پول که نداری دیگه کسی سمتت نمیاد

به نام خدا
به رسم ادب سلام به همه...
خوندم همه پست ها رو و داغ دلم تازه شد...!
هر وقت به جمله {دلم} میرسم گریم می گیره...
من پسری 31 ساله مجرد از تهران هستم
همیشه مهربون بودم خوش اخلاق من عاشق داشتن همسر و خانواده بودم.
خیلیا حسرت داشتن منو میخوردن...
اما تنها موندم...!
چند سال پیش پدرم مرد و من شدم مرد خونه و از زندگی جا موندم
چون پول نداری دیگه کسی سمتت نمیاد
چون پول نداری دیگه کسی بهت محل نمیده

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

خوش به حال پسرانی که خواهر دارن

سلام به همه
نمیدونم این درد و دلم ربطی به موضوع وبلاگ داره یا نه . راستش این حرف رو اولین باره که دارم به فرد یا افرادی میگم من خواهر ندارم و فقط یک برادر بزرگ دارم از بچگی دوست داشتم خواهر داشته باشم اما در اون زمان این مسائله خیلی برام مهم نبود ومیگفتم خواهر چیه باز یا ازهمین برادرم چه خیری دیدم که از اون ببینم .

خلاصه بیخیال بودم اما این چند ساله بد جور خلأ نداشتن یک خواهر رو در زندگیم حس میکنم مخصوصا الان که بزرگ شدم و خیلی به وجودش نیاز دارم از همه نظر ، یا زمان هایی که رفیقام و اطرافیانم درباره خواهرشون میگن .

مثلا تعطیلات رفتم خونه خواهر بزرگم ٰٰٰٰٰخواهرم فلان کارو کرد برام یا بعضی اوقات که بهشون زنگ میزنم و سر و صداست میگم صدا کیه میگه صدای خواهر کوچیکم :( یا این جملاتی که خواهر یعنی ...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

چه مواردی در تعیین محل خدمت سربازی تاثیر گذاره

سلام

من دانشجوی کارشناسی هستم و دی ماه فارغ التحصیل میشم . میخوام دفترچه اعزام به خدمتم رو بفرستم . طی تحقیقاتی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که علاوه بر اون چیزایی که داخل راهنمای دفترچه نوشته یک سری مسائل دیگه هم توی شرایط و محل خدمت تاثیر گذاره ( مثلاً تاریخ اعزام و ارگانی که تو اون ماه بیشتر سرباز می گیره ). از دوستانی که در این زمینه تجربه دارن خواهش می کنم که منو راهنمایی کنن.

سوال دومم هم در مورد ازدواج توی زمان خدمت هستش ، کسایی که در این مورد هم تجربه دارن لطفا راهنمایی کنن و هر چیزی که فکر می کنن به درد میخوره رو بگن . سطح رابطه رو هم اگه امکان داره بگین که چطور بوده .

لطفا در مورد سوال اول بیشتر جواب بدین چون مهم تره.

با تشکر از همه دوستان

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

اغلب خواب همجنسم رو می بینم و محتلم میشم

با سلام

پسری هستم،دانشجو. تلاش میکنم سالم زندگی کنم و اهل دوست دختر  نیستم و حتی تا ضرورت پیش نیاد با دختری صحبت هم نمیکنم.

بسیار بسیار معذرت میخوام به خاطر حرفایی که در ادامه میزنم، ولی خب بالاخره لازمه راهنمایی بگیرم.

درباره خواب هایی که منجر به احتلام میشه،سوال دارم و در جستجو هم چیزی پیدا نکردم. من معمولا در خواب هایی که منجر به احتلام میشه، میبینم که با یه همجنس .... دارم و بعدشم محتلم میشم.

تا به حال به جز یکی دو بار خواب غیر همجنس ندیدم، اون یکی دوباری هم دیدم،فقط دیدم یه دختری داره از دور منو نگاه میکنه و بعدش در اثر همین نگاه به احتلام رسیدم، یعنی هیچ لمس و .... مطلقا وجود نداشت.

حالا میخوام ببینم آیا این غیر عادیه و لازمه من به روان شناس مراجعه کنم؟ آیا بین آقایون و پسران در این وبلاگ کسی هست که مثل من باشه؟! 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

حتما باید برای به دست آوردن دل یه دختر باهاش دوست شد ؟

سلام

یه پسر 28 ساله هستم. تو زندگیم سعی کردم به جز همسر آیندم دنبال هیچ دختری نباشم و هیچ رابطه دوستی با دخترا رو تجربه نکردم جز موارد کاری یا درسی.

همیشه فکر میکنم همه حس عاطفی و جنسی رو واسه همسر ایندم نگه داشتم ولی این وسط خودم دارم داغون میشم. انگار دارم سرخورده میشم، احساس میکنم راهو اشتباه اومدم. من که احترامو ارزش زیادی برای دختر خانما قائل بودم و شاید یکی از علل اینکه سمت این دوستیا نرفتم این بود که انتظار داشتم با کسی ازدواج کنم که من براش اولین باشم بخاطر همین هم خودم سمت این دوستیا نرفتم.
ولی جدیدا از تفکرات دخترا حالم بهم میخوره، بعضی دخترا شیفته کسی میشن که بهشون به چشم یه جنس نگاه کنه. شیفته کسی میشن که براشون زبون بریزه نه کسی که براشون خودشو حفط میکنه.

دخترایی که منو از نزدیک میشناسن واقعا دوستم دارن، ولی از کجا باید خودمو به بقیه دخترایی که ممکنه دوسشون داشته باشم اثبات کنم .

دیگه خسته شدم از بس دور و برم دیدم دخترایی که نه نشونه ای دارن که با کسی هستن نه اینکه حلقه دارن بهشون دل میبندم و بعدش میفهمم با یکی دوستن. چرا یه دختر وقتی کسی تو زندگیش هست باید با بقیه گرم بگیره؟ یعنی واقعا یه دختر اینو نمیفهمه ممکنه یکی بهش دل ببنده؟

یه پسر وقتی یه دخترو میبینه جدا از چهره دختر، ویژگیهای دیگه مثل نجابت و مهربونی رو میتونه ببینه و عاشقش بشه. از دخترا سوال دارم جرا نجابت و مهربونی یه پسرو نمیبینید ؟؟؟ حتما باید با شما دوست بشه و از احساساتتون استفاده کنه؟؟؟

این رقابت برابر نیست. اگه رسمی قراره خواستگاری رخ بده من از خیلی از پسرا میبرم. اگه قراره دوستی رخ بده مطمئننا اون دختر منو میشناسه بازم من برندم. ولی وقتی من قراره رسمی اقدام کنم و یه پسر دیگه از طریق احساسات اون دختر با من رقابت کنه من بازندم.

متنفرم از این احساسات دخترا. از این به بعد با دخترا دوست میشم هر وقت خواستم ازدواج کنم به یکیشون میگم. اینجوری هم هیچکدومو از دست نمیدم. از این به بعد من میشم اون دوست پسره!
وقتی بعضی دخترای این کشور به خودشون احترام نمیذارن احترام گذاشتن من یا هر پسر دیگه ای فقط باعث نابودی خودمون میشه چون تو اون زمانی که من و امثال من دارن شرایطو آماده میکنن که محکم و با دست پر میخوان بیان از حرف دلشون به اون دختر بزنن قبلش یه پسر دیگه مخشو زده!

دید آرمانیم نسبت به دخترخانما داره از هم میپاشه تا جایی که دیگه نمیخوام به ازدواج فکر کنم. یه موجود پراحساس بدون اراده که اختیارش دست دوست پسرشه . کاش این احساسشونو خرج پسری میکردن که مطمئنن شوهرشون میشه، پسری که دوست داشتنشو با یه مرد در میون بذاره " تنها مرد زندگی یه دختر، پدر"

ببخشید اگه تند رفتم فقط خواستم خودمو خالی کنم چون دیگه واقعا کم آوردم نمیدونم چی درسته چی غلطه. از دخترخانمای گل که این مطلبو میخونن و اقایون محترم میخوام بهم بگن دارم اشتباه میکنم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چیزی هست که یه متأهل بدونه و مجرد ندونه ؟!

سلام
دوستان 2 تا سوال کاملاً بی ربط دارم که دوست دارم بهش جواب بدین سوال اول رو خاصتاً باید متأهلین جواب بدن.

1- زوجین بحث جنسی و روابط جنسی و معاشقه رو چند مدت بعد عقد شروع میکنن؟ منظورم رابطه کامل نیست. همون شروع بحث جنسی که از معاشقه های سطحی و معمولی شروع میشه تا کارای عمیق تر چقدر بعد عقد شروع میشه؟

مثلاً از همون شب اول شروع میشه؟ یه هفته؟ 10 روز؟ یه ماه؟ یا .... ؟ اگه کسی بتونه از تجربیات خودشم بگه خوبه. ضمن اینکه اونایی که در دوران عقد رابطه جنسی کامل یعنی رابطه ای که شامل دخول هم بشه رو تجربه کردند این کار رو چه مدت بعد عقد انجام دادن؟

2- برخی اوقات که رفقای متأهل میخوان حرفای متأهلی بزنن در مورد برخی حرفا نه همه حرفای متأهلی ، مثلاً اگه من مجرد هم کنارشون باشم میگن وایسا این بنده خدا که رفت یه چیزی بهت میگم این بنده خدا مجرده براش خوب نیست این مطلبو بشنوه.

حالا سوالم اینه امروزه با اینهمه سایت و وبلاگ و سخنرانی و کتاب و ... که در زمینه مطالب جنسی وجود داره و به راحتی به تمامی این مطالب میشه دسترسی داشت؛ واقعاً امروزه دیگه میشه گفت بین متأهل و مجرد فرق هست؟! چیزی هست که یه متأهل بدونه و مجرد ندونه که مثلاً رعایت مجرد رو بکنه و برخی حرفاشو جلوش نزنه؟!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

دوستام اکثرا دوست دختر دارند !

سلام
الآن نسبت به قبل یک دختر و پسر در محیط های مختلفی می تونن همدیگه رو ببین . مثلا تو دانشگاه , محیط کار , فیسبوک , اینستاگرام و تلگرام و ...
در چنین شرایطی یک دختر می تونه خیلی پیشنهادهای دوستی از طرف پسرها داشته باشه. مثلا یک دختر که در یک گروه تلگرام عضوه رو در نظر بگیرین هر کدوم از اعضای گروه می تونن خیلی راحت بهش پیام خصوصی بدن!
تو فیسبوک هم می شه به هر دختری پیام خصوصی داد ( هر چند می شه تنظیماتش رو یه جوری دستکاری بشه که پیام گرفتن رو محدود کرد ولی خیلی ها این کارو نمی کنن!).
تو دانشگاه یا محل کار و خیابون هم که مستقیم می تونن پیشنهاد دوستی بدن. به هر حال فرض کنین یک دختر سرسنگین هم که باشه وقتی مثلا 20 تا پسر بهش پیشنهاد میدن 19 تاش رو رد کنه اونوقت شاید یک پسر باشه که دختره ازش خوشش بیاد.

حالا از اون طرف من خودم پسرم و دوستام اکثرا دوست دختر دارند ! بعضی هاشون یکی بعضی ها شون بیشتر! بعضی هاشون دوست دخترشون رو می بینم باورم نمی شه چون اون دختره سرسنگین و سر به زیر از دور هرگز بهش نمیاد که اهل ارتباط با نامحرم باشه. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

عشق و خجالت در هفده سالگی!

سلام دوستان اگه میشه تا اخر بخونید واقعا شرمنده ام.

من پسری هستم هفده ساله. چهره ام خوبه. درسم خوبه. اگه خدا قبول کنه اگه نماز و روزه هم هستم. ولی اعصابم راحت نیست. بذارین واضح تر بگم براتون من عااااشق دختر عمه م هستم از اول راهنمایی و هر روز هم دیوونه ترش می شم آخه لامصب یه اخلاق هایی داره یه خصوصیت ها و ویژگی هایی داره که ادمو دیوونه می کنه مثل اینکه خیلی زیباست. 

بشدت مذهبی و نجیب. درس خون مثه خودم و دو سال ازم کوچیک تره. بخاطر اون من همش چند ساله نمازم رو سر وقت می خونم البته اول بخاطر خدا و بخاطر اون من درسم رو از خوب اوردم رو عالی جوری که دوستم که از قصه خبر داشت دهنش وا موند.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

مشکلات کار و زندگی بچه هایی که مهندسی خوندن

سلام به دوستان

تقریبا خواننده خاموش وبلاگ هستم  متولد دهه هفتاد ام مهندسی ای تی خوندم و الان سه سال است مشغول کار هستم. هر از چند گاهی بچه هایی که مهندسی خونده اند میان این جا و از مشکلات کار و زندگی میگن خواستم یه پستی بزنیم تا به این عزیزان که مثل خودم مهندسی خوندن کمکی کرده باشیم.

۱- مشکل کار: بزرگترین مشکل بچه های مهندسی مشکل کار هستش.

در بعضی از رشته های مهندسی برای استخدام مهارت لازم هستش مثل رشته های ای تی که متاسفانه دانشگاه ها به صورت عملی این رشته ها رو تدریس نمیکنن یا واحد های عملی خیلی کمه ولی بچه ها نباید تسلیم بشن و باید خودشون شروع به یاد گیری کنن. الان تو سایت یوتیوب هر فیلم اموزشی که بخواهید پیدا میشه و کتابها رو هم pdf اش رو میتونید دانلود کنید و یا کلاس های اموزشی هستن که مدرک معتبر در ایران را به شما میدن که برای استخدام در شرکتهای ایرانی کافی هستش ولی برای شرکتهای خارجی باید امتحان بین اللملی رو باید بدید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

مشکل من اینه که با خانم ها و دخترها راحت نیستم

سلام
میخوام موضوعی رو بگم که شاید برای خیلیا خنده دار باشه اما من بیشتر  اوقات میشینم ساعت ها و روز ها بهش فکر میکنم و تمرکزم و بخاطرش از دست دادم .

چند وقته میخوام بخاطر این  موضوع برم پیش روانشناس اما متاسفانه شهر ما به دلیل منطقه محروم بودن روانشناس درست حسابی نداره یا شایدم کلا نداره

من پسری 17-18 ساله هستم رنگ پوستم سبزه یکم روشن قدم نه کوتاه هست نه بلند صورتم متوسطه نسبتا زیبا و یکمم چاقم و از نظر ظاهری خوبم و مشکلی ندارم (تعریف از خود نباشه) و همیشه شلوار پارچه ایی میپوشم و پیراهن ساده (گاهی اوقات یقه دیپملات)

مشکل من اینه که با خانم ها و دخترها (با بی حجابا بیشتر ) راحت نیستم و میشه گفت خجالت میکشم و مخصوصا اگر جایی باهاشون تنها باشم یا جمعیت شون زیاد باشه  بی اختیار تند تند پلک میزنم و اشک از چشمم میاد و معمولا اگر دختر ببینم تو پیاده رو یا جایی سرمو پایین میندازم و رد میشم و همیشه در ارتباط برقرار کردن باهاشون مشکل داشتم .

حتی محارم مثل خاله هام و بقیه اشنایان نزدیک مثل عمه،خاله،زن عمو و.. پدر و مادرم و دختر خاله هام

مثلا برای احوالپرسی فقط سلام میگم و شما خوبین ،چه خبرو...تعطیل ( که دارم سعی میکنم بگم ) و نمیتونم به چشماشون خیره بشم و حرف بزنم حتی زن داداشم با اینکه دختر خالم هست و خیلی با هم صمیمی هستیم و باهاش حرف میزنم (البته با پیامک) ولی نمیتونم تو چشمش نگاه کنم و رو در رو حرف بزنم شاید برای اینکه بی حجابه و این وضعم باعث شده که خانم ها با من مثل پسر بچه برخورد کنن و این طرز برخورد برای من خیلی اذیت کننده هست .

حتی با اینکه ظاهرم خوبه اما یک دوست دختر هم ندارم در حالی که همکلاسیم که ظاهرم ندارن چند تا چند تا دوست دختر دارن و حس میکنم که خیلی بی عرضم نه برای نداشتن دوست دختر ( چون معتقدم اگر من با خواهر یکی دوست بشم کسی دیگه هم سراغ خواهر من میاد هر چند که من خواهر ندارم راستش میخوام عشقم تنها عشق زندگیم باشه )برای ارتباطم با خانم ها

لطفا دوستان کمک کنن مخصوصا خانم ها ودخترهای  محترم به نظرتون من باید چطور برخورد کنم؟

وایا باید لباس پوشیدنم رو عوض کنم وسراغ اسپرت ومد برم با این که خیلی از این نوع لباس بدم میاد

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

درونگرایی عیب نیست. با درونگراها مهربان باشیم

سلام

با خوندن بعضی سوال و جواب ها در خانواده برتر به نکته ای پی بردم و اون اینکه بعضی از دوستان از در مورد درونگرایی اظهار ناراحتی می کنند که اصلاً مشکل و ایراد نیست.

یکی از اون مباحث که توی دو سه تا پست باهاش رو به رو شدم، مسئله درونگرایی هستش. چندین پست با این موضوع در وبلاگ موجوده و آخرین مورد هم دوستی بود که اظهار می کرد از مسافرت بدش میاد. بنده چون مدرس شخصیت شناسی هستم خواستم چند نکته رو خدمت دوستان عزیز وبلاگ بیان کنم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) مسائل درونگراها (۳۵ مطلب مشابه)

افکار عاشقانه و توهمات ذهنم را مشغول کرده

سلام
برادرانه ازتون درخواست میکنم راهنمایی کنید من رو خیلی بهم ریختم
راستش من یه پسر 24 ساله هستم و خدمتم هم تموم شده و الان یه کار پاره وقت تو یه شرکت مشغولم. اهل نماز و روزه هستم و تاکنون هم از حدود الهی خارج نشده و با هیچ مونثی رابطه نداشته ام. دوست دارم زود ازدواج کنم ولی تا یک سال اینده که اندکی پس انداز کنم قصد ازدواج و استین بالا زدن را ندارم.
خوب مشکل من چیست؟!؟!

مشکل من اینجاست که خیلی احساسی و عاطفی هستم نمیدانم شاید هم اینطور نیست ولی چند ماهی شده کلا به ازدواج و توهم اینکه یک زن و همدم کنارم است فکر میکنم. باور کنید بعضی شب ها احساس میکنم کنار زنم خوابیدم یا زنم در آغوشم است و بیخودی پتو را روی او میکشم تا سرما نخورد. واقعا دیوانه ام.

بدجور زندگی عاشقانه ای برای خودم ساخته ام و درگیر توهمات ان هستم. گاهی اوقات خواب میبینم که دست زنم را گرفته ام و با هم به هیئت میروییم یا مثلا خانم و بچه ها را به پارک برده ام با بچه ها بازی میکنم و خیلی موارد دیگر که نام نمیبرم تا وقت دوستان گرفته نشود.

حتی یکبار که از شرکت به منزل برمیگشتم وقتی زن و شوهری را دیدم که عاشقانه دست یگدیگر را گرفته بودند باز به فکر فرو رفتم که نزدیک بود در خیابان به یک خودرو برخورد کنم که به خیر گذشت .

این افکار مدام در ذهن من است. روزها هم همین منول حتی در شرکتی که مشغول کارم این افکار نمیگذارد درست کارم را انجام دهم و دائم درگیری ذهنی دارم.

 خیلی خیلی افکار عاشقانه و توهمات ذهنم را مشغول کرده و از جریان عادی زندگی خارج ساخته.

خواهران و برادران محترم خواهش میکنم کمک کنید راهکاری ارائه دهید که من حداقل تا یکی دو سال اینده که شرایط ازدواج برایم جور شود و بتوانم حداقل پس اندازی از درامد شرکت جمع کنم، از این افکار بیرون آیم.

شما هم قبلا خودتان یا کسی چنین مشکلی داشته اید؟ چگونه حل کردید؟ چگونه از این افکار را از خود دور کنم؟

با تشکر فراوان

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

اعتماد به نفس ندارم یا خیلی ترسو هستم ؟

سلام
من یه پسر حدود 24 سال سن هستم. وقتی با کسی سر یه موضوع جدی صحبت میکنم و اونم بیشتر تو یه جمع، صدام میلرزه و یه خورده ضربان قلبم زیاد میشه. مخصوصا زمانیکه میخوام یه حرف حقی رو به طرف بگم راحت نمیتونم حرف بزنم صدام میلرزه و سرخ میشم. علتش به نظر شما چیه؟ یعنی اعتماد به نفس ندارم یا خیلی ترسو هستم.

الان یه پسر وقتی میره خواستگاری با دختر خانم که صحبت میکنه معمولا استرس داره و خوب تا حدیش چیز طبیعیه اونوقت من اگر فردا برم خواستگاری با این اوصاف همونجا قش میکنم ابروم خواهد رفت.

به نظر شما علت مشکل من چیه و راه درمانش چیه؟یه بیماری هست یا مربوط به عدم اعتماد به نفسه.اینم بگم که ژنتیکی نیست چون من فقط اینطورم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

منه 18 ساله چه کار کنم ؟ الان دیگه تحمل ندارم .

با عرض سلام

من یه پسر 18 ساله ام . یه سوال ذهنمو خیلی در گیر کرده . اونم اینه که  به ما پسرا  میگن  هیز بازی در نیارید با دختر ها دوست نشید دختر بازی نکنید و خودتونو حفظ کنید.

حالا مگه خدا موقعی که میخواست ما رو بیافرینه نمیدونست ما شهوتمون زیاده ؟ پس چرا  میگن کار های بالایی رو انجام ندید گناهه ؟

از یکی پرسیدم گفت خدا راه حلال هم واسه لذت از شهوت گذاشته بهش گفتم اگه ازدواجو میگه من الان تکلیفم چیه اولا 18 سالمه یعنی بچه ام دوما نه خونه و نه ماشین و نه کار دارم هیچی ندارم  و فوقش 7 یا 8 سال دیگه اینا شاید گیرم اومد .

من تا اونموقع چه کار کنم  و وضع جامعه هم که همه میدونن  دختره شیک میکنه یه لباس تنگ هم  میپوشه  همه جاشم که دیگه تقریبا برهنه هست

من چه کار کنم ؟ نمیتونم که یه تیکه نگاه به سنگفرش های خیابون کنم باید سرمو بالا بیارم یا نه ؟

بعد ادم اینا رو میبینه میگه خوب حالا تکلیف من چی هست معلومه یا خود ارضایی یا دختر بازی یا زنا و .....

خوب اینا هم که گناهن پس من چه کار کنم الان دیگه تحمل ندارم ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

نمیدونم چطوری بفهمم که به من علاقه داره یا نه ؟

سلام دوستان

من یک پسر 17ساله مذهبی متوسط ،خیلی خجالتیم ( مخصوصا با خانما و دخترا حتی  اشنایان )

میرم سر اصل مطلب علاقه من به دختر خالم

من دختر خاله ایی دارم 13 یا 14 ساله (شاید فکر کنبن سنش کمه ولی بر خلاف سنش از هم چیز اگاهی داره ) که تازگیا حسی نسبت بهش پیدا کردم یا بهتر بگم حسم بهش جدی شده ما در زمان کودکی با هم ارتباط داشتیم و یک جورایی هم بازی بودیم البته ما در اون زمان به سن تکلیف نرسیده بودیم و منم از مسایل جنسی و عشق و علاقه چیزی نمی فهمیدم  .
ما در زمان کودکی با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم و صمیمی بودیم و حتی یک شب که خالم که در شهر دیگه ایی زندگی میکردن اومدن شهر ما و خونه ما برای شام  و خواب که من و دختر خالم به دلیل کمبود جا و بچه بودنمون  در کنار هم خوابیدیم البته با فاصله نمیدونم تو اون عالم بچگی چه حسی باعث شد که ما دستای همو بگیریم اونم از روی ملافه و بخوابیم مثل یک حس دوست داشتن . اما بعد از رسیدن به سن تکلیف و بلوغ و بحث محرم و نامحرم این رابطه تمام شد .

تا امسال و چند ماه اخیر و ماجرای خواستگاری برادر بزرگم و تنها برادرم (خواهر ندارم) از دختر خالم که از منم بزرگتره و حرفای خانوادم درباره من و دختر خاله کوچیکم مثل مادر بزرگم و مادرم که میگن :
این دختر خالتم مال تو هست. و برادرم که میگه: شاید با هم باجناق شدیم البته  گاهی اوقات نه به شوخی نه جدی و علاقه پیدا کردن من به دختر خالم و فکر کردن بهش هنوزم ما با هم ارتباط نداریم و فقط یکدفعه دختر خالم به من پیام داد اونم برای درس هنرش و سوالی که از من پرسید شما به کدوم رشته هنری علاقه دارین ؟ که هر دوتامون به نقاشی علاقه داریم  که سوالش برای من تعجب اور بود و به نظر من نشان دهنده حسی بود  یا شاید من جدیش گرفتم نمیدونم

بعد اون روز من حسمو سرکوب کردم و گفتم یک حس زود گذره و اقتضای سنم هست تا جمعه همین هفته که خونه پدر بزرگم دختر خالمو دیدم و فهمیدم حسم زود گذر و الکی نیست و واقعا بهش علاقه دارم و سعی کردم یکم شوخی کنم و حرف بزنم تو جمع (همون طور که گفتم خیلی خجالتیم و همیشه تو جمع به قول نامزد برادرم (دختر خالم) تو خودمم و حرف نمیزنم ) اما چیزی که حسمو نسبت به دختر خالم بیشتر کرد نگاه های یواشکیش و خیره شدن به من بود که دو دفعه متوجه شدم  و اینکه وقتی من ناراحت بودم و طبق معمول تو خودم بودم خواهر کوچیکش (4 ساله ) اومد و ازم پرسید چرا ناراحتی (معمولا هر کاری بهش بگن  انجام میده و تازه بچه از ناراحتی چی میفهمه)

من نمیدونم چطوری بفهمم که به من علاقه داره یا نه ؟ و اینکه چطوری  بهش بفهمونم دوستش دارم ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)