سلام
پسری از من خواستگاری کرد و ما مدت یک ماه صحبت داشتیم، احساس کردم همدیگه رو میفهمیم با اینکه صحبتها خیلی رسمی بود اما خانواده هر دو مخالف این وصلت بودن و هر دو خانواده اعلام کردن که حمایت مون نمی کنن، منم به خاطر فشار خانواده و برخلاف میلم جواب نه گفتم با اینکه به هیچ وجه احساسم رو به طرف مقابل نگفتم، گفتم اگه واقعاً اون طور که داخل حرف هاش گفته بود که ما مثل هم هستیم و می تونیم خوشبخت بشیم پس نباید با یک بار جواب نه من، پا پس بکشه. میخواستم بدونم چقدر برای به دست آوردن من با درایت جلو میاد و چقدر می تونه خانواده م رو قانع کنه، اما رفت و منو با کلی احساس غم و ناامیدی کنار گذاشت.
یک ماه که چشم هام به صفحه گوشی نگاه می کنه تا ببینم دوباره در خواست می کنه یا نه اما نیست، پس دروغ بود همه حرف هاش چون من هیچ چیز کم نداشتم.
این دومین خواستگار زندگیم بود که این طوری کرد و به خاطر من حاضر نشد پای مشکلات بمونه، اولین خواستگاری که بهش این حس رو داشتم مغرور بود وقتی یک بار جواب نه دادم... رفت و من تا ۳ ماه تو فکرش بودم، کلی زحمت کشیدم فراموشش کنم که ۸ ماه بعد دوباره ازم تقاضا کرد، رفته بود دور هاش رو زده بود دید مثل من پیدا نمی کنه این رو از آشنایان شون شنیدم اما من دیگه بهش حسی نداشتم چون که واقعاً این سه ماه سخت تلاش کردم یادم بره. دعا کنید این یکی هم مثل اون فراموش بشه اما این یکی خیلی بهتر از قبلی هست.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
رد کردن خواستگار (۱۴۳ مطلب مشابه) رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)