حدود 1 سال پیش با وجود عدم رضایت قلبی خانواده ام به خواستگارم جواب مثبت دادم و برایم نشون آوردند.نارضایتی خانواده ام به خاطر نداشتن شرایط کار و سربازی و شرایط مالی کم بود و از طرفی برخی اخلاقهای ایشون که در برخورد با بقیه کمی مغرور بودند و از لحاظ ظاهری سنخیت کمی با من ( پایینتر ) داشتند.
اما من چون از تلاش و توکل و ایمان و تفکرات ایشون و استقلال کامل (مثلا در تمام جسات شخصا خواستگاری خودشون صحبت کردند)، خانواده خوب،اخلاق مهربون براشون جنگیدم و خانواده ام راضی کردم که این آدم ارزش فرصت دادن داره تا شرایط محیا کنه. در طول این یک سال با توجه به دانشجو بودنشون تا حد ممکن تلاش کردند،اما هیچ کدام تا کنون متاسفانه نتیجه نداد و از حمایت مالی خانواده برای ازدواج هم محروم هستند.
الان دانشجوی دکترا شدن و سرشون خیلی شلوغه و از طرفی خانواده من هم اعتراضهایی ( البته فقط به من ) در مورد عدم تغییر وضعیت ایشون بعد یکسال دارن. هر دو طرف حق به جانبشون هست. اما من واقعا بعد 2 سال جنگیدن دیگه خسته شدم، آرامشم سلب شده. ایشون از من میخوان همچنان پشتشون باشم در حالی وقتی گذشته رو مرور میکنممی بینم 90 درصد مواقع من از ایشون حمایت کردم و با دلیل و منطق خانواده ام با شرایطش راضی کردم.اما ایشون نه خیلی.از طرف دیگه چون سرشون شلوغه از لحاظ عاطفی هم دیگه مثل اوایل نیستن و توجه اولیه به من ندارن.
گاهی فکر میکنم چون آسون بدستم آوردن،قدرم نمیدونن.از من میخوان درک کنم الان کلی درس و مشغله داره و پنمیتونن سرکار برن تا فقط دل من و خانواده ام خوش باشه،میخوان که بازم پشتش باشم....خلاصه احساس میکنم تو یه ماجرای دو سر باخت قرار گرفتم و اشتباه کردم باید اول میرفتن شرایطشون محیا میکردن بعد میومدن خواستگاری. الان واقعا موندم چه کنم؟ از طرفی یه چیزی نمیذاره برم و از طرفی حال الانم هم خوب نیست.
مرتبط:
احساس میکنم نه تنها کنکور، بلکه کل زندگی ام رو باختم
همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم
چون فرزند طلاقم نمی تونم خواستگاران خوبی داشته باشم ؟
چرا بعضی ها فکر می کنن بچه های طلاق به درد ازدواج نمی خورن ؟!
در اسلام در مورد حق و حقوق بچه های طلاق چیزی بیان شده
← مسائل خواستگاری (برای دختران) (۱۴۸ مطلب مشابه)
- ۱۹۱۲ بازدید توسط ۱۵۶۷ نفر
- شنبه ۲۱ تیر ۹۳ - ۱۳:۲۲