سلام به همگی
متاسفانه یا خوشبختانه روابط عاطفی یک بخش مهم و تعیین کنندگی در ایجاد ثبات و آرامش روحی در زندگی ما هست و چه بسا عدم دیدن توجه مناسب یا دلبستگی های اشتباه ما رو به ورطه نا امیدی و افسردگی شدیدی برده.
برای من بخشی از اون مرتبط با فرصت سوزی هاست و بخش دیگه اش مرتبط با گزینش و دلبستگی اشتباه.
داستانم از این قراره که از ۱۴ سالگی برام محرز شد به یکی از اقوام علاقه دارم و حتی تا حد ازدواج نه یک بچه بازی سالها این علاقه رو بدون اینکه بروز بدم درون خودم نگه داشتم و حتی از شدت علاقه بعضی شبها رو با یاد اون تا سحر نمی تونستم چشم رو هم بذارم، تو خودم نگه داشتم چون فکر میکردم بذار از کنکور فارغ بشم و کمی از تحصیل دانشگاهم بگذره و یک کاری بگیرم وضعیتم منطقی باشه بعد بروزش بدم. تا بعد از مدت کوتاهی تبدیل به ازدواج بشه.
ولی همین که ابرازش کردم به من گفت من الآن به فکر ازدواج نیستم و بعد تا این اندازه بی محلی کرد که ازش بریدم ولی از نزدیک یک سال بعدش با نگاه هاش اون منو میخورد، یک جوری که انگار پشیمون شده باشه، اما من حسی روش نداشتم دیگه، تو طول اون پنج شش سالی هم که صبر کردم از سوی سه چهار تا دختر موقعیت داشتم ولی رد شون کردم که پشیمونم از این یک جوری افسرده شدم کلاً از نصف زندگیم افتادم.
در تحصیل دانشگاه هم اثر مخرب گذاشت و اصلاً میل به اجتماعی بودنم رو هم از دست دادم و تو دانشگاه به خاطر حال خرابم نه سر درس بودم درست حسابی نه تو اکیپ رفاقتی تونستم باشم نه سراغ دختری میرفتم نه دختری که سمتم می اومد تحویل گرفتم.
تا الآنی که ۲۳ سالمه و مث سگ پشیمونم. الحمدلله حالم بهتره، دارم شرایط مناسب تری برای خودم می سازم ولی خب هدف دیگه از این داستان این بود بگم احساس تون رو الکی برای کسی خرج نکنین یا اگر شدید زودتر به این نتیجه برسید که آیا این حس دو طرفه است، به جایی می رسه یا نه؟
دل مقدسه نباید هر کسی رو توش راه داد اگه آدم اشتباهی وارد این حریم بشه اتفاقات خوبی برای آدم نمیفته.
← نیاز عاطفی پسران (۱۹ مطلب مشابه) ← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۱۷۹۸ بازدید توسط ۱۳۹۱ نفر
- پنجشنبه ۴ خرداد ۰۲ - ۱۵:۳۶