سلام
مردی هستم که سه ساله به کسی که عاشقم بود و عاشقش بودم ازدواج کردم . تا ازدواج همه چیز خوب و خوش بودیم تا اینکه موقع خواستگاری و بعد هم موقع عقد مادرزنم با رفتارهای عقده ای وارانه اش کم کم همه چیزو بین ما خراب کرد .
هر وقت میومد خونه ما اخم میکرد و از من انتظار داشت نازشو بکشم . بچه های خودش مث یه بچه باهاش رفتار میکنن از من هم انتظار داشت که قربون صدقه اش برم .
من اصلا همچین اخلاقی ندارم . حتی قربون صدقه ی مادر پدر خودم نمیرم ... حالا به هر دلیلی چون اصلا به این کلمه ها ( قربون رفتن و ... چاکرم و مخلصم اعتقادی ندارم و از احمقانه ترین و بی معنی ترین چیزهان... از اول عقد و ازدواج با من مثل یه نوکر رفتار میکرد . هرجا بود کسی نباید رو حرفش حرف میزد . وگرنه خانوم قهر میکرد و ... خیلی تحمل کردم ...
تا اینکه این اواخر که اومده بود خونه ی ما یه شب انقدر با بچه ام بد رفتار کرد تا آخر عاصی شدم و تذکر دادم . خانوم هم قهر کرد و بعد هم دعوایی انداخت که تا نصف شب فقط عربده میکشید ... هر چقدر من منطقی توضیح میدادم اون هر چی از دهنش میومد به من گقت و توهین کرد . حتی بهم گفت : بیشعور !!!!!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه) ارتباط با خانواده زن (۷ مطلب مشابه)