سلام مشکل من با برادرمه
۲۵ سالمه و پسرم، از بچگی همیشه دوست داشت آقا بالاسر من باشه، دوست داشت هر چی میگه من بگم چشم، منم هیچ وقت زیر بار نمی رفتم. گذشت تا ما بزرگ شدیم.
الان ایشون ازدواج کرده، ولی بازم هی دوست داره به من بگه چکار کن، میدونم از روی دلسوزیه، برادرم آدم خوبیه ولی من اصلا دوست ندارم کسی به غیر پدر و مادر تو تصمیم های زندگیم دخالت کنه و نظر بده، چند بار بهش گفتم سرت به زندگی خودت باشه برای زندگی خودت تصمیم بگیر ولی انگار متوجه حرف من نمیشه، اصلا دوست ندارم بی احترامی کنم یا دعوا و ... ولی خیلی روانم بهم ریخته ست سر این موضوع.
اگه با چیزی موافق نباشه گارد میگیره و با صدای بلند میخواد حرفش رو ثابت کنه، البته از وقتی ازدواج کرده بهتر شده ولی من نمی تونم کنار بیام، واسه خواستگاری ما هی نظر میداد که نه در صورتی که پدر و مادر راضی بودن، خلاصه جلوش وایسادم و نذاشتم دخالت کنه، البته اون خواستگاری هم بهم خورد در دوران نامزدی اما خب مطمئنم اگه به حرفش گوش می کردم بدتر میشد.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)