام کم نذاشتن ، من 18 سالمه اما کیس های مناسبی واسه ازدواج داشتم ، دکتر ، مهندس ، معلم .
خودمم جوابشون کردم ( البته اینایی که به خودم پیشنهاد ازدواج دادن ). چون بعضی از معیارامو نداشتن یا 12 سال بزرگتر بودن. اشپزی خانه داری و کارهای هنری به جرات میگم بهتر از مامانمم . از نظر ظاهرم توان جسمانیم زیاد. قیافمم متوسط. بالاتر از سنمم میزنم.
یه خواستگار دارم که 8 سال بزرگتر از خودمه . از نظر طبقه اجتماعی تقریبا یکسانیم . از نظر مالی اونا بالاترند . تقریبا از 5 سال قبل تا امروز زیر نظرم داشته واسه ازدواج .
چند ماه پیش از راه واسطه اقدام کرد و ما رفتیم تو فاز دوستی و عاشقی . البته قبل از رابطمون دو بار از خانوادم خاستگاری کرده بود. خب قبول نکرده بودن. بعد از اینکه یه ماه رابطه داشتیم دوباره شروع کرد خواستگاری. تا امروز تقریبا 6 بار خواستگاری کرده.
قبلا 4 سال رابطه دوستی داشتم با یه نفر . از رابطه قبلمم خبر داره بخشیدتم ( البته خودشم کم از این کارا نکرده . همه فامیل موافقن به جز مامان بابام . هر کی رو میتونستیم واسطه فرستادیم اما قبول نمیکنن. چندین بار هم خودم گفتم اما نمیشه. خواستگارم از هر نظر عالیه .
هر انسانی به هر حال یه عیب هایی داره هیچکس بی نقص نیست ولی قابل چشم پوشی. مثلا این دوره زمونه کار دولتی کمه ایشون شغلشون فعلا ازاد . پدر مادرم هیچ دلیل قانع کننده واسه جواب کردنش ندارن. خواستگارم دلیل مخالفتشون رو از پدرم پرسیده گفته نمیخوام شوهرش بدم.
خودم پرسیدم از پدرم میگه نمیخوام درگیر زندگی بشی باید خوشی کنی . ظاهرا پدر مادرم عشق و عاشقی ازدواج کردن الان ناراضی مامانم بخاطر همین خیلی حساسیت به خرج میده .
بعدشم چون انتخاب اونا غلط بوده قرار که نیست زندگی منم اینجوری بشه . قبل از خواستگاری ایشون از من ، همش پدر و مادرم از خوبی های خانوادشون میگفتن ولی الان شدن دشمن خونین خواستگارم .
بابام دو بار باهاش دعوا کرده اون بیچاره نه بی احترامی میکنه نه حرفی میزنه . نسبت به بقیه خواستگارامم همینجورین بلافاصله جواب منفی میدن و به خودمم نمیگن . من فکر میکنم اونا میخوان منو مثل یه کالا بفروشن به یه نفر که از نظر شغلی خیلی بالا باشه من قصد توهین به هیچکسو ندارم ولی مطمئنم گاهی وقتا زندگی یه کارتون خواب با همه مشکلاش قشنگ تر و زیبا تر از یه مولتی میلیاردره.
من دلایل کاملا منطقی و شخصی واسه ازدواجم تو این سن دارم ( که دوست ندارم بازش کنم). الان من زندانیم بخاطر رابطم نه گوشی نه بیرون رفتن هیچ چیزی ندارم .
بنظرتون بعد از اینکه دانشگاه قبول بشم قبول میکنن ؟ شما چه راه حلی دارین ؟ چیکار کنم تا راضی بشن؟ شما فکر میکنین از روی لجبازی باشه مخالفتشون؟ خواستگارم گفته فقط یکبار دیگه میاد . منم بهش حق میدم ولی من عاشقشم لطفا کمکم کنید تا رفتنم به دانشگاه که مهر 96 هست بهم فرصت داده تا راضیشون کنم.
خودشم هر کاری از دستش بر بیاد دریغ نمیکنه . راهکار بدین کلافه شدم کم کم دارم از خانوادم دور میشم متنفر میشم و ... ولی نمیخوام با آبروی خانوادم بازی بشه یا دلشونو بشکنم ولی دل خودم چی ؟
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ← دوستی به قصد ازدواج (۱۲۵ مطلب مشابه)
- ۳۴۳۰ بازدید توسط ۲۴۵۷ نفر
- شنبه ۷ اسفند ۹۵ - ۲۱:۰۰