سلام
من یه پسر 20 ساله ام . یه ترم توی یکی از بهترین دانشگاه های کشور و یکی از بهترین رشته های علوم پزشکی درس خوندم. بعدش هم تغییر رشته دادم و رفتم یه رشته و یه دانشگاه و یه شهر دیگه.
الان دانشجو معلمم. راستش توی یه ترمی که توی دانشگاه قبلیم بودم از یه دختری خیلی خوشم اومد. علتش هم پاکی و با حیا بودنش بود و اینکه به پسرها محل نمیذاشت و خلاصه خیلی مغرور بود. منم پسریم که یه مقدار اعتقادات مذهبی دارم و اهل دختر بازی و این حرف ها اصلا نیستم. و اون دختر رو فقط و فقط به قصد ازدواج میخوام.
البته تا الان روم نشده به صورت رسمی ازش خواستگاری بکنم و بگم که چقدر دوسش دارم. برای اینکه ببینم از اون هوس های زودگذر جوونی هست یا نه، کلی با خودم کلنجار رفتم، دیدم که یا فقط اون دختر رو میخوام یا هیچ دختری رو دیگه نمیخوام.
البته تا حدودی هم در موردش تحقیق کردم. چند باری تو هم طول ترم کمکش کردم. حتی بعد از انصرافمم با اینکه دیگه همکلاسیش نبودم ولی بهش چند باری تو تلگرام پیام دادم که تو مسائل کلاسیش کمکش کنم و تا جایی هم که تونستم کمکش کردم.
ولی بعد چند شب گفت به خاطر این که خانواده اش راضی نیستن و از به خاطر فضای تعصبی خانواده اش منو من رو بلاک کرد. چند بار دیگه هم از اکانت های دیگه بهش پیام دادم بلاکم کرد، آخرین بار پیام هام رو سین میکرد ولی جوابم رو نمیداد و آخرش هم گفت اگه دوست داری من اذیت نشم بهم پیام نده و منم بلاک کرد.
فکر کنم فهمیده که من بهش علاقه دارم. الان تمام فکر و ذکرم شده این دختر. یه بار پیش مادرم مطرح کردم این موضوع رو ولی به شدت واکنش تندی نشون داد و گفت تا هفت هشت سال دیگه که یه خونه و یه ماشین جور کردی میریم واسه ت خواستگاری. اصلا از فکر دختره نمیتونم بیام بیرون. تمام زندگی من شده اون دختر. هی با خودم میگم خواستگاریش که نمیتونم برم. اگرم بخوام طرح دوستی باهاش بریزم که اولا این کار از نظر شرعی حرامه دوما خود دختره از اون دخترها نیست، ثالثا با این کار فقط پاکی و معصومیت اون دختر رو نابود کردم.
هر کاری هم کردم که فراموشش کنم نشد که نشد. انگاری ذهن و فکر من بهش وابسته شده، نمیدونم بیشتر به مادرم فشار بیارم که فکر نمیکنم نتیجه بده . یا اینکه یه ماه دیگه باهاش قرار بذارم ببینمش (اگه قبول کنه بیرون از محیط دانشگاه منو ببینه که بازم بعیده ) ازش خودم تقاضای ازدواج کنم و ازش خواهش کنم فقط منتظرم بمونه (نه اینکه دوستی و ارتباط با هم داشته باشیم).
آخه این راه رو به خاطر این میگم که این جور دخترها به خاطر نجابت و پاکی شون طالب زیاد دارن و میترسم خواستگار واسش بیاد و بهش جواب مثبت بده و من از دستش بدم. آخه تا چند سال دیگه که من بتونم خانواده رو راضی کنم ممکنه ازدواج کنه اون دختر و من امیدم رو برای همیشه از دست بدم.
خیلی سر درگمم چیکار کنم ؟ لطفا یه راه حلی رو بهم پیشنهاد بدین دارم از غم و قصه دیووانه میشم.
مرتبط با قصد ازدواج بدون داشتن امکانات:
به خاطر آینده ی مبهم، می ترسم برای ازدواج به کسی پیشنهاد بدم
19 سالمه، به دختر همسایه علاقمند شدم، چکار کنم؟
از یکی از همکلاسی هام خوشم میاد اما پیش نیاز های ازدواج رو ندارم
یه پسر 18 ساله ام، از کجای دلم بگم براتون؟!
خانواده فشار میارن ازدواج کنم اما شغل ثابتی ندارم
عاشق شدم ولی سربازی نرفتم، شغل خوب هم ندارم
قصد ازدواج دارم اما درآمدی ندارم
مرتبط :
چطوری به دختر مورد علاقه ام ابراز عشق کنم ؟
دختر مورد علاقم در کمال ناباوری ردم کرد
دختر مورد علاقم وقتی فهمید بهش علاقه دارم رفتارش سرد شد
امیدی به تغییر نظر دختر مورد علاقم هست ؟
دختر مورد علاقم پشیمون شده ولی من عاشقش شدم
نه میتونم به دختر مورد علاقم پیشنهاد بدم و نه فراموشش کنم
دلیل کم محلی های دختر مورد علاقم رو نمی فهمم
بعد از قطع ارتباط با دختر مورد علاقم زندگیم دگرگون شد
← فراموش کردن عشق قبلی (۶۰ مطلب مشابه) ← ابراز علاقه برای ازدواج (۸۱ مطلب مشابه) ← رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)
- ۷۴۳۵ بازدید توسط ۵۳۴۵ نفر
- پنجشنبه ۱۵ فروردين ۹۸ - ۱۱:۵۵