سلام دوستان
من یه دختر 20 ساله م
چند تا مشکل دارم:
ا- اینکه عاشق تنهاییم و دوست دارم از خانوادم دور باشم (ضمن اینکه ظاهرا دوسشون دارم و بهشونم محبت میکنم)
2- حس میکنم از مردن کسی( حتی افراد خونوادم ) ناراحت نمیشم ( تو موارد دور تر واقعا هم زیاد ناراحت نمیشم)
3- نمیتونم قبول کنم خونوادم دوسم دارن چون حقمو به راحتی میخورن و به راحتی روم عیب میذارن و بنابراین نمیتونمم عمیقا دوسشون داشته باشم و فقط حفظ ظاهر میکنم و اصلا بهشون اعتماد ندارم
4- من کوچکترین کارهام رو هم دوس دارم قایم کنم و دوس دارم خونوادم از هیچیم سر در نیارن (حتی سیم کارتمم فعال نکردم که کسی باهام تماس نگیره وقتی تنهام)
کسی اینطوری هست؟ چرا اینطوری شدم؟ میشه راه حلی بهم بدین؟
توضیحات بیشتر:
انقدر از خود مطمئنن و به خودشون اطمینان دارن که اصلا به حرفام توجه ندارن و حرف زدن باهاشون فقط باعث متهم شدن خودم میشه حرفام کوچکترین تاثیری نداره و یه مواقعی واقعا فک میکنم لابد مشکل از منه
حق و حقوقمو حساب نمیکنن و همش توجیه میکنن کاراشونو
هیچ وقت به حرفام توجه نمیکنن مگر اینکه یه بحث طولانی بکنم و حرص بخورم تا بلکه تازه بفهمن که بابا طرف واقعا مشکل داره آخرم از رو ترحم اون کاره رو میکنن نه از رو وظیفه(تا یکسال یا بیشتر حمومی که بند کشی درستی نداشت رو درست نمیکردن و میگفتن حق نداری بشوریش چون ممکنه نم بده و اگرم نم میداد مقصر من بودم نه اونا تا آخر رفتم از امام رضا کمک خواستم و وقتی برگشتم و دیدم درست شده با کلی تعجب قضیه رو تعریف کردم!)
من دیگه بحث نمیکنم فقط به خدا میسپارمشون یا به امام رضا متوسل میشم که حقمو بگیره (و واقعا هم سریع معجزه میکنه)
من هیچوقت صبا نون پنیر چایی نمیخورم حالم بد میشه در عوض همیشه باید میوه بخورم وقتی میوه میخرن قانونشون اینه که همه باید از این میوهه حتما بخورن (ینی اگر همشو من بخورم کارم خیلی بد بوده) یه موقعا من هوس پنیر میکنم یا شکر لازم دارم نیست چیزی نمیگم ولی اگر چن روز کسی میوه نخورده باشه و همشو من تو اون چن روز تموم کرده باشم میگن تو خیلی آدم بی توجهی هستی چرا همه رو خوردی ؟ یه موقع ها صبونه نمیخورم تا مبادا کسی بی میوه بمونه اصلا نمیفهمن که خب اگر میوه برا شما میان وعده س برا من صبونه س! مث نون و پنیرو شکری که شماها میخورین و من هیچی نمیگم هر دفعه توضیح میدم هر دفعه هم مواخذه میشم
اگر من از اینترنت بخوام استفاده کنم باید صبر کنم تا دانلود یکی دیگه تموم بشه چرا؟ چون من باید صبح زود بلند میشدم کارامو انجام میدادم و اون زمان حق من نیست که استفاده کنم! ولی اون میتونه مث من تا لنگ ظهر بخوابه و تا شب دانلود کنه و من بی اینترنت بمونم بعدشم که شب بخوام کاری انجام بده موجب بی خوابی میشم و باید بخوابم! نمردیم و ساعت خوابمونم تعیین کردن! خدا نکنه من جلو تلویزیون باشم به الاغ بودن محکوم میشم و باید فورا جابجا شم ولی اگر کس دیگه ای جلوش باشه این منم که باید جابجا شم! اگر وقتی چیزی میخوان براشون بیارم نیارم باهام قهر میکنن ولی اگر من چیزی بخوام به تنبلی محکوم میشم! از این همه رویی که دارن و تازه مظلوم میدونن خودشونو در عجبم
یکسال دست به دستشویی و حموم دست نزدم ببینم کی میشورنش؟! دیدم خبری نشد آبروم رفته خودم شستمش تازه خواهر بزرگترم برگشته میگه کاش زودتر شسته بودیا اونم کاملا جدی و بدون کمی احساس تاسف برای خودش! اصن انگار نه انگار ! همیشه خودشونو مظلوم میدونن اونم با چه توهمی جوری که آدم نمیدونه بخنده بهشون یا برا خودش گریه کنه ینی با کسایی طرفم که کلا خودشونو از همه چی مبرّا میدونن و هیچ چیز رو دلیل نمیدونن
لباسی که برام سوغاتی آوردنو به زور میگن که اندازت نیست تا خواهرم بپوشه وقتیم که بهشون ثابت میکنم(ینی با پوشیدنش ثابت میشه) که اندازمه حسابی ازم دلخور میشن انگار که از اول حقم نبوده چرا؟ چون خانوم این لباسو دوس داشته مادرمم اصرار اصرار که بده بهش منم هیچوقت این کارو نمیکنم چون خودم بیشتر احتیاج دارم تا اون و اینکه اصلا اندازش نیست که بخواد بپوشه و هم این که دوس ندارم زوری کاری رو انجام بدم انقدر پرروئه که وقتی لباسمو گذاشتم تو کشوم باهام قهر کرد و گفت واقعا که مگه نمیبینی اندازت نیست؟!وردار بیار لباسمو! لباسی که اندازم بود و به خاطر اینکه بدم به اون هی میگفتن اندازت نیست(هم خودش میگفت هم مادرم) اصلا قبول ندارن که این حق منه میتونم بفروشمش اصن اصلا حق ندارن چنین توقعی داشته باشن سریع بین خودشون تصمیم میگیرن و اقدام میکنن یا مثلا یه بار سوغاتی برام فرستاده بودن لباس زیر بود خواهرم پوشیده بود و اندازش بود میشنیدم که مادرم بهش میگه بهش نگی این مال اونه ها وردار برا خودت اونم نگفت مال منه برا اینکه وجدانشو راحت کنه اومد داد دستم گفت بپوش ببین چجوریه (که مثلا خودم ببینم اندازم نیست بدمش به اون) گفتم حرفاشو شنیدم مال خودت
متنفرم از این همه بیشعوریشون دزدی که شاخ و دم نداره اون لباس مال منه اگر بهم ندنش بهم مدیونن حتی نماز خوندن با اون لباس درست نیست وقتی دوتا دیگه ازون لباس داره خب منم میتونم سهممو به کسی هدیه بدم شاید دلم نخواد بدم خواهرم ولی خیلی راحت حقمو ضایع میکنن من اصلا بهشون اعتماد ندارم .
مرتبط :
تنها موندن خیلی بهتر از بودن با کسانی باشی که حرفت رو نمی فهمند
خدایا ازت می خوام دلم و محکم کنی که بتونم تنهایی رو تحمل کنم
بر اثر تنهایی با دختری دوست شدم
دلم میخواد تنها باشم تا آخر عمر
میخوام خونه جدا بگیرم و تنها زندگی کنم
دوست دارم تنها باشم اما از تنهایی میترسم
تنها زندگی کردن خیلی بهتر از با خفت زندگی کردنه
دید مردم به یه دختری که تنها زندگی میکنه چیه؟
از تنهایی خودم لذت میبرم و دوست ندارم شوهر کنم
می خوام ثابت کنم تنها باشم اتفاقی نمی افته
من عاشق تنهایی هستم و نمیخوام شوهر کنم
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۲۹۰۴ بازدید توسط ۹۷۷۸ نفر
- جمعه ۲۹ خرداد ۹۴ - ۲۱:۴۱