خانواده برتر

من یه روز بچه هامو نبینم دق میکنم میتونی مگه؟

بعدم مرد معتاد غیرت نداره میخوای بچت زیر دستش بزرگ شه؟

به ایندش فکر کن

(مادر همان دختر بچه ی بی پناهیست که در پس ثانیه ها ناخوداگاه دیوار میشود برای طفل بی پناهش) این جمله خقیقته

سلام و ممنون از همه دوستان عزیز

دوستان شاید من نتونستم تو چند خط سرنوشتمو براتون بگم شوهرم بعد از عقد همش ایراد می گرفت از خواهر از مادر و کلا از خانوادم من صبوری کردم گفتم اول راهه تا اینکه چند روز مونده به عروسی طوری بهم فحش میداد که زدم زیر همه چیز و عروسی رو کنسل کردم انقد اومد و التماس کرد تا دوباره برگشتم بعد از ازدواج هفته ای یکبار می اومد تحمل کردم چون کارش تو مرغداری بود کمک مالی اش کردم همه داراییمو دادم تا یه مرغداری بخره بعد از خریدن اونجا میگفت زنم باید خونتو بفروشی و بدی برای سرمایه گذاری میخاست کارم رو هم ازم بگیره من کارمند رسمی با

سلام و ممنون از همه دوستان عزیز

دوستان شاید من نتونستم تو چند خط سرنوشتمو براتون بگم شوهرم بعد از عقد همش ایراد می گرفت از خواهر از مادر و کلا از خانوادم من صبوری کردم گفتم اول راهه تا اینکه چند روز مونده به عروسی طوری بهم فحش میداد که زدم زیر همه چیز و عروسی رو کنسل کردم انقد اومد و التماس کرد تا دوباره برگشتم بعد از ازدواج هفته ای یکبار می اومد تحمل کردم چون کارش تو مرغداری بود کمک مالی اش کردم همه داراییمو دادم تا یه مرغداری بخره بعد از خریدن اونجا میگفت زنم باید خونتو بفروشی و بدی برای سرمایه گذاری میخاست کارم رو هم ازم بگیره من کارمند رسمی بانک هستم دو ساله هیچ خرجی به من و بچم نداده بعد میگه کارتو ول کن. تا به مرغداری رسید میگه زن کارمند به درد نمی خوره دو ساله هر چی غدا درست میکنم برا خودش میکشه میره تنهایی میخوره جلو بچم تحقیرم میکنه عروسی خواهرم میگه حق نداری بری هیچ جایی همراهیم نمیکنه برادر و پدرش اعتیاد به شیشه دارن مادرش این همه سال تحمل کرده بچه هاشم شدن مثل پدره.ساعت ها فحش رو اس ام اس میکنه بهم میدی.خواهرش مربی مهد هست و مجرد. تا الان اون من میرفتم سرکار نگه اش می داشت چون خانوادش حمایتش می کنن بچه رو بهم نمیده.من بچمو میخام اما بعد از طلاق اون بابت کوچکترین خراش به بچم ولم نمیکنه.تو خونه خودش پیرم یه تب میکرد می گفت تو مریضش کردی حالا اگه خودم بگیرم میخاد هر روز مزاحمم شه می ترسم بجم تنش بیشتری بگیره با من. شبانه روز تریاک می کشه میگه ربطی به تو نداره خیلی دلم میخاسته کمکش کنم اما خدا شاهده دو ساله تو خونه هم بهم اس ام اس میده که غذا رو برام بیار انقد شخصیتم رو له کرده که انسانیتم جلو بچم زیر سوال رفته. بخدا صبوری با همچین آدمایی حماقته

نک هستم دو ساله هیچ خرجی به من و بچم نداده بعد میگه کارتو ول کن. تا به مرغداری رسید میگه زن کارمند به درد نمی خوره دو ساله هر چی غدا درست میکنم برا خودش میکشه میره تنهایی میخوره جلو بچم تحقیرم میکنه عروسی خواهرم میگه حق نداری بری هیچ جایی همراهیم نمیکنه برادر و پدرش اعتیاد به شیشه دارن مادرش این همه سال تحمل کرده بچه هاشم شدن مثل پدره.ساعت ها فحش رو اس ام اس میکنه بهم میدی.خواهرش مربی مهد هست و مجرد. تا الان اون من میرفتم سرکار نگه اش می داشت چون خانوادش حمایتش می کنن بچه رو بهم نمیده.من بچمو میخام اما بعد از طلاق اون بابت کوچکترین خراش به بچم ولم نمیکنه.تو خونه خودش پیرم یه تب میکرد می گفت تو مریضش کردی حالا اگه خودم بگیرم میخاد هر روز مزاحمم شه می ترسم بجم تنش بیشتری بگیره با من. شبانه روز تریاک می کشه میگه ربطی به تو نداره خیلی دلم میخاسته کمکش کنم اما خدا شاهده دو ساله تو خونه هم بهم اس ام اس میده که غذا رو برام بیار انقد شخصیتم رو له کرده که انسانیتم جلو بچم زیر سوال رفته. بخدا صبوری با همچین آدمایی حماقته.بخدا برا آیندم نگران نیستم می ترسم از اینکه همش مزاحم زندگیم شه چون خیلی پسرمو دوس داره

سلام و ممنون از همه دوستان عزیز

دوستان شاید من نتونستم تو چند خط سرنوشتمو براتون بگم شوهرم بعد از عقد همش ایراد می گرفت از خواهر از مادر و کلا از خانوادم من صبوری کردم گفتم اول راهه تا اینکه چند روز مونده به عروسی طوری بهم فحش میداد که زدم زیر همه چیز و عروسی رو کنسل کردم انقد اومد و التماس کرد تا دوباره برگشتم بعد از ازدواج هفته ای یکبار می اومد تحمل کردم چون کارش تو مرغداری بود کمک مالی اش کردم همه داراییمو دادم تا یه مرغداری بخره بعد از خریدن اونجا میگفت زنم باید خونتو بفروشی و بدی برای سرمایه گذاری میخاست کارم رو هم ازم بگیره من کارمند رسمی با

سلام و ممنون از همه دوستان عزیز

دوستان شاید من نتونستم تو چند خط سرنوشتمو براتون بگم شوهرم بعد از عقد همش ایراد می گرفت از خواهر از مادر و کلا از خانوادم من صبوری کردم گفتم اول راهه تا اینکه چند روز مونده به عروسی طوری بهم فحش میداد که زدم زیر همه چیز و عروسی رو کنسل کردم انقد اومد و التماس کرد تا دوباره برگشتم بعد از ازدواج هفته ای یکبار می اومد تحمل کردم چون کارش تو مرغداری بود کمک مالی اش کردم همه داراییمو دادم تا یه مرغداری بخره بعد از خریدن اونجا میگفت زنم باید خونتو بفروشی و بدی برای سرمایه گذاری میخاست کارم رو هم ازم بگیره من کارمند رسمی بانک هستم دو ساله هیچ خرجی به من و بچم نداده بعد میگه کارتو ول کن. تا به مرغداری رسید میگه زن کارمند به درد نمی خوره دو ساله هر چی غدا درست میکنم برا خودش میکشه میره تنهایی میخوره جلو بچم تحقیرم میکنه عروسی خواهرم میگه حق نداری بری هیچ جایی همراهیم نمیکنه برادر و پدرش اعتیاد به شیشه دارن مادرش این همه سال تحمل کرده بچه هاشم شدن مثل پدره.ساعت ها فحش رو اس ام اس میکنه بهم میدی.خواهرش مربی مهد هست و مجرد. تا الان اون من میرفتم سرکار نگه اش می داشت چون خانوادش حمایتش می کنن بچه رو بهم نمیده.من بچمو میخام اما بعد از طلاق اون بابت کوچکترین خراش به بچم ولم نمیکنه.تو خونه خودش پیرم یه تب میکرد می گفت تو مریضش کردی حالا اگه خودم بگیرم میخاد هر روز مزاحمم شه می ترسم بجم تنش بیشتری بگیره با من. شبانه روز تریاک می کشه میگه ربطی به تو نداره خیلی دلم میخاسته کمکش کنم اما خدا شاهده دو ساله تو خونه هم بهم اس ام اس میده که غذا رو برام بیار انقد شخصیتم رو له کرده که انسانیتم جلو بچم زیر سوال رفته. بخدا صبوری با همچین آدمایی حماقته

نک هستم دو ساله هیچ خرجی به من و بچم نداده بعد میگه کارتو ول کن. تا به مرغداری رسید میگه زن کارمند به درد نمی خوره دو ساله هر چی غدا درست میکنم برا خودش میکشه میره تنهایی میخوره جلو بچم تحقیرم میکنه عروسی خواهرم میگه حق نداری بری هیچ جایی همراهیم نمیکنه برادر و پدرش اعتیاد به شیشه دارن مادرش این همه سال تحمل کرده بچه هاشم شدن مثل پدره.ساعت ها فحش رو اس ام اس میکنه بهم میدی.خواهرش مربی مهد هست و مجرد. تا الان اون من میرفتم سرکار نگه اش می داشت چون خانوادش حمایتش می کنن بچه رو بهم نمیده.من بچمو میخام اما بعد از طلاق اون بابت کوچکترین خراش به بچم ولم نمیکنه.تو خونه خودش پیرم یه تب میکرد می گفت تو مریضش کردی حالا اگه خودم بگیرم میخاد هر روز مزاحمم شه می ترسم بجم تنش بیشتری بگیره با من. شبانه روز تریاک می کشه میگه ربطی به تو نداره خیلی دلم میخاسته کمکش کنم اما خدا شاهده دو ساله تو خونه هم بهم اس ام اس میده که غذا رو برام بیار انقد شخصیتم رو له کرده که انسانیتم جلو بچم زیر سوال رفته. بخدا صبوری با همچین آدمایی حماقته.بخدا برا آیندم نگران نیستم می ترسم از اینکه همش مزاحم زندگیم شه چون خیلی پسرمو دوس داره

دوستای گل و مهربونم

سلام

ممنونم ازتون

زن زندگی عزیز من واقعا می ترسم باهاش زندگی کنم.یه وقتایی شبا میاد بالاسرم میزنه به گیج گاهم.انقد که باد میکنه.چون محل کارش قزوینه و سه روز آخر هفته میره اونجا و با ماشین راه میره و میاد میگه من از دوری شما انقد اعصابم بهم میریزه اگه شما بیاد قزوین خوب میشم.تو حاشیه قزوین یه خونه دو طبقه داره که میگه بیا اونجا و انتقالی بگیر بیا.هر موقع که منو اونجا برده با دل خون برگردوندم.اونجا فاصله اش تا قزوین یه ساعته.هر روز صبح اینجا یکبارم منو نمی رسونه ادارم فکر می کنید اونجا برم کارمو می تونم ادامه بدم؟به نظرتون برم اونجا بخاطر ادامه زندگیم؟بهش اعتماد کنم؟ به نظرم سالها دوری و کار در بیابان اخلاقش رو تحت تأثیر قرار داده دوس دارم کمکش کنم اما می ترسم کارمو از دست بدم.لطفا راهنماییم کنید؟از یه طرف هم فکر می کنم اگع بمونم تو زندگیام هر روز بچم از دعوای ما افسرده میشه و اعصابش داغون.شایدم از پدرش الگو بگیره برا مصرف مواد.

سلام تورو خدابگین چیکار کنم شوهرم بچمو ازم گرفته ۳سالشه حتی نمیزاره صداش بیاد تو گوشم حتی دنبالمم نمیاد ۱ماه خونه بابامم نمیخوامم طلاق بگیرم تورو قران یکی کمکم کنه