سلام
من یک دختر نوجوانم که بر خلاف خانواده ام اجتماعی و فعالم. متاسفانه خیلی کامل گرا  هستم. از نظر تحصیلی وضعیت مناسبی دارم. افسردگی هم ندارم امّا به خاطر نداشتن مهارت حل مسئله، ناکامی‌های زیادی رو تجربه می‌کنم که سلامت روانم رو تحت تاثیر قراره می ده. پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند و با پدرم ارتباطی ندارم.

از بچگی خیال پردازی می‌کردم. یه سری هاشون خوب هستن و یه سری هاشون ناشی از کمبود های شخصیتی هستند.

مشکل من هم نوع دومه.

گاهی برای فرار از واقعیت ملتهبی که درگیرشم؛ گاهی هم چون وجودم سرشار از هیجان می شه و پر از انگیزه می شم می رم آهنگ گوش می گیرم.(آهنگ هایی که تو حالت عادی اصلاً علاقه ای بهشون ندارم.) 

خیلی عذاب وجدان دارم. از اینکه چقدر از زندگیم هدر رفت. چقدر درس نخوندم. چقدر مطالعه نکردم. و همه ی اینها به خاطر اینه که اون زمان داشتم با آهنگ به گذشته و آینده و اتفاقاتی که هرگز نمی‌افتند، آدم هایی که هرگز به زندگیم بر نمی گردن، فکر می‌کردم. 

من اصلاً دوست ندارم بمیرم. امّا این عذاب وجدان روزهای هدر رفته حسی رو در من به وجود میاره که دلم می خواد اون لحظه واقعاً وجود نداشتم و هستی من نیست می‌شد. چطور می شه از این عذاب وجدان خلاص شد؟

با حذف صورت مسئله هم مشکلم ریشه ای حل نشد. چون بدون آهنگ هم مکالمات ذهنی و بیرونی ام بی وقفه ادامه داره.

می خوام قبل از اینکه مغز و روانم دچار فرسایش بشه خودم رو نجات بدم. واقعاً از ته دلم می خوام نجات پیدا کنم. راستی امسال هم کنکور دارم و این من رو بیشتر مضطرب می کنه.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)