سلام
وقت بخیر. من یه دختر ۲۳ ساله ام که تازه یک ساله عقد کردم. اوایل با وجود اینکه نامزدم، پسر خالمه شناختی ازش نداشتم و خیلی تمایلی به زندگی باهاش نداشتم ولی به مرور زمان حسم عوض شد و خدا رو شکر الان به عنوان همسر اون رو پذیرفتم و با خودش مشکلی ندارم اما جدیداً مادرش برام مشکل ساز شده، چون طرز فکراش خیلی متعصبانه و بی منطقه و دوست داره حرف، حرف خودش باشه و نظر من بعنوان عروس براش اهمیتی نداره...
تا میام با نامزدم به یه ثبات عاطفی و روانی برسم، یه مشکلی پیش میاد که زندگی بهم زهر می شه... مثلاً مادرش مدام از مشکلات مالی همسرم میگه، مدام قرض و بدهی هاش رو بهم یادآوری می کنه، هی نگرانه اینه که تو چشم مردم قراره چطور زندگی کنیم، از من توقع داره اگه خونه شون هم یا کوزت باشم و یه ثانیه هم نشینم یا اگه رفتم مشغول کارهای خودم شدم از صبح تا شب باید غرغر و طعنه بشنوم و عصبی و ناامید بشم.
من نمی خوام حرمت شکنی کنم... واسه همین وقتی دلم از رفتاراش می گیره نمی تونم به همسرم چیزی بگم... و پیش مامانم درد و دل میکردم
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه)