من یه دختر حدود 20 ساله هستم که شش ماهه عقد کردم هنوز عروسی نگرفتیم و زیر یک سقف نیسیتم نامزدم هم حدودا 25 ساله اس . آشناییمون تو دانشگاه بود و با علاقه به همدیگه .
مشکلی که بد جور عذابم میده و فکر حتی جدایی رو انداخته به سرم شاید به نظر شما کودکانه و احمقانه بیاد ولی داره دیوونم میکنه .
برای من نه مادیات مهم بود نه حتی ظاهر آنچنانی و مردی میخواستم که مهربون باشه هوامو داشته باشه ازم حمایت کنه؛ به خاطر مشکلات خانوادگی که داشتم و فرار از اونا و عشق اشتباه کردم و مدت آشناییمون کوتاه بود و نامزدم رو زیاد نشناختم .
وقتی باهاش درد و دل میکنم به جای دلداری و امید دادن بهم حرف رو عوض میکنه ! شده حتی چشمام پر بشه ولی نمی پرسه که مشکلت چی هست ؟! تنها کارش این هست که بحث رو عوض کنه .
نمیدونم به نظرم دخترا بیشتر درک کنن چی میگم ! بقیه رفتاراش عاشقانه است خسیس نیست و محبت میکنه اما براش مهم نیست تو خونه اگه شبا گریه میکنم یا ... فقط انتظار داره اگه درد هم داشته باشم وقتی با همیم ظاهر سازی کنم و خوش بگذرونیم .
میفهمم مردا زن شاد دوس دارن ! منم سعیم رو میکنم که شاد باشم ولی بعضی وقتا بد جور کم میارم و نیاز دارم بهش تکیه کنم.
توقع ندارم مشکلمو حل کنه توقع ندارم با من بشینه گریه کنه به خدا فقط یکم هوامو داشته باشه بفهمم منم تکیه گاه دارم .
تا حالا چند بار امتحان کردم و حرف رو عوض کرد بغضم تو گلوم خشکید! یه بار ترکید و پشت تلفن گریه کردم و باهاش خداحافظی کردم اما چند ساعت بعد زنگ زد و انگار که نه انگار .
الان غرورم خرد شده در حدی که حتی نمیخوام دیگه مشکلاتم رو بفهمه چه برسه به اینکه خودم باهاش درد و دل کنم .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)