سلام
من دختر ۲۵ ساله و پرستار هستم. تحصیلاتم تا مقطع لیسانس هست. از نظر سطح خانوادگی و وضعیت مالی و ظاهری هم خدا رو شکر بد نیستم. خواستگار هم موردهایی بوده تا الآن.
از سن ۱۶ سالگی که خواستگارم یکی از پسرهای فامیل بود اطرافیان پاشون رو کرده بودن تو یه کفش حیفه رد کنی و با همین پسر ازدواج کن و دخالت هاشون درباره ازدواج من ادامه داشته تا الآن.
پدر و مادرم بسیار ملاحظه کار و مراعاتی هستند و هر اتفاقی که بیافته جواب بی احترامی و دخالتهای دیگران رو نمیدن و به ما هم اجازه این کار رو نمیدن. به همین سبب دیگران به خودشون اجازه هر اظهار نظری رو میدن.
همون فامیلی که برای من میبرن و میدوزن دخترهای خودشون الآن ۱۸ و ۲۰ ساله ان و اگه من در این مورد صحبتی کنم (که از شخصیت من به دوره) مطمئناً میگن دخترمون هنوز سنش برای این صحبتها خیلی کمه در حالی که سن ۱۶ منو مناسب ازدواج می دیدند.
پدر بزرگم هر بار بی احترامی می کنه میگه سنت رفته بالا، بختت رو بستن یا به پدرم میگه برید پیش رمال فکری به حالش کنه. پدر و مادرم آدمهای به روزی هستند و اجباری برای ازدواج من ندارن خودم هم به دلایلی فعلاً شخصی رو مناسب ازدواج ندیدم حالا اینها به کنار من واقعاً از این حجم از بی حیایی و بی فکری دیگران و عدم حمایت خانواده ام ناراحتم.
کل روزم به حرفهای دیگران فکر میکنم و این افکار روانم رو به هم می ریزه و منو برای انجام کارهای دیگه ناتوان می کنه. خواهش میکنم راهی جلو پام بذارید تا یک بار برای همیشه یک جواب قاطع منو از این همه سوال و جواب و اظهار نظر آسوده کنه.
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← ازدواج فرزندان (۱۸۰ مطلب مشابه)
- ۱۲۰۵ بازدید توسط ۹۱۳ نفر
- سه شنبه ۳ اسفند ۰۰ - ۲۰:۰۴