سلام
دوستان شما جای من بودید یرای کمک به دوستتون و رهایی از این عذاب وجدان لعنتی چی کار میکردید؟ من و دوستم 7 ساله با هم رفیقیم خیلی صمیمی ، مثل 2 تا خواهر که همه چیو فقط به هم میگیم.
همیشه تو خونه سرکوفت دوستم رو خوردم و نماز جماعت و نماز اول وقت و کلاس احکام و قران و شرکت تو مراسم مذهبی و.......
اون با نماز نخوندن من و کلا جفت پوچ بودنم تو اعتقادات و کلاس شنا و والیبال و بدنسازی رفتن من مقایسه شده ، من همیشه دختره بد خانواده بودم و آه و نفرین مامانم پشتم واس بی دین و ایمونیم (به قول مامانم من مایه ننگ جدمم و حیفه سیده که پشت اسم منه). حتی ی بارم این وسط تو این 7 سال درس مطرح نشده که تو اون زمینه به من 100 بدی دوستم در حد زیر 10ه.
اما خداییش من هیچ وقت اهل زیر آبی رفتن و پسر مسر و دود و دم نبودم و از این لحاظا خانواده خودم و دوستم در حد مرگ به من ایمان دارن جوری که مادر دوستم که خیلی سخت گیره هر جا که بدونه من هستم اجازه میده دوستم بره.
بدبختی از اونجایی شروع شد که دوستم از سوم دبیرستان با تشویق ها و تحریکای چند تا از هم کلاسی هاش افتاد تو نخ پسر بازی.
اولا با خودم میگفتم بچس خره درست میشه از سرش میوفته اما افسوس که 1 پسر شد 2 تا و 3 تا و قص الا هذا.......
هی تو گوشش روضه میخوندم که ول کن دختر بچسب به درس و مشقت تو رو چه به این هرز پریدنا ؟ اما هیچ کدوم این روضه ها شنیده نمیشدن.
اونقدر پیش رفت که کارش کشید به توچال و درکه و دربند و فرحزاد و ..... با پسرای جور و ناجور و قلیونو و سیگار دستش .
منه بدبخت هم ناخواسته وارد هرز پریدناش شدم و هر جا که میرفت به دروغ میگفت با منه و هر دفعه که مادرش به من زنگ میزنه من یه مشت دروغ تحویلش میدم که دستش رو نشه و جهنم نشه خونشون.
من خودمو تو پسربازیاش تو سیگارا و قلیونایی که میکشه تو افت تحصیلیش و حتی تو گندی که امسال تو کنکور زد مقصر میدونم.
اون از خوشنامی و اعتماد خانوادش نسبت به اسم من سوءاستفاده کرد و من جلوی هرزگی هاشو نگرفتم که هیچ ناخواسته با دروغام کمکش کردم.
حس میکنم همه ی کارای اونو خودم میکردم بهتر از دروغای من بود اونجوری فقط به خودم آسیب میزدم اما الان.......
کفریم از دروغام از دوستم از هرز پریدناش حتی از مامانم . دلم میخواد الان برم بهش بگم دوس داری برات نماز بخونم روزه بگیرم احیا نگه دارم عاشورا تاسوا باهات بیام عزاداری سیاه بپوشم اما در عوض ناراحت نشی دهنم بو سیگار داد و با دو سیب رفتم فضا و عکسام با دوس پسرام به دستت رسید.
شبا از عذاب وجدان نا رفیقی خوابم نمیبره همش با خودم میگم نکنه نامردی کردم و کمکش نکردم به خاطر سرکوفتا و مقایسه ها و آه و نفرین های مامانم.
من میخوام کمکش کنم و هر کاری جز راپورت دادن به خانوادش و بردن آبروش جلو خانواده خودم باشه انجام میدم اما راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه و واقعا نمیتونم به مادرش بگم.
دوستان من چیکار کنم واس عذاب وجدان خودمو کمک به رفیقم به نظر شما؟ ( تو رو خدا نگید به خانوادش بگو که این یه کارو نمیتونم)
ببخشید خیییییییلی طولانی گفتم شرمنده.
بیشتر بخوانید ...
استخدام دوستم به عنوان کارگر در شرکتی که من پست بالایی دارم
چرا خدا منو تا این حد رفیق باز آفریده ؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۹۵۰ بازدید توسط ۱۴۹۲ نفر
- پنجشنبه ۲۲ مرداد ۹۴ - ۲۲:۳۵