← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۵۸۹۲ بازدید توسط ۴۳۴۰ نفر
- دوشنبه ۱۵ فروردين ۰۱ - ۲۱:۴۸
متن هیلی طولانی هست
نظرم صرفا به پاراگراف آخر میگم
خیر به شخصه حاضر نیستم هرسختی رو برا رسیدن به یکی تحمل کنم!
بهتره چه پسر چه دختر از فضای رمان و داستان های شاهنامه ای و لیلی و مجنونی بیان بیرون
سلام اگه مذهبی هستید اینکه نباید نگاه می کردید مربوط به گذشته هست و در هرصورت خدا بخشندس همینکه توبه کنید حل خدا از بدترش هم گذشته ولی در حال حاضر درستش اینکه چون احساساتش در گیر کردید چون دخترا خیلی تو این مورد تیزن حتی به یک صدم ثانیه نگاه واینکه شروع دلدادگی خانوما از نگاه ونه حرف در مراحل بعدی از کسی که دوستش دارن انتظار محبت دارند پس
نگاه خیلی چیز حساسیه ولی به هرحال شما هم قصدتون بد نبوده اگه به ازدواج با هاش فکر کردین از راه درستش از اون خانوم خواستگاری کنید در غیر این صورت هم در حق خودتون هم در حق اون خانوم ظلم کردید برا خود منم همچین موردی پیش اومده یعنی خودم زخم خوردم هر چه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند که از ته قلب حرف میزنم از کجا معلوم اون خانوم خواستگاراشو بخاطر شما رد نکرده حالا اینکه باینفر دیگه وارد رابطه شده دلیل بر این نیست که دوستون نداره ولی دخترا غرورشون شکننده تره یکیو دوست دارن ولی هی ازش دور میشن تا غرورشون نشکنه وچون دخترا هم مثل پسرا بی عیب نیستن(اینو گفتم که بدونی اعتماد به نفست ببر بالا) میخوان حداقل اگه کاملم نیستن چون طرف مقابل انتخاب کرده ناز کش داشته باشند(بنا بر آفرینششون) واینو بدونید دخترا وقتی کسیو دوس دارن وقتی بدونن همینکه طرف دغدغه مند وتلاش می کنه ردش نمی کنند پس درستش اینکه هرچه زودتر از راه درستش خواستگاری کنید خودم بار ها دیدم دخترا ناراحتن که چرا پسری بهشون توجه کرده وجلو نیومده
سلام به همه
هرچند زیاد بود ولی تقریبا همش رو خوندم.
اشتباهاتت رو خودت میدونی پس به روت نمیارم.چندین بار قبلا گفتم پس فایده نداره دوباره گفتنش.فقط یک نکته،قبل رادار زدن یه دور جیبتون رو نگاه کنید که آیا میتونید از پس مسئولیت حرفی که قراره به اون خانوم بزنید بر بیاید یا نه.
راستی،هر کسی زیر کامنتت نوشت باید بهش میگفتی و...
یک گوشتو در کن و یکیش رو دروازه،کار درست همون بود که نگفتی.فقط ای کاش از اول نگاهش نمیکردی.
عاشقی خرج داره،خرجش رو نداری،دفنش کن.
چرا فکر میکنید مناسب هم نیستید؟؟؟ بعضی وقتها ما از دور برای خودمون مشکل درست میکنیم! چرا یکطرفه تصمیم میگیرید؟اتفاقا شما از اون دختر خواستگاری کنی وجواب منفی بگیری هم به نفع شما هست هم به نفع اون دختر!هم دونفر بیگناه دیگه که قرارها در آینده همسران شما بشوند! چرا فکر میکنید با فرار کردن دارید به خودتون وطرف مقابل کمک میکنید!آنقدر اعتماد به نفس داشته باش که پسرهای دیگه رو از خودت برای اون بهتر ندونی!اگر برات امکانش هست این شانس رو به خودت بده وازش خواستگاری کن!!مسیولیت کارهای خودت رو هم به عهده بگیر آنقدر تنبل نباش که منتظر باشی یه پسر دیگه عشق تورو خوشحال کنه!!!خودت با عرضه باش!
وقتی یک راهی رو شروع کردی ناتمام نذار!!هیچ چیز در آینده به اندازه پرونده های ناتمام توی زندگیت آزار دهنده نیست!! نذار راه اشتباه ای رو بری که بعدها حسرت بکشی! چرا فکر میکنید الان باید اسم تورو هم فراموش کرده باشه؟؟مگر اینکه ازدواج کرده باشه که کلا قضیه فرق میکنه!!یه مورد مشابه برای من هم بود طرف مقابل با همین حرف ها رفت ازدواج کرد ومن هنوز مجردم!
شما هم پیش خودت فکر کن که از چی اون دختر خوشت نیومده که با این حرفها میخوای خودتو راضی کنی و خواستگاریش نری؟دوستش داری ولی به عنوان همسر اونو نمیخوای،چند سال گذشته والان فکر میکنی که حقت هست یکی بهتر رو پیدا کنی!و چه بهتر که اگر اون دختر هم فراموش کرده یادش نیاری و بری دنبال بهترش بگردی!
برادر عزیز اول که ان شاءالله خدا آرامش به دلتون بده. خوشم اومد آدمی هستید که بدون تعقل و تفکر دست به کار نمی زنید و برای هر قدمی که برمی دارید مطالعه و برنامه دارید و ملزومات و چالشها رو از قبل پیش بینی میکنید.
ولی ولی ولی
درسته احساساتی عمل کردن خوب نیست ولی از فرط تعقل هم نباید اون ور بوم افتاد. اظهار علاقه به نفع ایشون نبود؟ از چه نطر نبود؟ مگه شما نفع ایشون رو تشخیص میدی؟ این هندی بازی ها چیه؟ خب وقتی علاقه دارید از راه درست و خداییش به طرف بگین. الان هم خوشبخت شدن رو از خودتون گرفتین هم از ایشون هم از همسرانی که نصیب ایشون و شما میشن چون به هر حال عشق زیر خاکستری دارید.
ان شاءالله که در این ماه رمضان برکات بی حساب خدایی نصیبتون بشه و بهترین ها براتون پیش بیاد.
چه خبرتونه؟؟! !
فکر و خیال زیاد هم روان آدمو فرسوده می کنه، خودتونم می دونید.
شما دنبال خواستگاری برید ، بعد اینکه شما رو انتخاب کنه یا نه رو به عهده خود خانم بذارید ، نه اینکه از همین الان خودتون رو کنار بکشید که مبادا کم نباشید براش!
به خاطر خدا
اقا
از طرف خودت پیش بینی نکن
خودت برای خودت و اون تصمیم نگیر
یه بار برای همیشه ازش خواستگاری کن
بزار بفهمه تموم این سال ها چی کشیدی
دخترا اگه عاقل باشن اگه به اون ستی که باید رسیده باشن قدر چنین عشق و علاقه و تلاشی را خوب میفهمن
ولی این ته نامردی به خودتون و اون دختره که اینطوری پیش بینی میکنید و یه نفره میبرید و میدوزید
بهش اجازه بدید راجع بهتون فکر کنه و جواب بده
اون موقع اگه حوابش هم منفی بود خیالتون راحته درخواستتون را دادید.
شما پسرید دختر نیستید
اینجور منتظر موندن
تصمیم گیری های یه طرفه
دلبستگی های خاموش
مختص دختراس که نمیتونن بیان کنن نه شما.
من دخترم
عاسق همکلاسی سدم که چندین مرتبه به لحاظ مالی از ما کمتر بودن
7 سال
باورتون میشه
نگفت هیچی نگفت و ازدواج کرد
اگه ذره ای علاقه داست من میموندم
پست تقابل چندین ساله عشق و سکوت را بخونید تا ببینید چی کشیدم اونجا نوشتم.
ازدواج کرد
تمام
شما به عاقبت من دچار نشو
من دختر بودم.شما که میتونی حرفتو بزن که شرمنده قلبت نباشی
ولی قول بده ب خودت اگه جواب منفی شنیدی قوی بمونی و زندگی کنی و اونی که لایق قلب بزرگته را پیدا کنی.
بدرود
سلام
اگه واقعا بهش علاقه داشتین، نمی تونستین کسی رو در کنارش ببینید، نه اینکه توی ذهنتون براش کسی که مناسب تره رو در نظر بگیرید و بگین اون بهش شبیه تره و من مناسبش نیستم، اگه بگید متوجه شدید اون مناسب شما نیست و منصرف شدین خیلی قابل قبول تره.
عشق خوب و با ارزشه ولی نه اونقد که آدم خودش رو نادیده بگیره و عذاب بده،
اون خانم هم مثل شما انسانه، و هیچ برتری نسبت بهتون نداره، چندین سال از با ارزش ترین سالهای زندگی رو با رنج و تلخی سپری کردین و خواسته تونو بیان نکردین که دختر خانم ناراحت نشن؟!
اگه با یک خواستگاری محترمانه ناراحت میشه، بذارین بشه!
به ائمه (ع) و حضرت زهرا (س)، متوسل می شید، بعد خودتون هیچ کاری نمی کنید، حتی الان که شرایط ازدواج رو دارید، حتی وقتی که متوجه شدید خبر ازدواج اون خانم اشتباه بوده؟!
خدا و ائمه (ع) براتون چیکار کنن، وقتی خودتون اعتماد به نفس لازم برای مطرح کردن خواسته تونو ندارید؟
حضرت زهرا (س) چیکاره کنه، وقتی شما خودتون جای اون دختر فکر می کنید و تصمیم می گیرید؟
چرا فکر میکنید، ایمان و اخلاق و کار شما، از نظر اون دختر کم ارزشه، مگه نمیگید، دختر ساده و اهل زندگی هستن؟
باید درباره ازدواج کردن یا نکردنش پرس و جو کنید، اگه ازدواج نکرده، خواسته تونو مطرح کنید،
فوقش جوابش منفی باشه، چه اتفاقی وحشتناکی مگه قرار بیفته،
حداقل، دیگه از فکرش میاید بیرون و برای خودتون زندگی میکنید.
متن جالبی بود. اولشو خوندم درست یاد دو سال پیش خودم افتادم. منتهی ادامه اش فرق داشت؛ چون مال من تو زرد از آب در اومد و دیدم کلا یه بت ساخته بودم برای خودم😬.
من اینو نفهمیدم چرا نوشتید مناسب اون خانم نیستید. به نظر من اگر بدون هیچ تلقینی هنوز به ایشون اون حس علاقه عمیق رو دارید حتما برید خواستگاریشون. اگر جوابش منفی باشه خب تکلیفتون با خودتون مشخص می شه. اگرم ایشالله مثبت باشه که... (🥰😍)
البته قبلش اینم مطمئن بشید که از ایشون بت نساختید. برای اینکار می تونید از همکلاسی های خانم دوران دانشجوییتون کمک بخواید برای شناخت بیشتر ایشون. فضای مجازی و مخصوصا اینستاگرام هم که خیلی کمک کننده است برای شناخت بیشتر بدون ارتباط برقرار کردن با طرف.
اینکه نوشتید کاش محرم نامحرمی رو بیشتر رعایت می کردید مگه شما چیو رعایت نکردید؟ اولش نوشتید ارتباط مستقیم زیادی نداشتید و در حد گروه های درسی تلگرام بوده.
سلام بزرگوار.
اگه نظرت عوض شد و تصمیم به خواستگاری گرفتی ، ولی نمیدونستی که از کجا شروع کنی و چجوری بهش بگی، به نظرم شمارهش رو یهجوری پیدا کن و لینکِ همین صفحه رو براش بفرست تا مطالعه کنه و متوجه بشه که علاقهی شما به ایشون، یه علاقهی زودگذر و بچهگانه نبود و نیست.
شاید بهترین کار ، همین باشه که لینک این صفحه رو بفرستی براش.
به قول اون خانوم منم فکر می کنم واقعا دوستش ندارید که بهونه چینی می کنید
میخواستم کامنت مفصلی بنویسم ولی دیدم نوشتن کامنت تو این پست حالمو بد می کنه چون باعث یادآوری اتفاق مشابهیه که برام افتاد.
فقط دوتا سوال برام پیش اومد:
۱.به خاطر ترس از خوشبخت نکردنش رفتید یا بهش شک داشتید؟و بعدش از مقایسه شدن ترسیدید.
۲.اگر کلا کاری نکردید که متوجه بشه خب خیلی خوبه ولی وقتی غیر مستقیم بهش فهموندید، الآن به خیال خودتون رعایت حالشو کردید!
۳.الآن برای فداکاری میخواید برید جلو؟! این چجور عاشقیه😐
امیدوارم اون دختر مثل من به آخر خط نرسیده باشه و جایی برای ادامه داشته باشه.
حال بدهم ممکنه از هرچیزی باشه به این چیزا ربطش ندید و به خاطر کاراتون از خدا طلب بخشش کنید و در موارد مشابه رفتار درست رو پیش بگیرید.
همه خطا می کنند ان شاءالله همگی توبه واقعی کنیم.
افراد بزرگ توصیشون اینه که غم بهتون غلبه می کنه استغفار کنید.
دارم فکر میکنم این وبلاگ برام سمه چون نصف موضوعاتش احساسیه! البته مشکل من فراموشی حس مثبت نیست! برعکسشه😐
شاید بهتره نمونم و اینطوری راحت تر خاطرات منفی رو فراموش کنم.
موفق باشید.
دنبال توجیه نباش حالا که با کوله باری از احساس ولش کردی رفتی پی زندگیت دقیقا کاری که پسر مورد علاقم با من کرد،،،زندگیم شده عذاب بعد رفتنش حتی ازدواج هم کمکی بهم نکرد.لعنت به کسی که با احساس آدما شوخی میکنه هیچ وقت نمیبخشمش که به جای هردومون تصمیم گرفت فکر کرد داره بهم خدمت میکنه ولی منو کشت با کارش .زندگی ما شده مثل با عشق رزی هر دومون میمیریم برای هم ولی پیش کس دیگه ای هستیم هر روز میشینم این فیلمو نگاه میکنم و گریه میکنم لعنت بهش
سلام
برادر من خب الان که شرایط فراهم هستش چرانمیری بنابه گفته خودتوناین همه تلاش کردی زحمت کشیدی این درواون در زدی که شرایط روفراهم کنی الان که اوکی کردین این فکروخیال اومده واظهارندامت میکنین
به نظرمن اول مادر تون روبفرسین که ازمحلشون بپرسن ببینین که ازدواج کردن یاخیر اگه ازدواج نکردن برید خواستگاری اینطوری خیالتون هم راحت میشه دیگه خودخوری نمیکنین حتی اگه دخترخانوم جواب منفی ام داده باشه سبک میشین ازدرون که حرفتون رو زدین.
امیدوارم که اقدام کنین وهرچی که به صلاحتونه اتقاق بیوفته.
درپناه خداباشید🙂
در یک کلام
شما به اون خانوم علاقه ندارید، فقط به نوع رابطه تون علاقه مند بودین.
محاله
محاله
محاله
پسری دختری رو با جون و دل بخواد و ازش خواستگاری نکنه، محاله...
عاشق واقعی نمیتونه نفر دومی رو کنار عشقش تحمل کنه، من عاشق بودنتونو باور نکردم. ببخشید
خیلی خیال بافید!!!
برای خودت داستان میسازی بعد باورش میکنی بعد از روی اون تصمیم میگیری!!
یه ذره بیا پایین...
کاری نداره واقعا موضوعپیچیده ای نیست.. حالا یا ب هم میخورین یا نمیخورین دیگه بهش میگفتی یا قبول میکرد یا ن دیگه... این کارا چیه...
منی که دخترم همیشه میگم اگه از یکی خوشم بیاد به قصد ازدواج اگر اون پا پیش نگذاشت من حتما حسمو بهش میگم حداقلش اینه که از سردرگمی و انتظار خلاص میشم درسته این موضوع یه کار نامتعارفه ولی من تحمل عشق و سوختن و انتظار و... ندارم راستش
حالا شما که پسری واقعا بعیده اینهمه دست دست کردن و پیش بینی های بی پایه و اساس و از طرف شخص مقابل تصمیم گرفتن
دلو به دریا بزنین و بهش بگین مرگ یه بار شیون یه بار
بدترین حالت اینه که میگه نه!
به نظرم از این برزخی که برا خودتون ساختین صدبرابر بهتره
چون حداقلش از بلاتکلیفی و خوره های مغزی راحت میشین.
با شروع دوباره موافقم 👌
محاله پسری عاشقت باشه
نگه محاله محاله
من هم یه زمانی توهم داشتم یکی عاشقته ولی عاشقم نبود
اگه پست واقعا عین حقیقت باشه
باید بگم تو دیکشنری من به حس که شما دارین عشق نمیگن -در واقع حتی به کلمه عشق نزدیک هم نیستید
با ارفاق شاید ازش خوشتون میومده
ولی ایده آل ات چیز دیگه ای بوده وگرنه این همه بهونه و تردید که قطار کردین دلیل دیگه ای نمیتونسته داشته باشه
تردید و بهانه ات برای ازدواج نکردن باهاش رو پشت نقاب مصلحت اندیشی قائم نکن
مرد و مردونه بشین فکر کن ببین چی عقب نگه داشته بودت که حداقل به همون دلیل یه دختر بیچاره دیگه رو هم سرکار نگذاری و وقتش رو بیخود و بیجهت تلف نکنی
وقتی از خودت و ایده آل ات برای ازدواج مطمئن نیستی آدم ها رو درگیر خودخواهی خودت نکن
والا
کدوم عاشقی میگه همین که با یه مرد دیگه خوشحاله من اوکی ام
یا بهش نگفتم که به خواستگار بهترش بله بگه و فرصت از دست نده !!!!!
خوبین شما؟
این پست واقعیه؟
شما تو ژست عاشقی ات خیلی فرو رفتی ؟
من که یه غریبه ام احساس شما رو باور نکردم چه برسه به اون خانم
بعدم برادر من به هر دلیلی چندسال پیش یک نفر درگیر خودت کردی
خواستگاری هم نکردی ازش
طرف حالا در هر سطحی تو یه رابطه است و خوشحاله
هنوز تکلیفت با خودت و تصمیم برای آینده ات معلوم نیست
فازت چیه که میخوای دوباره تو زندگی اش وارد شی؟
چیو میخوای ثابت کنی؟
بپذیر اون خانم وارد یه رابطه شده و شاده
شاید نامزد کرده
شاید پسره ازش خواستگاری کرده و ایشون بهش جواب مثبت داده ولی هنوز رابطه رسمی نشده
یه بار وقت و احساس اش رو تلف کردی
کافی نبوده؟
دوباره با بهانه های واهی ات میخوای شانس زندگی خوب ازش بگیری
چه کاریه یکم انصاف داشته باشه
ابراز علاقه ی بی نتیجه و ریشه شما بعد این همه وقت چیو قراره عوض کنه
برعکس خیلی از نطر دهنده ها من توصیه میکنم
بزار از زندگی و رابطه اش لذت ببره
شما اگه میتونستی و میخواستی خوشحالش کنی
به قدر کفایت فرصت داشتی و ازش استفاده نکردی
دیگه تموم شدی براش
همه چی خیلی وقته که تموم شده
امیدوارم آدم مناسبت رو پیدا کنی و امیدوارتر تا میتونی ازش دور بمون
ی تا اونم با آدم مناسبش از زندگی اش لذت ببره
سلام
متاسفانه باید بگم شما مشکوک به نشخوار ذهنی و اورتینکینگ هستید
من روانشناس نیستم ولی واقعا این ویژگی تون مشخصه
شما به جای یک بار فکر کردن و حل مساله، مدام میاید جنبه های مختلف رو تو ذهنتون تکرار می کنید ، از طرف دیگران تصمیم می گیرید ، درگیر حاشیه میشید و نهایتا هیچ کاری برای رسیدن به هدف تون انجام نمیدید
یک بار برای همیشه ، برو جلو حرف دلتو بزن بگو قصدم آشنایی و ازدواج هست
یا میگه آره یا میگه نه
تمام
تکلیف خودتو مشخص کن
من فکر می کنم که اون فکر می کنه چیه آخه :///
شما هیچوقت نمیتونی ذهن مردمو بخونی!
لطفا قبل از خواستگاری برید دنبال درمان وسواس فکری تون
اینجوری آسیب می بینید
چرا مناسب اون خانم نیستید؟ تفاوتهاتون در چیه؟ من از متن شما این قسمت رو متوجه نشدم
ولی اگر روحیه و شخصیت شما دو نفر کاملا متفاوته که هیچ. اگر نه چرا یه بار رسمی خواستگاری نمیکنید تا ذهنتون از این بلاتکلیفی در بیاد؟
تو عاشق نبودی که درد دل عاشقان رو بفهمی
عزیز جان خیالبافی رو بزار کنار
یه بار مثل یه مرد برو جلو حرفتو بزن و تمام
این همه صغرا و کبرا چیدن ندارد
ببین من چندسال قبل همچنین غلطی کردم خودم داغون شدم
یا برو بگو
یا تمومش کن
داستان نساز
سلام
وقت همگی بخیر
دوستان محترم من هم در مورد موضوعی مشابه همین، خواستم ازشما راهنمایی بگیرم و نظر و تحلیل هارو بدونم.
منتها متاسفانه نمیدونم چطور باید سوالم رو ارسال کنم. به قسمت ازسال سوال و مطلب که وارد میشم، همیشه و همیشه بااین پیام مواجهم👈امکان ارسال سوالات جدید به زودی فراهم خواهد شد.
چرا؟ میشه لطفا کمکم کنید؟
سلام و احترام💐💐
ببخشید که مطلبم رو اینجا ارسال میکنم. حقیقتش نیاز به تحلیل و راهنمایی داشتم.اما وارد نیستم بطور مستقل مطلبم رو ارسال کنم. ممنون میشم که مختصری از وقتتون رو جهت تحلیل و مشاوره به خواهر کوچک ترتون بذارید🙏🙏
من ۲۶و آقا ۲۹.
باهمکارم که مقیدو مذهبیه، سه سال پیام کاری ومناسبتی داشتم.روشون نظر هم داشتم و احساس میکردم که ایشونم یه کوچولو روم نظر داره.بالاخره بعد سه سال خواستم به یقین برسم واقعا ازسمتشون اندک علاقه ای درکاره یا صرفابزرگوارن وبهم لطف دارن که گاهی مطلب ارسال میکنن و بانهایت خوشرویی کمک میکنن و گاهی پیشنهادکمک میدن ؟!
تا اینکه مهرماه ،دوست صمیمی ش که همسر همسایه مون هست رو واسطه کردم تا مزه دهنشون رو ببینم؟! خلاصه که همسرهمسایه بهشون گفت میخوام برات زن بگیرم! ایشونم گفت خانم کیه ...؟و همسرهمسایه م منو معرفی کرد! و طی صحبت ۱۰دقیقه ای که نظر+ م و علاقه م به اقاپسر رسید ، نتیجه به این ختم شد که اقاپسر گفتن به خانم فلانی بگو فعلا درگیرچالش خانوادگی ام.اونا حل که بشن خودم میام جلو برای چندجلسه اشنایی و بعدخواستگاری ایشالا. من و همسایه م و همسرش انتظار داشتیم بعد این اتفاق،اقاپسرنزدیک تر بشه چون در هرصورت گوشه ی چشمی کردن و ابراز وجود کردن و یدونه پیام دادن به هرررر شکل و بهانه ای،ربطی به مشکلش نداشت!(چون قبل این ماجرا، ارتباط پیامی گهگاهی بامضمون کاری و مناسبتی داشتیم. میخوام بگم اینطور نبوده که صفرِ صفر باشیم وحالا ارتباط گرفتن بیشتر سخت و عجیب باشه).اما۲ ماه هیچ خبری ازش نشد. همسایه م گفت تو دیگه هرگز حتی پیام کاری هم بهش نده.و از همکاران دیگه از این به بعد سعی کن کمک بگیری.منم دیگه هیچوقت حرفتو پیشش نمیزنم.چون نمیخوام عزتت خدشه دار بشه.بااین حال
یه روز همسرهمسایه م بهشون گفت عقب کشیدی؟ ایشونم گفت نه عقب نکشیدم.اسفندماه ازمون دارم.ذهنم درگیر میشه. بعد ازمون هستم درخدمتش.
توی این مدت از مهر تااسفند انتظار سختی رو گذروندم و دلم فقط به آزمونش خوش بوده که ازمونش رو بده و شروع کنه به ارتباط گرفتن گاه و بی گاهی.ایشون ۲ اسفند ازمون شون رو داده. و امروز هم ۱۷ فروردینه!!
گقته بود بعد ازمون هستم خدمتش. اما...💔
میگفتم لااقل عیدرو تبریک میگه و ایشون حتی عید رو هم که یه مناسبت خیلی رسمی و حساسه رو تبریک نگفته. در حالیکه طی سالیان، همیشه من به هر مناسبت پیشقدم بودم برای تسلیت و یا تبریک.مشاورم میگفت میتونی تا بعد ازمون صبر کنی.اما اگر بعدازمون هم خبری نشد،بااااید فراموش کنی💔. ابجیم میگفت شاید توی رودربایسی مونده و حالا که حتی پیام تبریک عید که شفاف ترین و بهترین بهونه برای گرفتن ازتباط و ابراز وجود بود رو نداده، پس ابلهی که بخوای مجدد یادش کنی!!😔
میشه لطفا این ماجرا و سرانجام رو تحلیل کنین که این اقا چشه؟🙏💔
و توی پرانتز این رو هم بگم که بعد این ماجرا، دوبار پیام کاری بهش دادم و البته مثل قبل عادی رفتار کردم.طوری که اصلا انگار نه انگار.و انتظار داشتم ایشون مثه قبل بگن اگر کاری هست درخدمتم.یا با روی باز تری برخورد کنن؛ ولی انگاااار نه انگاااار💔.
باید مطلقا و اکیدا بیخیال اون حرف ها و قول های بیهوده و کاذبشون بشم. همینطوره نه؟؟😔
به حمید و بقیه!
نه اتفاقا به نظرم بت نساختم.
البته الان دیگه هیچ اطلاعی ازش ندارم و در نتیجه شناختی هم ندارم. فقط همون اطلاعات قبلی هستن نمیدونم الان فکر و عقایدش چطور شده، ارزششهاش چیه، چطور فکر میکنه و... همین خودش عاملی بوده که (هرچند کم ولی) از نظر روحی روم تاثیر منفی داشته.
ولی اگر براساس سیر قدیم بخوام بگم احتمالا الان خیلی قویتر و بهتر هم شده. یه ویژگی مثبتی که خودم دوست دارم و سعی میکنم خودم هم انجام بدم همین برنامهریزی و تلاش مداوم برای پیشرفت هستش.
بحث عشق و عاشقی که میشه اولین حدس آدما همین کوری و بت ساختنه. حتی خودم هم چنینی حدسی زدم و یکی از روشهایی بوده که خودم رو باهاش آزمودم.
حتی شاید خودش هم نگران چنین چیزی بود ولی:
- اولا من عاشق نشدم بعد به دنبال ویژگیهاش باشم! مثلا از اون عشق در یک نگاهها که صرفا براساس زیبایی ظاهری هستش نبود. اول ویژگیهاش (شخصیتی و اخلاقیش) رو دیدم و به مرور فهمیدم خانم خیلی خوبیه و دلبسته شدم. بعد از اینکه مطمئن شدم (دقیق یادم نیست ولی فکر کنم یکی دو ماه طول کشید) به زیباییش هم دقت کردم و خب همه چیز کامل شد.
شاید بگین چطوری اول ویژگیهاش رو دیدی بعد یه مدت دیگه به زیباییش توجه کردی؟! خب ترم یک و دو درسته حد و حدود رعایت محرم و نامحرم رو نمیدونستیم ولی تقریبا بین همه بچهها حیا بود. حالا یکی کمتر یکی بیشتر. خودم هم جدا از اینکه اصلا توی این باغها نبودم چشمم رو کنترل میکردم. (بین بقیه لااقل تا حدی مذهبی تلقی میشدم)
به قول یکی از شهدا میدیدم ولی نگاه نمیکردم. یعنی حتی به صورتشون هم نگاه نمیکردم و فقط در همون حد بود که بشناسم. اونم طول کشید و بعضا مثلا رنگ مانتو یا کفش هم بیتاثیر نبود. این خانم هم مستثنا نبود. بعد از اینکه مطمئن شدم بهشون علاقه دارم یک بار (چند ثانیه) به صورتشون نگاه کردم و خب ویژگی زیبایی هم به سایر کمالاتشون اضافه کردم. (عموما مدل حجاب خانمها هم متناسب دانشگاه بود خصوصا ایشون که نجابت بسیاری داشتن)
خلاصه توجه داشته باشید که منظورم از نگاه چی بوده.
- تا اونجا که قابل دیدن بود، هم ویژگیهای مثبتش رو دیدم و هم منفی. حتی با توجه به رفتارهای جامعه حدسهای منفی هم داشتم و در یک جمله میتونم بگم همونی که بود رو قبول داشتم. هم ویژگیهای مثبت و هم منفی.
- یه سری کم و کاستیها هم توی وجود همه هستش و میدونستم ممکنه ندونم. مثلا ممکنه یکی زودرنج باشه یا هرچیز دیگه. اولا شناخت و تصمیم نهایی رو گذاشته بودم برای زمان خواستگاری. ثانیا یه بخشی از اینها طبیعیه و ما آدم کامل نداریم و منم دنبال آدم کامل نبودم. بیشتر تمرکزم روی افزایش مهارتهای خودم بود تا بتونیم در کنار همه مشکلات، زندگی خوبی باهم بسازیم و به یکی از اهداف اصلی یعنی آرامش برسیم.
- خودش اهل پیشرفت بود. مثلا فلان واجب شرعی برام مهم بود که گفتم توی خواستگاری مطرح میکنم اگر قبول نکنه و منم نتونم (توی همون دوران خواستگاری) راضیش کنم ادامه نمیدم. یه حد مستحبی هم خیلی دوست داشتم ولی کاملا مسمم بودم که حتی توی زندگی هم چنین چیزی رو ازش نمیخوام و همینی که هست رو کامل قبول دارم. صرفا تشویق میکنم نه بیشتر. همونموقع هم خانمهایی با اون شرایط بودن ولی حتی ثانیهای با بقیه مقایسش نکردم. نه باز از جنس کوری بلکه بخاطر اینکه از صمیم قلب قبولش داشتم.
بعد یه مدت بدون اینکه باهم صحبتی بکنیم و تاثیری از من گرفته باشه، خودش به سمت چند برابر بهترش حرکت کرد. حتی اگر اینکار رو نمیکرد هم قبولش داشتم.
این ویژگی اهل پیشرفت بودنش در همه جا هست و منم همینطور هستم و دوست داشتم توی این مسیر کنار هم باشیم.
اینکه چرا این حس بهم دست داد که مناسبش نیستم خودش میتونه مفصل باشه ولی خلاصش رو در جواب نظر بقیه میگم.
درمورد کسب اطلاعات ازش هم خب امکانپذیر نیست.
خودم خیلی وقته (از نظر شخصی) در فضاهای مجازی نیستم و دوستهاش هم خب صاف کف دست خودش میذارن! اینطوری که بدتر میشه! ولی باز با شناختی کلی که ازش دارم برآیند رو مثبت میدونم. (بیشتر از این حرفا هم قبولش دارم)
درمورد بحث محرم و نامحرم هم همیشه حداقل رعایتها رو داشتیم. حتی ترم اول. خصوصا خانمها که از ما آگاهتر بودن ولی خب همین صحبتهای اضافه خصوصا چتها باعث شناخت بیشتر از آدمها و این داستانها میشه دیگه وگرنه منکه داشتم زندگیم رو میکردم. ایشون هم همینطور. دوتا اتفاق جدی توی اون دوران برام افتاد که خیلی منو رشد داد. یکیش همین بحث بود به شرطی که این آفتها و مشکلات رو نداشت.
به Hel ma و بقیه.
چرا فکر میکنید عشق باعث میشه نتونیم آدم مناسبی رو کنارش تصور کنیم؟
یه مثال میزنم، میخوام فرق بین علاقه به چیزی مثل ماشین با عشق به یک انسان رو نشون بدم.
وقتی شما به ماشینی علاقه دارین، علاقتون صرفا برای (نعف) خودتونه نه اون ماشین! فقط دوست دارین اون ماشین برای شما باشه نه کس دیگه.
ولی وقتی عاشق یه نفر باشین، خوشحالی و خوشبختیش براتون مهم باشه خب اول از همه تمام سعیتون رو میکنید بهش برسید چون دوست دارین خوشحالیش رو ببینید و ازهمه مهمتر سهمی در اون خوشحالی داشته باشید. یکی از چیزهایی که این گذر زمان منو خیلی ناراحت کرده همینه که دوست داشتم خصوصا در تلخیها کنارش باشم و میدونم این حس همراهداشتن و اعتماد چقدر میتونه قشنگ باشه و باعث قوت قلب بشه. ولی سر چیزهای بیخودی این فرصتهای قشنگ تلف شدن.
خب اینکه مناسب کسیکه دوست دارین باشین و این عشق دوطرفه باشه جزو عالیترین حالتها هستش ولی اگر به هر دلیل (ولو غلط) احساس کردین مناسبش نیستین و شما رو نمیخواد چی؟ میگین پس به درک؟ هر چی شد مهم نیست؟ نه مسلما همچنان براش آرزوی خوشبختی میکنید با این تفاوت که دیگه سهمی در اون کار ندارین و مسیر دیگهای رو باید طی کنید.
بحث من اینه. اما اگر منظور شما حسادت هستش که خب فکر کنم یکی از علتهای سرریز و شکستنم سر همین حسادت بوده.
شاید نامزد بودن شاید هم ناخودآگاه، جذب کسی شد که وقتی خودم رو باهاش مقایسه میکنم باعث خورد شدن اعتمادبهنفسم میشه. میدونم بهتر یا بدتر از من نیست. اگر قرار بود آزادانه خواستگاری بقیه برم اصلا برام مهم نبود. خیلی هم ساده هستش ولی یه مدت سعی کردم شبیه کسی بشم که متفاوت از منه. هرچقدر به اون نزدیک بشم (جدا از اینکه بهش نمیرسم) از ویژگیهای خاص و منحصربهفرد خودم که احساس میکنم براش خلق شدم و رسالتم هستن فاصله میگیرم. خودم هم خوب میدونم مقایسه از عوامل اصلی کاهش عزت نفس و... هستش ولی خب بحث یه نفر دیگه هم بود. صرفا بحث عقل و منطق نبود.
ناخودآگاه بازیای رو امتحان کردم که سرانجامی جز شکست نداشت چون دلم میخواست امتحان کنه و فکر میکردم اینطوری بهتره. مثل یه تیکه از کارتون ابری با بارش کوفته قلقلی! چون دختره فلان حساسیت رو داشته پسره میگه منم این حساسیت رو دارم! بعد که دختره میفهمه الکی گفته بهش میگه واقعا فکر کردی اگر اینو بگی به من نزدیکتر میشی؟ اونم میگه آره!
منطقی نیست ولی خب..... مطمئن نیستم ولی یه همچین حالتی بود فکر کنم.
توی شیمی هم یه سری واکنشها برگشت ناپذیر هستن. وقتی فلان واکنش اتفاق افتاد دیگه نمیتونی توقع ویژگیهای اولیه رو داشته باشی. نمیشه به کسی علاقه داشته باشی و مثل خواستگاری سنتی برخورد کنی. خواه ناخواه نظرش برات مهم میشه.
بحث بعدی اینکه من کسی رو توی ذهنم درنظر نگرفتم.
من از همه جا بیخبر داشتم کار میکردم و شرایط رو آماده میکردم. چه از نظر کاری، چه خانواده، چه مهارتهای فردی و حتی اگر جواب منفی دادن چی باید بگم و... یه سری آدما وقتهای اضافه رو صرف فیلم و مسافرت و... میکردن ولی من تمام تمرکزم روی این موارد بود چون هم از نظر فردی و هم از جنبه مسئولیتی برام مهم بود.
میگم مسئولیت چون وظیفه نگهداری از علاقه یه دختر رو خیلی سنگین و مهم میدونم. اینکه حس کنی دختری بهت علاقه داره خیلی چیز قشنگ و گرانبهایی هستش.
چیزی هم نمونده بود برای گرفتن شماره منزلشون اقدام کنم و جور کردن این شرایط شاید برای یه سری از اول محیا بوده ولی برای من نه. بعدش که اتفاقی خبر (اشتباه) ازدواجش رو شنیدم دیگه این، موضوعی نبود که بخوام مقاومت کنم. توی یه دورهای خیلیها داشتن ازدواج میکردن و ازدواج چنین دختر نجیبی با چنین کمالاتی کاملا طبیعی بود.
این شخصیت (پسره)، فرضی یا بیربط که نبود.
نمیدونم حکمتش چی بود ولی قبل اون اتفاق اصلا فکر نمیکردم چیزی بتونه بهم غلبه کنه.
میگفتم بدترین حالت چیه؟ میفهمیم مناسب هم نیستیم و توی ناخودآگاهِ دختر حضرت زهرا(س) اتفاق مثبتی ثبت میشه که بالاخره اینقدر خوب هستم که خواستگار کشته مرده داشتم و اعتماد به نفسش بیشتر و خوشحالتر میشه.
ولی بعد این اتفاق حس میکردم حتی همینقدر هم براش جذاب نیستم. اصلا روحیه قبل رو نداشتم.
یه روزی حس کردم منو کامل از زندگیش حذف کرده.
اونموقع جوابی براش پیدا نکردم. خواستم ازش بپرسم که گفتم ولش کن میرم خواستگاریش دیگه برای چی پیام اضافه بدم (چون خوشش نمیاومد صحبت اضافه باهم داشته باشیم و خب درست هم میگفت).
یه احتمال به همین ناز کردن خانمها و چرا ظرف مرا بشکست لیلی(!) و... میدادم چون گفتم شاید مثلا با همه (آقایون) اینطوری رفتار کرده ولی بعدا متوجه شدم فقط درمورد من سختگیری اعمال کرده.
تعجب کردم ولی ناراحت نشدم. حتی برام جذاب و قابل تحسین بود چون دختر محکمیه. به هرحال میدونستم وظیفم و کار درست اینه که هرچه زودتر به صورت رسمی برم خواستگاریش.
ولی زمانی که میگفتن ازدواج کرده یادم نیست ولی حدودا برای دو تا چهار ماه بعد اون قضیه بود. (الان یادم نیست)
اونجا همه چیز رنگ جدیدی گرفت.
برام قابل درک بود نخواد مزاحم فرد جدیدش بشم.
بهش حق دادم. وقتی گفتم از ته دل راضی بودم و براش دعا کردم، با وجود این شرایط بود.
گلایه نکردنم بخاطر این نبود که حسی نداشتم...
این غزلها همه جانپارهی دنیای مناند
لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان
گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند
بی صدا باد دگر زمزمهی مبهمشان
فکر نفرین به تو در ذهن غزلهایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
به ای کاش و بقیه
منم ساده فرض کردم ولی پیچ خورد!
میخواستم بهش بگم.
بعد دیدم باید خانوادم رو راضی میکردم به صورت رسمی بریم. نمیشه که دختر بنده خدا الاف من باشه.
ولی به نظرم راضی کردن خانواده نشدنی بود. خانواده خودم از خانواده دخترها سختگیرتر بودن. چند میلیون درآمد داری؟ چطور میخوای خونه بخری؟ ماشین؟ و...
خب اونموقعها باور منم همین بود و حتی خودم هم طول کشید بفهمم سادهتر هم میشه.
از طرفی شرایط سنی اونموقع منم رو درنظر بگیرید. مهارتهای منطفی و فنبیانم ضعیفتر بود و راضی کردن خانواده برام خیلی سخت و نشدنی بود.
بعد گفتم (به خانم) نگم، عوضش برم شرایط رو جور کنم.
خیر سرم با مشاور هم صحبت کردم خواستم مشورت بگیرم گفت ولش کن! اومدم بیرون گفتم کی به این مدرک داده! لااقل دوتا راه دیگه هم میدادی.
تصمیم گرفتم خودم شرایط رو فراهم کنم. هربار سعی کردم کارهام رو آنالیز کنم و مسیر بهتری انتخاب کنم ولی درکل فکر نمیکردم دیگه اینقدر طول بکشه و اینطوری بشه!
دیگه این چیزی بود که به ذهنم رسید و پیش رفتم. اگر دانش الانم رو داشتم بیشتر تمرکزم رو میذاشتم روی راضی کردن خانواده و جلو رفتن رسمی. نمیدونم شاید اون راه هم جواب نمیداد یا حتی بدتر میشد.
به شروعی دوباره
کدوم رابطه؟
این حرف برای کسیه که چندسال با دختری میگرده، کلی قول و وعده و وعید میده درحالیکه به فکر سواستفاده از خانم هستش و آخرش هم هیچ.
من نمیگم مسیر درست یا بهینهای رو انتخاب کردم ولی خودم رو ملزم به تعهد قلبی میدونستم و زیر فشار سخت و سنگینی رفتم.
برای من کار راحتتر این بود که همون موقع همه چیز رو فراموش کنم. چون رابطهای نبود، حتی توی فضای مجازی هم حرفی نمیزدیم. ولی اینکار رو نکردم چون دنبال این روابط نادرست نبودم، نتیجه اینجور چیزها رو چیزی جز صدمه به دو طرف نمیدونم. خودم هم رفتم دنبال فراهم کردن شرایط رسمی و درست که این ماجراها پیش اومد.
لطفا اینقدر مطمئن صحبت نکنید! (بیشتر منظورم با افراد دیگه و جاهای دیگه هستش اینجا راحت باشید من مشکلی ندارم)
به تحول و بقیه
توی این چند روز خیلی ذهنم درگیر بوده و فکر کردم. جمعبندی فعلیم اینه که اعتماد به نفسم کم شده و مثل سابق نیست.
سر خواستگاری بقیه چنین احساسی ندارم چون میگم نشد هم نشد ولی سر این مورد نمیدونم چرا اینقدر حساس شدم.
انگار بهم میگن شاید بشه ولی به احتمال خیلی زیاد نمیشه!
حس میکنم براش کافی نیستم.
یه چیزی که بعضی از کاربرای اینجا ممکنه درک نکرده باشن اینه که حس میکنم با بقیه خوشحالتره. نه اینکه مثلا یه نفر دیگه نظر منو جلب کرده باشه و مثلا دنبال فرار باشم. اتفاقا اصلا اینطور نیست. ذاتا آدم متعهدی به آدمها هستم و آدما برام مهمن. اگر اینطور نباشم بهم میریزم.
قبلا هم که یه علاقه اولیه ازش احساس میکردم بهم انگیزه و اعتماس به نفس خیلی زیادی میداد هرچند میدونستم ممکنه آخرش به نتیجه نرسه.
آخرین بار به خودم گفتم «براش مناسب نیستم» و «احتمالا اونم منو فراموش کرده (به این معنی که براش مهم نیستم)». برای همین تصمیم گرفتم یه مدت کلا بیخیال این حرفا بشم. (برای همین به هیچ مورد دیگهای هم فکر نکردم و مشغول کار شدم)
متوجه منطق قضیه هستم ولی از جنبه روحی خالی شدم که باید برم دنبالش.
درکل ممنون.
به «به سوال کننده»
لطفا بقیه حرفام رو بخونید ازجمله حرفم به «شروعی دوباره».
اشتباه فکر نکنید که مثلا زمان زیادی رو گذروندیم یا مثلا یه ساعت یه ساعت توی ماه چت میکردیم و...! اگر من رعایت نمیکردم ایشون رعایت میکرد در این حد! چه برسه به اینکه دو طرف مراقب بودیم.
یه بانوی خیلی خوبی رو دیدم، به مرور متوجه شدم چقدر خوب هستن. بعد خودم رو جمع و جور کردم برم با خانواده بیام یه رابطه رسمی و درست زیر نظر خانوادهها داشته باشیم و ازدواج کنیم.
خودشون از کجا حدس زدن؟ توی همون دورانی که داشتم مطمئن میشدم و خودم رو ارزیابی میکردم پرت و پلا میزدم دست خودم نبود متوجه نبودم دارم چه کار اشتباهی میکنم. (شرایط سنی و سواد اونموقع رو هم درنظر بگیرید) بعد از اینکه مطمئن شدم و سوادم هم بالا رفت فهمیدم باید فاصله بگیرم.
بخاطر همون ندونمکاری هم پشیمونم. خب واقعا نمیدونستم. ولی سعی کردم از یه جایی به بعد مسیری که برامون درسته رو طی کنم. خیلی هم تلاش کردم. مثلا چندتا تصمیم مهم گرفتم که بخاطرشون حس تحسین رو توی نگاه بقیه دیدم و تقریبا همه آدما قبولم دارن و برای اخلاق و کار و دانشم احترام زیادی قائلن ولی اینجا دچار ضعف شدم که امیدوارم هرچی خیره بشه.
درمورد ایشون هم یه حرفی که میخوام بگم نمیدونم بقیه چرا توجه نمیکنن اینه که اگر بحث قسمت رو بذاریم کنار (به هرحال قسمت یکی ممکنه مثلا 35 سالگی باشه)، ایشون با توجه به ویژگیهایی که داره روی هوا میزننش. از من بالاتر نباشن پایینتر نیستن. اخلاق، ایمان، کار خوب، مدرک خوب، اعتبار اجتماعی... من اینا رو دارم میبینم. اگر الان هم ازدواج نکرده باشه احتمال میدم بحث دیگهای مثل خواهر بزرگتر مطرح باشه.
آرزوی منم هست با ایشون باشم و موقعی که حس میکردم این علاقه دوطرفه هستش هیچی نمیتونست منو ناامید کنه. اما با اتفاقهایی که افتاده خب واقعا حس اعتماد به نفس کم شده و اینجا سعی دارم هضمش کنم.
همچنان میگم منم ویژگیهای خوب زیادی دارم ولی اگر قرار باشه کسی هم کسی رو ول کنه ایشون منو ول میکنن نه برعکس! (البته بازم میگم اگر تا الان منو فراموش نکرده باشن)
به شاپرک رنگی و بقیه
اول از همه ببخشید باعث ناراحتی شما شدم.
باز اگر براتون امکان بود نکات بیشتری بگین (آخه گفتین میخواستم مفصل بنویسم) ولی خب اگر براتون مقدور نیست فدای سرتون.
1- درکل دختری نیست که بشه بهش شک کرد. میدونم هم قلب خیلی پاک و سالمی داره و هم متعهده. قلب سالم باعث میشه آدم رفتار درستی داشته باشه و رفتار آگاهانه و متعهدانه باعث میشه جلوی لغزشها و آفتهای قلب گرفته بشه. میدونم هردوش رو داره. درکل نسبت بهش اطمینان دارم و خانم قابل اطمینانی میدونمش.
البته شاید رفتار و اعمالی که داشته رو درست ندونم ولی
- اولا جزئیات دقیق رو باید از زبون خودش بشنوم (نه بقیه) بعد قضاوت کنم
- ثانیا، آره ناراحت شدم (توجه کنید با شک داشتن فرق داره) اینکه همچین سوتفاهمی شده و مثلا بچه کدوم شهر هستش رو باید از یکی دیگه بفهمم، فکر کنم بهش هم میگفتن دختر پاییزی یه همچین چیزی، خب اینا مشخصه مکالماتشون مناسب کار (رسمی) نبوده. اینا از شخصیتش به دور بوده. خودش خانم آگاه و عاقلی هستش. حتی یکبار هم تاکید کرده بود حد و حدود (ازجمله کلامی) براش مهمه.
ولی موضوعی که بیشتر توجهم رو جلب کرد این بود که مگه اون کی بوده که تونسته توجهش رو جلب کنه و بازتر برخورد کرده؟
فکر کنم همین موضوع توی ذهنم بیشتر چرخیده که باعث شکنندگیم شده. برام سوال بشه مگه چه ویژگیهایی داره؟ منم اونا رو دارم؟ منم به قدر کافی براش جذابم؟
اگر نباشم اتفاقا ممکنه بخاطر همین علاقه، مثلا احساسی برخورد کنه و کوتاه بیاد بعد توی ناخودآگاه خودش بخواد یکی مثل اون بشم. اگر بخواد حتما تلاشم رو براش میکنم توی زندگی مشترک که این حرفا معنی نداره ولی مسئله اینه که اگر نشدم چی؟ بازم اونجوری که باید بهم علاقه داره؟
به نظرم هیچ آدمی نمیخواد توی زندگی تلاش کنه ولی هیچوقت چیزی که همسرش میخواد نشه. هرکس ویژگیهای مثبت و منحصربهفردی داره که برای اونها باید دوست داشته باشه.
شاید این موضوع برای خانمها بیشتر قابل درک باشه. منم به هزار جهت میتونستم توی ذهن و دل خودم مقایسش کنم ولی هرگز چنین کاری نکردم. حتی الان هم مقایسش نمیکنم.
البته خب گاهی ما از یه نفر خوشمون اومد ولی برای اون اینطور نیست. هرچند کلا تعهد (خودم) برام خیلی مهمه ولی خب شاید همچین هنر هم نکردم. اون ویژگیهای خیلی جذاب و خوبی داشته.
اگر تونستین سایر متنهام رو هم بخونید ولی در کل فکر میکنم جواب سوال اولتون این باشه:
«ترس از خوشبخت نکردنش» و «مقایسه شدن».
درمورد اولی زیاد صحبت کردم ولی مورد دوم خیلی نکته خوبی بود اشاره کردین. هردو اینا میشه همون حسی که بهم میگم «براش مناسب و کافی نیستم».
(بازم نمیدونم چرا بعضی این نکته رو توجه نمیکنن که خب خیلی دوستش دارم، برای همین برام خیلی مهمه که حس کنم براش مناسبم و میتونم خوشبختش کنم. اگر این حس رو نداشته باشه و اگر واقعا هم اینطور باشه، خب دیگه با چه امید و انرژیای حرکت کنم؟!)
توی متنهای دیگه نوشته بودم که با خواستگاری رفتن جای دیگه و نه شنیدن مشکلی ندارم (هرچند نرفتم!) ولی پیش ایشون چرا. بهتر که فکر میکنم میبینم دلم نمیخواسته برم به خاطر شبیه بودن یا نبودن با اون پسر جواب بله یا خیر بشنوم. اینطوری احساس میکنم نتنها احترام بلکه اونهمه عشق و علاقهای که بهش داشتم لگدمال شده.
احساس میکنم ریشه همینه وگرنه بقیه رو اگر بگم بیشتر بهانه هستش تا علت.
مثلا اصلا فرض میگیریم، فرض میگیریم توی بحث محرم و نامحرم مقصر اصلی بوده! با اینکه خودم درمورد رفتار خودم با نامحرم خیلی سختگیر و قرص و محکم بودم، به دور از احساس، توی دوران خواستگاری هم بودم میگفتم فدای سرتون، مهارتتون رو زیاد کنید. به عنوان همسر که قطعا ازش حمایت میکردم. آخه قبلا هم به این موضوع فکر کرده بودم.
اونم مثل قدیم خودم خیلی مذهبی نبوده. لابد خانوادش هم مثل خانواده خودمه. توی سایر متنهای اینجا هم نوشتم که با چشم باز، همونی که هست رو قبول داشتم. حالا مثلا یه فامیلشون میومد میگفت همسرت قدیم اینطور بوده که با احترام میزدم دهنش دیگه دخالت نکنه! والا! دیگه زن و شوهر هوای هم رو نداشته باشن کی داشته باشه. مهم اینه که خیلی آدم خوبیه و اهل ایمان هم هست.
الان که کمک کردین این موضوع رو بهتر هضم کنم خیلی حس بهتری دارم تا حالا حل یه مسئله اینقدر برام سخت نبود. چون عموما صرفا منطقی بودن. وقتی احساس ترکیب میشه تشخیص و حلش خیلی سخته.
هرچند هنوز برام شکننده هستش و صادقانه بخوام بگم حرصم درمیاد اگر چنین چیزی باشه! شاید یه خورده بیشتر روی خودم کار کنم بتونم کامل با این قضیه کنار بیام و حتی اگر جواب منفی هم داد ناراحت نشم.
به نظرم اگر خودش هم جای من بود همینطور بود. اگر میتونستم باهاش صحبت کنم حتما بهش میگفتم توی این مدت همیشه به خودش و احساسش متعهد بودم و هیچوقت احساس نکردم کسی از اون بهتره.
دوست دارم بگم کاشکی اصلا اینطوری نمیشد. چون مثلا بحث محرم و نامحرم رو هم برای هزارتا چیز مثل این میگن رعایت کنید دیگه. منِ آقا برای چی نباید به نامحرم نگاه کنم حتی اگر متاهل باشم؟ جذب طرف هم نشم، حتی هرگز نبینمش هم باز توی ذهنم تاثیر میذاره و ناخودآگاه قیاس با همسر پیش میاد و حداقلش اینه که بعد یه مدت اینکار برام عادی میشه. از هزار جهت آفته.
ولی اون کاشکی رو نمیگم شاید همه این اتفاقات رو خدا پیش رو گذاشته تا با حل کردنشون رشد کنیم و به آدمهای بهتری تبدیل بشیم.
یه راهکار خوبی که رسیدم اینه که هر جا گیر افتادیم از خودمون بپرسیم «رضای خدا چیه؟» ممکنه واقعا نتونیم رضای خدا رو تشخیص بدیم و مثلا تصورات اشتباه و احساسات، مانع دیدن مسیر درست بشه اما همچنان خوبیش اینه که یک قدم به سمت خدا حرکت کردیم، فکر میکنیم و انشاءالله خدا هم کمک کنه.
وقتی احساسات بر ما غلبه میکنه بپرسیم «رضای خدا چیه؟» اینطوری احساسات منفی رو میتونیم مدیریت کنیم
یه جا ممکنه بترسیم و ترس، مانع تصمیمگیری ما بشه، یه جا ممکنه توی تشخیص اولویتها دچار مشکل شده باشیم و...
2- اشتباه که شاخ و دم نداره. از موقعی که مطمئن شدم علاقم بهش جدی هستش، همون دوران، کم کم دانشم هم بالا رفته بود و فهمیدم که نباید چیزی بهش بگم و خودم رو جمع و جور کردم. همونطور که توی متن اصلی هم اشاره کردم کار خیلی خیلی سختی برام بود. اولش حد و حدود معمولی رو هم دقیق نمیدونستم و سلیقهای یا از روی خجالت عمل میکردم.
بعدش تنها گزینه درستی که اتفاقا خودم هم دوست داشتم همین بود که سریع برم شرایط رو برای خواستگاری رسمی فراهم کنم.
همین دوران هم فکر نکنید کار خاصی کردیم یا زمان زیادی گذاشتیم. فکر کنم حتی 3 دقیقه مکالمه حضوری مداوم هم نداشتیم! فضای مجازی اوایل دانشگاه هم بیشتر عمومی بود. خلاصه اشتباه برداشت نشه. درکل هردو متعهد بودیم. بعدا بهتر هم شدیم. البته اینا به معنای توجیه کار خودم نیست. ناراحتم.
حالا نمیدونم شرایط شما چطور بوده و چقدر به سناریو ما نزدیکه؟ بقیه دوستان هم اگر میخوان بگن.
مثلا با دوستیهای دختر و پسری اشتباه گرفته نشه! اونا خیلی فرق داره. طبیعتا شرایط روحی دختر هم خیلی متفاوت خواهد بود. هم آسیب زیادی میبینه و هم زیاد دلبسته میشه. اون خاطراتی هم که گفتم پاک کردم مشترک (عمومی در سطح دانشکده و دانشگاه) بوده دوستان! ما توی همون دانشگاه میگم 3 دقیقه متوالی صحبت نکردیم، بیرون که اصلا! حتی یکبار هم (حتی با فاصله) کنار هم نشستیم! در کمترین حالت دو ردیف فاصله بوده. فضای چت هم صمیمی نبوده.
برای همین میگم ممکنه اصلا اسم من رو هم فراموش کرده باشه. بعضی دوستان تعجب کردن! الان که فکر میکنم شاید اشتباه متوجه شدن. اون چیزهایی هم که میگم اشتباه بوده در حد سوتی بوده. اونا رو هم اگر میتونستم بیشتر رعایت میکردم و توجیه نمیکنم.
3- این مورد رو، هم اینجا و هم جاهای دیگه توضیح دادم. خیلی نکات رو هم تازه دارم هضم میکنم چون بحث احساسات باعث میشد نتونم خوب فکر کنم و ریشهها رو ببینم
درکل از شما و سایر افراد تشکر میکنم که باعث شدین بیشتر فکر کنم و بهتر بتونم این قضیه رو تجزیه و تحلیل کنم.
خصوصا سوال اولتون خیلی خوب بود.
به «محمدرضا.س.ی»
پیشنهاد خیلی جالی بود.
اگر به خونشون برسم که اول از همه میگم گذشتهها رو بذاریم کنار، بدون هرگونه احساس منو ارزیابی کنید گویا گذشتهای نبوده. چون دوران خواستگاری دوران ارزیابی و عقل و منطقه و نباید احساس وارد بشه. احساس بمونه برای بعد ازدواج.
مگراینکه لازم بشه بگم.
به زینب
ممنون از دعای قشنگتون.
اگر تونستین متنم به «ای کاش» رو بخونید. اونجا توضیح دادم که خانوادم رو میشناختم! میدونستم نمیشه راضیشون کرد بیان جلو. اینطوری خانم بیشتر حالت بلاتکلیفی پیدا میکرد و بدون خانواده که راه درست و خداییش نمیشد! خودم هم بچه همون خانواده بودم و فکر میکردم نمیشه ساده گرفت.
من امروز خیلی با اون زمان فرق کرده و خب می دونم حرف شما درسته ولی اون زمان نشدنی بود. از طرفی فکر نمیکردم این راه به اینجا برسه!
اینکه گفتین «از فرط تعقل هم نباید اون ور بوم افتاد» موافقم. به قول یه نفر «گاهی باید خرد متعارف رو نادیده گرفت»
دعا کنید لطفا.
به نظرم شما نیومدی اینجا از بقیه مشورت بگیری،اومدید تایید بگیرید که همه بگن به به چه پسر خوبی هستی راه درستی داری میری وبه همین راه ادامه بده،کسایی که کلا دچار تفکرات ضد دختر شدن که البته اونم ریشه داره و ممکنه عاشق یکی بودن ردشون کرده هم کلا میگن داداش خواستگاری دختر نرو غرورت میشکنه ما باید بشینیم دخترا بیان خواستگاریمون!! باور کنید حتی آنهایی هم که میرن از دخترها خواستگاری میکنن هم همشون از انتخابشون که مطمعن نیستن وهیچ دختری هم بعد اینکه خواستگارانش برنگشتند خودکشی نکرده!
با اینهمه طوماری که در جواب بقیه نوشتی به نظرم که واقعا راست میگی اصلا مناسب اون دختر نیستی چون اصلا انتقاد پذیر نیستی و از اون ادم اعصابی خورد میکنی که ثابت کنی حرف خودت درسته!! میدونیم رابطه شما با همه آدمهای دیگه فرق داشته،وشبیه هیچ کسی نبوده! (اینو همه کسایی که با یکنفره دیگه احساس دارن میگن که ما با بقیه فرق داریم)
به آرامش و بقیه
ببینید اینجا فضا ناشناسه و قصد خودتعریفی که ندارم. من اینطور بودم، مطمئنا خیلیها هم همینطور هستن و بلکه بهتر:
من تعهد خیلی خیلی بالایی داشتم.
ایشون نه اولین دختری بود که دیده بودم و نه آخریش. خیلی خانمهای عالی و خوبی بودن که خودم واسطه شدم برای بهترین دوستام. دوستام هم به واسطه من راحتتر اطمینان میکردن و منم واقعا هرکسی رو معرفی نمیکردم. معتقدم همه به چشم خواهری خوبن، نباید قضاوت کرد و... ولی توی معرفی سختگیر بودم. از تمام جنبههای عمومی هم مورد تاییدم بودم و نتیجه ازدواج بعضیشون هم مشخص.
شاید دخترایی بودن که خانمی که دوستشون داشتم اونها رو میدیدن توی دل خودشون میگفتن لابد اونها رو بهتر میدونم درحالیکه حتی لحظهای چنین احساسی نداشتم.
همونطوری که بود هم قبولش داشتم و اصلا قصد تغییرش رو نداشتم. با کسی مقایسش نمیکردم چون به نظرم عالی بودن.
طی مدتی که داشتم تلاش میکردم دقیقا مثل یه آدم متاهل برخورد میکردم. مثلا بحث محرم و نامحرم رو که به صورت پیشفرض جدی رعایت میکردم ولی این رعایت کردنها خیلی محکمتر هم شده بودن و مثلا حتی فیلم خارجی که توی صدا و سیما پخش میشد هم نگاه نمیکردم. جدا از اینکه برای خودم خوب بوده ولی عشق و تعهد به ایشون عامل بسیار قوی و انگیزهبخشی بوده.
حتی توی ذهنم هم به دنبال این نبودم که ببینم مثلا فلانی مجرده یا نه. میدونستم ممکنه با خانمی که علاقهدارم هم به نتیجه نرسم و میتونستم بهونه بیارم بگم برای بعدا در نظر دارم ولی اصلا. الان هم همینه.
خانمهای خیلی خوبی دیدم ولی هیچکدوم رو بهتر نمیدونستم و هیچوقت احساس نکردم بهتره دنبال یه فرد دیگه باشم.
هیچوقت از ایشون تعهدی نخواستم ولی خودم به شدت متعهد بودم.
آزاد گذاشتن ایشون رو هم بخشی از مسئولیت و تعهد خودم میدونستم.
احساس میکنم بعضی دوستان به این نکته توجه ندارن!
من فقط به ایشون فکر میکردم و زمانم رو صرف آماده کردن شرایط میکردم بدون اینکه کسی ازم بخواد یا مجبور باشم. چطور میگین بهشون علاقه نداشتم؟ پس برای چی اینکار رو کردم؟
احساس میکنم بعضی دوستان عشق رو با دوستیها و هوسهای زودگذر خیابونی و فیلمها اشتباه گرفتن. اگر اینطور نیست میتونید بگین باید چیکار میکردم و نکردم؟ بحث ازدواج یه پیوند بین دو خانواده هستش و یکی از راههای استحکامش هم همینه. توی جاهای دیگه هم توضیح دادم که چرا معتقد بودم نمیشد رسمی جلو رفت. بله خیلی از دوستان رو دیدم که صرفا با کارت دانشجویی رفتن خواستگاری. منم دوست داشتم اینطوری باشه ولی برای من ممکن نبود. باید شرایط من رو درنظر بگیرید نه شرایط خودتون یا ایدهآلها. (البته اگر دوستیهایی به سبک خیابون رو نمیخواین پیشنهاد بدین)
یکی از دلایل محکمی این تعهد هم این بود که حس میکردم ایشون هم به من علاقه دارن و دوطرفه هستش. برای همین هیچوقت به اون حس خیانت نکردم و خیلی ارزشمند میدونستم. مگه میدونید چه کارهایی کردم که اینطور قضاوت میکنید؟! به بعضی نظرات باشه بدتر اعتماد به نفس آدم رو کم میکنن که زیاد نمیکنن.
به آرامش:
پس اینکه میگید دنبال این هستی یکی بهتر رو پیدا کنی خیلی برام حرف سنگین و دردناکیه کاشکی اینقدر زود قضاوت نکنیم.
به «یک دختر»
در کل نظرتون خیلی خوب بود.
اینکه میگید خانمها تیز هستن واقعا همینه. ایشون هم خیلی تیز بودن.
به نظرم کلا هرچقدر خانمها دنبال ناز کردن هستن و اینکار رو دوست دارن مردها هم دنبال خریدن ناز و حمایت از خانمها هستن. منم به هیچ خانمی نگاه نکردم تا بتونم تمام توجه و انرژیم رو برای ایشون بذارم.
درکل نمیخواستم اینطوری بشه ولی خب به امید خدا سعی میکنم از الان به بعد تصمیمهای درستتری بگیرم.
بازم ممنون.
به «دکتر مون»
بیشتر حس «ناکافی بودن» اذیتم کرد.
خصوصا هر بار به این قضیه برمیگشتم ناخودآگاه دچار مقایسه میشدم. برای همین هم از فکر کردن به این موضوع فراری بودم. جاهای دیگه اعتماد به نفسم خیلی خوبه ولی تا به این قضیه برمیگشتم دوباره مقایسه میاومد توی ذهنم و اون حس ناکافی بودن.
به نظرم باید به این قضیه توجه کنم.
من یه دخترم فقط بگم بخاطر توهمات یه روانی سوختم هم خودشو هم منو نابود کرد افتادم توی یک توهم عاشقانه اولش خوش می گذشت بعدش مثل یه اعتیاد بود فقط بگم داغون شدم
تو داری خودتو توجیه می کنی به خودت دروغ میگی اگه میخوای برو بهش بگو غیر اینه ولش کن
این همه اومدی اینجا نوشتی برو به خودش بگو اعتماد به نفس ندای بهونه نیار مشکلت خودتی نه اون میترسی تو رو نخواد
از همه دوستان تشکر میکنم.
نظر همه رو خوندم و درکل مفید بود.
هرچند نظر بعضیها همراه با پیشفرضهای غلط و درنتیجه قضاوتهای نادرست و بعضا بیرحمانه بود.
البته به اونها هم فکر کردم هرچند خودم هم نسبت به خودم نقدهای تندی دارم و گاهی همین باعث کاهش اعتماد به نفسم میشه. شاید راهحل درست اینه که اینقدر به خودم سخت نگیرم. اینطوری راحتتر میتونستم کار درست رو انجام بدم.
البته الان هم نباید دوباره دچار اشتباه بشم و کارهای خوب گذشته رو فراموش کنم یا دستکم بگیرم.
حرف بعضیها هم مشترک بود و برای اینکه جوابها تکراری نشه یکبار نوشتم چون احتمالا میخونید.
یکی از چیزهایی که اینجا فهمیدم اینه که ما آدما (خصوصا خودم) چقدر زود ممکنه قضاوت کنیم.
خدا میدونه این قضاوتهای نادرست چه صدماتی رو به خودمون و دیگران زده.
دارم به این فکر میکنم که حتی قضاوت اشتباه در موردم خودمون هم میتونه به دیگران صدمه بزنه! تا حالا دقت نکردم ولی شاید خود کمبینی هم نوعی گناه باشه.
ولی آدمها پر ضعف هستن دیگه. چون همه همینطور هستیم امیدوارم آدما نسبت به همدیگه مهربونتر باشن.
انشاءالله خدا ازمون راضی باشه.
اگر چیزی نبوده باشه، پس نباید بابت احساس ایشون عذاب وجدان بگیری دوست عزیز...
بازخوردی داشته رفتارتون. مسئولیت پذیر باش لطفا
و اینکه ببخشید میگم
من ندیدم کسی علاقه شو به کسی دیگه پیشکش کنه!
مگه میشه؟!
اگر ایشون تصور میکردن هم سطحشون نیستی، به شما فکر هم نمیکرد.
البته توضیحات کامنت های بعدیتونو نخوندم، طولانی بود. ولی در یک کلام، اگر کسی رو میخوای مرد باش و پای علاقت بمون.
اگر نه در برابر اینکه علاقه ای ایجاد کردی مسئولی و ببخشید میگم، از نظر من داری برعکس شونه خالی میکنی، حداقل طرف رو تو بلاتکلیفی دوست داشتن یا نداشتنت نزار
همین
به «خسته از نابرابری»
درمورد نشخوار ذهنی که گفتین یکی دوتا مطلب کوتاه خوندم. درکل باهاتون موافقم ولی نمیدونم چرا جمله رو با متاسفانه شروع کردین!
منظورم اینه که اینم مثل کمالگرایی یه مشکلیه و باید حل بشه، مثلا سرطان بدخیم که نیست! خیلی ممنون هم هستم معرفی کردین.
همونطور که گفتم کامل نخوندم ولی مثلا یه جا نوشته بود استرس میتونه باعث این عوامل یا تشدیدش بشه. دقیقا زمانیکه استرس و اضطرابم زیاد میشه اینطوری میشم.
یه مدت حالت چک لیستطور کار میکردم و اوضاع خیلی بهتر شده بود ولی از اول ماه رمضون دوباره بهم ریختم. چون این موضوع برام خیلی خیلی مهمه.
متوجه بودم وقتم سر این پرشهای فکری تلف میشهها ولی خود این قضیه رو به چشم مشکل جدی نگاه نمیکردم. (به چشم یه روش حل نگاه میکردم)
ما باید توی هر لحظه کاری که فکر میکنیم درسته رو انجام بدیم و بقیش رو بسپاریم به خدا. معنی توکل همینه ولی متاسفانه اونجوری که باید و شاید استفاده نمیکنیم.
یه بخشیش هم مهارت هستش که سعی میکنم به صورت جدی روش کار کنم.
بازم ممنون.
دخترا به هیچ نگاهی دل نبندید تاکید می کنم به هیچ نگاهی پسرا اول سراغ دخترای با آپشنای بالا میرن نهایتا سرانجام نداشت اونا سراغ شما میان اینجوری میشه که اول چون پخته نیستیم به اوج میریم شروع به رویا پردازی می کنیم آخرشم غرورمون آسیب می بینه خودمون اگه به خودمون نرسیم کی بهمون می رسه آخه؟
باز هم من متوجه نشدم شما چرا در سطح اون خانم نیستی!
ولی چرا نمیذاری خودش انتخاب کنه؟ شاید از نظر ایشون شما معیارهاشو داشته باشی
انقدر هم نگران ضربه خوردنش نباش. برای خانمها از یه سنی به بعد خواستگار میاد و به این مسائل عادت دارن. ضربه روحی ای در کار نیست
شما حرف دلتو بزن اون خانم یا قبول میکنه یا نه
سلام
اینکه چقدر موضوع من به موضوع شما شباهت داره رو نمیدونم. یه جاهاییش کاملا فرق داره.
ولی پستتون رو خوندم یاد فردی افتادم که باهاش صحبت میکردم.
اتفاقا یه بار به شکلی اون آقا بهم فهموند که روی این موضوع حساس شده!
من واقعا از برداشتش تعجب کردم و شاید درست نفهمیدم!
خب من توی بازه ای با آقایی سر مسائلی بحث میکردیم که توی فضای عمومی بود و حتی خود فرد مورد نظر من دسترسی داشتند که بخونند و ارتباط خصوصی نبود.
من همیشه سعی کردم رعایت کنم البته ایشونم فرد محترمی بودن و هیچ وقت رفتار بدی ندیدم از ایشون و رعایت کردیم.
قبول دارم شاید موضوع بحثمون موضوعات مفید بود ولی جا داشت ارتباطمون کمتر باشه و خودم هم به این موضوع پی بردم و بعد شاید دوسه ماه ارتباطم به صفر رسید تقریبا!
اینم بگم من یه عادت بدی که دارم وقتی یکی رو جای برادرم میدونم و مطلقا حسی بهش ندارم یه خورده شاید به ضرورت حرف زدن رو فراموش می کنم گاهی که بازم میگم فقط مربوط به اون دوسه ماه بود تقریبا و بعدش اصلاح کردم. البته واقعا اونقدری هم نبود منتها اگه ذره ای کشش رو حس کنم خیلی رعایتم بیشتر میشه.
و به دلیلی خیالم راحت بود که طرف هم ذهنش درگیر من نیست.
به هرحال اون شخص دوم برام مورد اعتماد بود وگرنه صحبت نمی کردم، ولی جدا از اون برام جایگاه خاصی نداشت و هیچ وقتم با فرد مورد نظرم مقایسه خاصی تو ذهنم نداشتم من حتی به همون فرد مورد نظر هم سعی میکردم حداقل فکر کردن رو داشته باشم!
من خودم خیلی به این موضوع پایبندم که نباید کسی رو با کسی مقایسه کنم. و علت حساس شدنش درست نفهمیدم. نمیدونم شایدم اشتباهی داشتم و خودم توجه نکردم.
حالا نمیدونم دختر مد نظر شما چجور با اون پسر رفتار کرده و شاید رفتاری داشته که حق داشتید حساس بشید.
نمیدونم چرا شما اینقدر به این اعتقادتون پایبندین که اون دختر اون پسر رو دوست داشته و حتما حتما یا الآن یا بعدا شمارو با اون مقایسه میکنه!!
به نظرم این فقط تصورات شماس!
موضوع من کاملا با شما فرق داشت:
در مورد مسئله ی آشنایی خودم که چطور متوجه احساس ایشون شدم بگم که اصلا من مثل دختر مورد نظر شما تیز نبودم و همچنین عادت ندارم یکی حالا چندبار نگاهم کرد حتی اگه عادی هم نبود بذارم پای علاقه و این ها
، منتها من هرچقدرم خودمو به نفهمیدن میزدم آخرش اون این قدر رو مغز من راه میرفت که حتما متوجه بشم!!!
من خیلی فشار روحی رو به خاطر همین کاراش تحمل کردم و نمیتونم مثل موضوع شما اسمشو بذارم سوتی دادن.
ان شاءالله خیر و مصلحت اتفاق بیفته
بزرگوار این همه صغری کبری چیدن نداره که میخوای برو خواستگاری نمی خوای بیخال شو خوب خودت هیچ قدمی بر نمی داری قرار نیست عقدتون تو اسمون بسته بشه که
شمارشو بگیر زنگ بزن با خانواده برو به صورت رسمی خواستگاری مطمئن باش اگه دوستت داشته باشه جوابش مثبته اگه هم نداشته باشه جوابش منفیه
ماشالله برای همه یه صفحه انشا نوشتی
سلام
خب مثلِ شیر برین جلو دیگه
وقتیکه شرایطتون متعادله نرماله دیگه این پیش بینی و خیال بافیها چیه
تا وقتیکه فردِ مقابل علاقشو نشون نده
دختر اگر علاقه ای هم داشته باشه به هیچ وجه نشون نمیده
برین جلو
یا میگه اره یا میگه نه
دیگه یه عمر حسرت نمیخورین که حداقل کاش بهش گفته بودم ...
درتمامِ پیاماتون دارین از دختر خانم تعریف میکنین
پس همچین دخترِ خوبی واقعا ارزشِ غرور گذاشتنو داره
دخترا یکیو دوست داشته باشن ینی قبولش کردن ، با داراییشو نداریش با عیبهاشو خوبیهاش ...
شاید دقتم کم بود
راجع به اون مرد که خودتونو باهاش مقایسه میکنین دقیق متوجه نشدم
به جایِ داستان سرایی راجع به دختر خانم و اون اقا برین خودتون مستقیم از خانم بپرسین دیگه
ببینین اصلا چی به چیه ،کی به کیه!
نباید مسئله هارو پیچیده کرد
میشه راه های ساده ای پیدا کرد
بیانِ محبت و دوست داشتن برای خانوما سخته اما برای اقایون باید راحت باشه دیگه...
با این خیال پردازی ها هم مخالفم که اون اینطور شده این اینطور شده ممکنه اونطور بشه مدام نشخوارِ فکری..!
کلا نظرم اینه یه بار برای همیشه تمومش کنین
قدرتمند و بااعتماد به نفس برین جلو
یا میشه
یا نمیشه
خدا یار و یاورتون
به شاپرک رنگی و بقیه
سلام. ممنون از نظرتون.
نظرات شما و سایر بزرگواران باعث شد بهتر به این قضایا فکر کنم و درک بهتری پیدا کنم.
همین فکر کردن و نوشتن هم توی فرایند حل مسئله خیلی مفیده. به بقیه ازجمله شما هم پیشنهاد میدم همینکار رو انجام بدین (البته نه لزوما در فضای عمومی).
شاید شما هم ناراحتیای دارین که اینطوری حل بشه. شاید به جنبههای تاریکی توجه نکردین و کسی بتونه به اون جنبهها اشاره کنه.
منم به نوعی داشتم از این مسئله فرار میکردم و فکر میکردم جواب سوالاتم بیرون هستن درحالیکه درون خودم بودن.
به هرحال نباید چیزی بتونه ما رو ناراحت کنه و اگر ناراحت کرده اول از همه باید درون خودمون دنبال مشکل باشیم. هرچی باشه زندگی ما از معصومین که سختتر نیست! نه ما به خوبی اونها هستیم و نه دیگران به بدی دشمنان معصومین.
سوتفاهم بیشتر بخاطر اشتباه آقا بوده ولی دیگه برام مهم نیست. قبلا هم میخواستم توی خواستگاری، به عنوان یه نمونه با خودشون صحبت کنم تا به شناخت بهتری از هم برسیم. یعنی (در واقعیت) هیچوقت بحث گمان بد به اون خانم یا چیزهای دیگه نبوده. اتفاقا علیرغم اشتباهاتی که دو طرف داشتیم (همونطور که بقیه آدمها هم مثل ما اشتباه دارن)، همیشه قبولش داشتم و دارم.
توی خواستگاری هم اگر میفهمیدیم مناسب هم نیستیم تمومش میکردیم. خیلی منطقی و راحت. ولی ناخودآگاه اینقدر اسیر مقایسه شدم که احساسات بهم غلبه کرد و منطقم از کار افتاد.
الان احساس میکنم هم منطقم برگشته و هم صبر و دیدم بیشتر شده. قبلا کار میکردم ولی خیلی استرس نرسیدن بهشون رو داشتم. جملهای که همیشه به خودم میگفتم این بود که ببین، ایشون که خواستگارهای بهتر از تو داره، چیزی از دست نمیده بلکه بهتر هم باشه براش! پس این استرس بیشتر برای خودته. این استرس هم باعث میشه شانس رسیدن بهش کمتر بشه پس استرس نداشته باش! (البته ناگفته نماند که بیشتر توی حرف آسون بود!)
چرا این پست رو ارسال کردم؟
ناراحتی روز اول ماه رمضون و اینکه دوباره یاد ایشون افتادم (درحالیکه به نظر خودم پرونده بسته شده بود! ولی عملا داشتم فرار میکردم) باعث شد به این فکر کنم که شاید دارم اشتباه میکنم. حس من این بود که دیگه اصلا برای ایشون مهم نیستم، صرفا براش یه اشتباه دوران دانشجویی بودم که تا الان هم فراموش کرده رفته. سر این مقایسه اعتماد به نفسم هم کم شده بوده. از اون بدتر متوجه این مشکلم نشده بودم وگرنه زودتر برای حلش اقدام میکردم. (عملا چون جاهای دیگه اعتماد به نفس خوبی دارم به اون کارها فرار کرده بودم)
الان هم شاید واقعا فراموش کرده باشن و دیگه اصلا به چشمم نیام ولی شاید هم نه.
این پست رو نوشتم، دقیقا نمیدونم چرا ولی یه جورایی میخواستم به تمام خانمهایی که ممکنه مسیر مشابه ما رو طی کرده باشن تلنگری بزنم و بگم شاید قضیه اونطوری که شما فکر میکنید نیست.
حق دارید ناراحت باشید، به شخصه همیشه پسرها رو مسئول اصلی میدونم، مثلا توی حجاب هم خانمها رو جزو آخرین مقصرها میدونم ولی شاید شما تمام قضیه رو نمیدونید و بخاطر همین ندونستن دارین قضاوت اشتباه میکنید و به خودتون و عزیزانتون صدمه میزنید.
به شخصه این حرفام رو به کسی نگفتم و بقیه فکر میکنن اصلا توی این فازها نیستم! اون خانم که جای خود دارد! درست و غلط و دلایلش رو کار ندارم. میخوام بگم اگر اون خانم فراموش هم کرده باشه لابد به خودش گفته فلانی منو سرکار گذاشته الانم ازدواج کرده و منو فراموش کرده!
شاید این متن کمک کنه افراد کمتری دچار اشتباه بشن.
- خودم همیشه به خانمها میگم فقط و فقط به خواستگاری رسمی اهمیت بدین نه هیچ چیز دیگه. علاقه واقعی هم باشه ممکنه داستانش بشه این، هوسها و هیجانات زودگذر که بماند!
- شاید پسرها عبرت بگیرن و مسیرهای بهتری رو انتخاب کنن. الان نمیخوام وارد این قضیه بشم ولی بدونید با کارت دانشجویی هم میشه خواستگاری رفت. کلی از این موارد دیدم. لزوما پولدار هم نبودن بهونه نیارید باورهاتون رو درست کنید. البته ممکنه یه سری خانمها یا خانوادههاشون قبول نکنن ولی اگر مثل من دنبال مورد خاصی نیستین بدونید خانمهای بسیار خوبی هم هستن که قبول میکنن به شرط خوب بودن خودتون. چندجا برید بالاخره جواب میگیرید. (البته کیفیت گزینهها هم مهمه. بیشتر به شخصیت خانمها نگاه کنید تا زیبایی و مسائل ظاهری)
- شاید خانمها دیدِ بهتری پیدا کنن. تصور و حرف از سواستفادهها که زیاده، یه احتمال دیگه هم به احتمالاتشون اضافه بشه. اصلا شاید طرف سرطان گرفته نمیخواد بیاد! هر نیومدنی که نشان از نامردی و بیمعرفتی و... نیست!
مراقب خودتون و خوشحالی و آرامشتون باشید. به پسرها هم بد و بیراه نگید. همینکه شما رو از دستت دادن (ولو 1 روز) براشون کافیه. اونی که نمیفهمه رو که خدا زده ولش کنید زدن نداره! اونی هم که میفهمه به قدر کافی ناراحت هست، اتفاقا براش دعا کنید.
کی از فردا خبر داره شاید هم روزی قسمت هم شدین.
بیشتر هدفم اینا بوده.
خودم هم به وضعیت روحی سالم گذشته برگشتم و انشاءالله مسیرهای بهتری انتخاب کنم.
خانم «شاپرک رنگی» نمیدونم مورد شما چطوری بوده و به هرحال پسرها هم خیلی متفاوت هستن. شما که از حرفهاتون مشخصه خانم مومن و مقیدی هستین. پس احتمال میدم فرد مقابل هم حالا مذهبی نبوده باشه یه حداقل تقید رو داشته.
در هرحال کارش رو (مثل خودم) درست نمیدونم چه کوچیک چه بزرگ. شاید مورد خیلی بدی دیدین (مثلا با خانمهای دیگه هم بوده و متعهد و مقید نبوده)، شاید هم نمیدونید و دچار حدس و قضاوت اشتباه شدین، نمیدونم ولی تشبیه عشق به آتیش در شب رو خیلی مناسب میدونم. نمیشه مخفیش کرد. خصوصا اگر کسی راهنمایی نکنه.
من هم اگر لطف خدا نبود و دانش بهم نمیداد شاید بیش از این صدمه میزدم. از طرفی چارهای جز فاصله گرفتن نداشتم چون سرتاپا تابلو میشدم و دست خودم نبود. شاید مورد شما هم اینطوری بوده. در کل بدونید مدیریتش خیلی خیلی سخته. واقعا سخته.
به نظرم اگر فکر میکنید بهتون علاقه داشته، پسر سادهای بوده و اشتباه فاحش دیگه (مثل همون ارتبط آزاد با سایر خانمها و خیانت) نداشته، به حرمت همون علاقش هم شده ببخشیدش.
مگراینکه مطمئن باشین علاقه نبوده و نقشه و حیلهای برای جذب شما بوده.
در کل انشاءالله خدا آرامش به قلب هممون نازل کنه.
بازم ممنون.
شما اون دختر را نمی خوای
عاشقت خیالپردازی خودتی.
هرکسی چیزی گفت بالاخره یه جوری توجیه کردی
پسر خوب بس کنه دنبال چی هستی.
الان چند روز اینجا برای همه درد دل می نویسی
چی بگیم بهت
بگیم ماشاالله عجب عاشقی
چقدر پاکی
بابا از خواب و خیال بلند شو.
اگه چشت دنبال دختره است من من نکن یه قدمی بردار
دیگه پیدا کردن آدم ها سخت نیست بهونه نیار
از من توقع دلداری نداشته باشه
من جای اون دختر باشم بهت نه میگم
از بس تحلیل می کنی ولی کن برو دنبالش.
مرد حسابی با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه
نکنه مارو گرفتی
سلام برادر عزیز نویسنده
طاعاتتون قبول درگاه خداوند
این پست و تمامی پست های قبلی شمارو مطالعه میکردم.
مسئله ای برام رخ داده که به طرز نامحسوسی پیشقدم شدم. و داستان رو در قسمت نظراتتون ارسال کردم.
ممکن هست بخونید؟🙏 به عنوان خواهر کوچک تر منتظر هر نصیحت،مشاوره،تحلیل و پیش بینی شما از این اقا و ماجرا هستم🙏
به «گلی خانوم» و «دکتر مون»
موافقم باهاتون.
الان حس میکنم از قبل هم قویتر شدم و آبدیدهتر شدم.
ممنونم.
هرچی زودتر خواستگاری کن فکر کردی صبر کنی بهتر میشه تازه بد تر میشه چون سن ثابت نمیمونه بالامیره من شخصا ترجیح میدم پسریکه دوسش دارم درسن کمتر بیاد خواستگاری وبا کم وکاستی میسازم تا در کنار هم پیشرفت کنیم تا دیر بیاد وضع مالیش اوک باشه ولی سنش بالاتر رفته باشه آدم تا جوون عشق میخواد به قول شهریار آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
به هستی
سلام. ببخشید دیر جواب میدم.
کلا فهمیدن اینکه توی ذهن و دل آدما چی میگذره آسون نیست و حدس زدن رو به کسی توصیه نمیکنم.
همونطور که قبلا گفتم پیشنهادم به تمامی خانمها اینه که فقط و فقط به خواستگاریهای رسمی اهمیت بدن ولاغیر.
از طرفی اکیدا رعایت محرم و نامحرم رو به همه توصیه میکنم تا سوتفاهم، وابستگی الکی و... به وجود نیاد. به خدا و روش خدا اعتماد کنیم.
پیامهای غیر کاری (ازجمله همین مناسبتی) هیچ ضرورتی ندارن و بهتره نه خودتون اینکار رو بکنید و نه اجازه بدین کسی براتون ارسال کنه. یه بار که فرستادن خیلی محترمانه تشکر کنید و بگین لطفا فقط پیامهای ضروری و کاری ارسال کنید نه چیز دیگه. از خیلی نظرها به نفع شما و بقیه هستش. اینطوری برای خواستگارهای واقعی هم جذابیت بیشتری خواهید داشت.
اینکه کسی رو واسطه کردین به نظرم کاری خوبی بوده و خیلی بهتر از مستقیم مطرح کردن هستش. آفرین به شما که پخته و سنجیده عمل کردین.
به هرحال الان حرفتون رو زدین و تلاش کردین. اگر واقعا لایق شما باشه، مناسب شما باشه مطمئنا خواستگاریتون میاد و انشاءالله باهم خوشبخت میشید. ولی الان فراموشش کنید. تمرکزتون رو بذارید روی خودتون و زندگی. سر خودتون رو گرم نگه دارین. کارهایی که دوست دارین، مهارتهای مورد علاقه، آموزش، تفریح و...
هرچقدر این موضوع رو کشش بدین، هم احتمال آسیب دیدن شما بیشتر میشه و هم فراموش کردنش سختتر میشه. برای آیندتون ازجمله خواستگارهای آینده هم خوب نیست.
دیگه اومدن یا نیومدن ایشون که نیاز به کار و برنامهریزی شما نداره بخواین ذهنتون رو درگیر کنید. اون آقا باید ذهنش درگیر باشه چطوری خواستگاری شما بیاد.
قضاوت مثبت یا منفی نداشته باشید ولی فکر کردن بهش رو تموم کنید. حالا اگر اومد که اومد نیومد هم مناسب هم نبودین دیگه. ناراحتی نداره.
سر کار هم اگر رودررو شدین عادی و بدون هیجان برخورد کنید. خیلی معمولی. نه ازش فرار کنید نه سعی کنید بیش از حد جلوی چشمش باشید. رفتار احساسی و هیجانی خوب نیست. شخصیت و عزت شما رو خراب میکنه. پس پیشنهادم اینه که نه قهر کنید، نه براش ناز کنید و نه هیچ رفتار احساسی دیگه. ولی حد و حدود درست رو بیشتر رعایت کنید. با بقیه نامحرمها هم همینطور.
چقدر هم خوبه با مشاور مشورت کردین آفرین.
تا همون آزمون هم صبر کردین زیاد بوده.
چه خبره نامزد یا همسرش که نیستین. تعهدی ندارین. اون باید برای شما بجنگه. اگر نمیخواد هم هیچ.
این حس ناراحتی رو هم کنار بذارید. لیاقت شما اینه کسی کنارتون باشه که تمام قلبش رو برای شما گذاشته. حالا اون فرد، ایشونه یا یه نفر دیگه رو بسپارید به خدا.
قدر خودتون رو بدونید و ساده خودتون رو خرج نکنید. علاوه بر زیبایی، احساس و عواطف و ویژگیهای خاص خودتون و... رو نگه دارین برای همسر آیندتون نه اینکه اینطوری هدر بره.
به زندگیتون برسید و چه بهتر کارهای جدیدی به برنامتون اضافه کنید و تنوعی بدین فکرتون درگیر نشه.
به سوال کننده محترم
فرمودین، تمام تلاشتونو کردین، میشه بپرسم، چند بار رفتین خواستگاریش؟!
فراهم کردن شرایط مالی و کار و... رو چرا به پای علاقه تون میذارین؟
اگه اون خانم نبود کار نمی کردین، پس انداز برای خونه و ماشین و... نمی کردین؟!
در ضمن اون تعریف شما از عشق، شامل علاقه دختر و پسری یا همسری نمیشه، چیزی که شما میگید عشق عرفانیه، که هفت وادی داره، مرحله آخر هم، فقر و فناست!
من هیچ وقت تجربه این جوری نداشتم، یعنی آگاهانه نخواستم که برام اتفاق بیفته،
اما اگه به فرض همچین شرایطی داشتم ( البته اگه خانم نبودم) نظر طرف مقابل رو میپرسیدم،
اگه جوابش مثبت بود و شرایطم رو قبول میکرد، پا پیش میذاشتم، اگه موافق بود به شرطی که شرایط حداقلی رو فراهم کنم، ازش زمان میخواستم، تا شرایط رو فراهم کنم.
اما اگه جوابش منفی بود، دلیلی نداشت بهش فکر کنم، تلاش میکردم از ذهنم بیرون کنم،
برام میشید یکی مثل بقیه، نسبت به خوشحالی یا ناراحتیش بی تفاوت بودم، وقتی بهم بگه نه، دیگه چه اهمیتی داره، خوشحاله یا ناراحت، اصلا به من چه! چه رسالتی آخه؟!
چرا باید برام ناراحتی یا خوشحالی همسر دیگران ، مهم باشه؟!
اگه بخوام با وجود نداشتنش باز بهش فکر کنم، با وجود نداشتنش برای خوشحالیش تلاش کنم، آیا میتونم در آینده ازدواج موفقی داشته باشم؟
آیا میتونم، با حفظ این علاقه برای همیشه، همسرم رو دوست داشته باشم؟
آیا من در قبال زندگی خودم و کسی که برای خوشبختی و خوشحالیش ، در پیشگاه خدا، عهد کردم و قسم خوردم، مسئولم یا کسی که نخواسته یا نتونسته، جزئی از زندگی من باشه؟!
من احساس میکنم، شما بین یک دوراهی هستین، انقد ایشون رو دوست دارین، که نمیخواین از دستش بدین،
از طرفی از خواستگاری هم میترسین، چون تا وقتی که هنوز هیچ جواب منفی ازش نشنیدید، فکر میکنید، علاقه دو طرفه ست،
اگه خواستگاری کنید و بهتون جواب منفی بده، متوجه میشد اشتباه کردین و مجبورین از ذهنتون بیرونش کنید، این جوری نمیتونید توی این تصور و توهم باشید.
شاید اصلا پرس وجو کردین و متوجه شدین اون آقا، نامزدشه یا اصلا تو این مدت ازدواج کرده،
منظورم اینه که یک بار برید جلو ببینید چه خبره، این بی خبری باعث میشه شما از تخیل بیرون نیاید، چیزهایی تو ذهنتون در مورد اون خانم تصور کنید که شاید بعضیهاش واقعیت نداشته باشه.
شاید دلیل اینکه اون خانم نمیذاشت، صحبتتون باهاش از یه حدی جلوتر بره، دوست داشتن و محکم بودن و ناز و... نبوده، شاید ازتون خوشش نمی اومده ولی به خاطر همکلاسی بودن، بهتون احترام میذاشته، برای همین اجازه نمیداده صحبتتون باهاش از یه حدی جلو تر بره.
متوجه هستم چقد براتون سخته ولی باید باهاش مواجه بشین، وگرنه از این حالت برزخ نمی تونید بیرون بیایید،
شاید یک مدت فراموش کنید، بعد دوباره، همون افکار و خاطرات، به ذهنتون هجوم میاره،
ضمنا، شرایط دخترها با پسرها فرق داره، دخترها زمان و کیس مناسب براشون محدود تر، انتخاب کننده نیستن، اون خانم نمیتونه تا ابد منتظر علاقه ای بمونه که، نه راجع بهش صحبت شده، نه بیان شده، اصلا از کجا معلوم ایشون متوجه علاقه شما شده؟
ایشون از کجا باید بدونه شما دارین شرایط رو فراهم میکنید؟ مگه بهش گفته بودین، زمان خواسته بودین؟
از کجا معلوم شاید پیش خودش فکر کرده، برداشتش از رفتارهای شما اشتباه بوده و بی خیالتون شده.
لطفا صحبت های ما رو پای قضاوت نذارین و... ، شرایط شما واقعا ناراحت کننده ست و واقعا نمیشه ساکت موند و هیچ نگفت، شاید لحنمون جوری باشه که شما ناراحت بشین، اما لازمه یکی که موضوع رو از بیرون میبینه واقعیت ها رو بهتون بگه، هرچند تلخ و ناراحت کننده باشه.
ان شاء الله هر چی خیره براتون پیش بیاد و هرچه زودتر از این بلاتکلیفی نجات پیدا کنید.
به Hel ma
در کل باهاتون موافقم و ازتون ممنونم.
نظرات شما بهم کمک کرده و سعی میکنم تصمیمات بهتری بگیرم.
******* *** *** ***** **** *** *** ** **** ** ***** ***** **
****** **** *** *** ** ****** *****
****** ****** ****
***** ***** *** ******
** *** *** *** ** ** * ** **
** ** ***** **** * **** ** *** **** ** **** ***
** *** ** **** ****** *** * ****** ***
*** **** ** **** ** *** ***
**** *** ** ** ** ***** ***
**** *** **** **** * **** *** *** **** ** ***** ** *** *** **** **** **** ** ***** *** *****
**** **** *** **** ** **** ** **** *** ******* **** ** ***** ***
**** ** ****** **** ** ****** ** ***** ***** *** ****** ***
*** ***** **** ** *** *** * *** ** ** ***** **** ** *** ***** *****
** ** ***** ***** ** ** **** *****
** *** ** ** *** ** **** **** ** ** ****** ***** * *** ** ** ******
** ** **** **
تا ابد هم بخوای خودت رو گول بزنی یه حقیقت هیچ وقت عوض نمیشه
به اون خانم ظلم کردی آگاهانه یا ناآگاهانه
به جای اینکه بیای اینجا تو درباره روابط دیگران اظهار نظر کنی
برو ببین چیکار کنی حداقل یکی دیگه رو هم قربانی خودت و خودخواهی ات نکنی
لازمم نیست اینجا چیزی رو توضیح بدی
با وجدانت خلوت کنی زودتر به جواب میرسی
**** ***** ****** ***** ****** *** **** ***** **** ****** ** ** ***
** ****** *****
*** *** *** **** *** ****** **** * **** ****** ****
** *** **** ***** *** ** ** ****
🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️
پستتون حداقل برا من یکی خیلی عبرت آموز بود...
منم ترم 1 و 2 دقیقا ی سری اشتباهات رو ناخواسته داشتم و الان میبینم چقدر بزرگ تر شدم!
و اینکه
اینجوری ک من دارم میبینم عشقتون واقعیه
هنوزم شرایط پا پیش گذاشتن ندارید؟
تو عاشق قصه عاشقیت شدی
نه عاشق اون دختر
اگه عاشق اون دختر بودی یه حرکتی میزدی
خوشبینانه نگاه کنم و نیت رو خیر فرض کنم، بعضی آقایون هستن که میخوان فواید ازدواج سنتی و غیر سنتی رو همزمان داشته باشن! هم میخوان "بله" دختر رو با ترفند های غیر سنتی به دست بیارن، هم یه انتخاب عاقلانه سنتی داشته باشن! این خودخواهیه، چون اون دختر اول اینکه ممکنه نتونه انتخاب عاقلانه ای داشته باشه به خاطر وابستگی ، دوم اینکه بعد پشیمان شدن پسر به خاطر عدم تناسب یا هرچیزی بدجوری ضربه میبینه، درواقع دختر تمام مضرات ازدواج سنتی و غیر سنتی رو متحمل میشه!!!!
دخترا مثل شما نیستن اول خیلی عاشق باشن بعدش یهو به قول شما خیلی منطقی و راحت جدا شن!!!!!!!!!!!!!
یه واقعیتی بخوام در مورد اون آقا بگم اینه که من تنها چیزی برام مهم بود عقاید و تفکراتش بود، من توقعی نداشتم که من رو ندیده و نشناخته دوست داشته باشه! اگه با صداقت جلو می آمد و میگفت من صرفا از برخی ویژگی های شما خوشم اومده و احتمال میدم شما فرد مناسبی برای من باشید، من همینجوری به قول شما قبولش داشتم.
ولی مشکل از جایی شروع میشه که یکی به دروغ تظاهر به عشق و عاشقی می کنه ولی چون عاشق نیست نمود های رفتاریش فرق داره. حالا حتی اگه بحث نامحرم رو هم کنار بذاریم، از جنبه ی اخلاقی هم جالب نیست.
من درباره مسئله شما قضاوتی نمیکنم.
ولی اینکه میگید طرفم رو ببخشم، بله بخشیدمش هرچند آزارم داد ، ولی گفتم آدم ها خطا می کنند شاید اونم ضربه دیده ، شاید هر دلیل دیگه ای که خبر ندارم
ولی به این نتیجه رسیدم که دنبال نیت آدم ها نباشم. من براساس قواعد درست جلو میرم هرکسی هم با هر نیتی با قواعدم در تضاد بود رو کنار میذارم.
من یه عمر محدودی دارم نمیتونم کل عمرم رو صرف فرصت دادن به یه آدم کنم،
میگن "آزموده را آزمودن خطاست"
تا حالا هم خیلی خیلی زیاد فرصت دادم دیگه خودم کشش ندارم! همون آدم هم زن افسرده رو نمیخواد، منم بیش از این فرصتی نخواهم داد. چون واقعا دلم زندگی آروم میخواد چیزی این مدت نتونستم داشته باشم.
حالا راه اشتباهی رفته ، تفکر اشتباهی داشته ، نیتش درست بوده یا نبوده، به من ارتباطی نداره.
یه توصیه به همچین افرادی دارم؛ اونم اینکه اشتباهتون رو قبول کنید و کوچکترین تاوانش رو بپذیرید اگر گناه هم کردید توبه کنید خدا بخشندس، برید سراغ یه فرد جدید شایدم خیلی از اون اولی بهتر بود و سعی کنید اشتباهاتی که در مورد فرد قبلی داشتید رو تکرار نکنید. ان شاءالله خوشبخت باشید.
همین.
به قول خودتون یه وقتایی یه چیزایی مثل اولش نمیشه!
اگه فرصتی بدم که فرصتی نخواهم داد، چه تضمینی وجود داره مثل قبل رفتار نکنه؟!
راحت بگم اعتمادم رو از دست دادم! اونم به خاطر رفتارهاش! اونم نه یه بار! هربار گفتم این بار حتما دیگه متوجه اشتباهاتش شده! ولی هربار بیشتر از بار قبل بهم ثابت کرد که اشتباه می کنم و ازشم ممنونم.
الآنم میگم اشتباه کردم و تمااام.
نه با از دست دادن من چیز خاصی رو از دست نداده! پر این دنیا آدم مثل من و بهتر از من هست!بره سراغ یکی از همونا!
این که هیچکی مثل من نمیشه براش و اینا حرفه
اگه براش خاص بودم این همه آزارم نمیداد!
اون فقط خودشو دوست داره و بس!
در مورد موضوع شما نمیدونم شاید شما آزار خاصی به دختر مورد نظرتون نرسونده باشید و فقط مربوط به ابتدای ماجرا بوده و اون دختر هم بپذیره.
برید جلو و بسپاریدش به خدا.
موفق باشید.
به شاپرک رنگی
اون آقایی که میگید خواستگارتون بودن؟ آیا به شما خیانت کردن؟
بسه کاش اینقدر که فکر می کردی عمل می کردی اعتماد به نفس داشتی اون دختر که ذهن خوان نداره
به شاپرک رنگی
از ارسال این مطلب، فراتر از چیزی که میخواستم به دست آوردم. میخواستم داستانم بمونه خصوصا برای خانمها که بدونن ممکنه نقاط تاریکی وجود داشته باشه که ازش بیاطلاع هستن.
گناه، توجیهی نداره ولی اینکه ما به دلایل مختلف اشتباه میکنیم لزوما به نیتهای خصمانه، بیمعرفتی و... نیست. اما خب به لطف دوستان به نکات خوبی پی بردم که فکر میکنم عمل کردن بهشون تمام ابعاد زندگیم رو بهتر میکنه. برای همین بازم از همتون تشکر می کنم.
به نظرم مسیر این پست هم دیگه باید از من جدا بشه چون همونطور که بعضی دوستان هم اشاره کردن احتمالا نوشتن در اینجا دیگه تاثیری در زندگی من و اون خانم محترم نداره.
از طرفی بعضی دوستان اشاره کردن داری از خودت تعریف میکنی. چه درست چه غلط نمیخوام دیگه مطلب زیادی ارسال کنم ولی از دوستان خواهش دارم نه درمورد من، بلکه درمورد دیگران یه فرض مثبتی هم داشته باشن.
توی فضای واقعی، احساس اون خانم برای من از همه چی مهمتره و مسیر تصحیحش از اینجا نمیگذره. ادامه مطلب رو نه برای خودم بلکه در راستای اهداف این پست مینویسم.
خانم «شاپرک رنگی» شما گفتین از یه جایی به بعد خیلی منطقی و راحت جدا شدم! انصافا اینطور نیست.
اگر دوباره به متنهای قبلی برگردین میبینید که نه خبری از راحتی بوده نه لزوما منطقی فکر کردن. (به جز دورهای که واقعا فکر میکردم ازدواج کردن و خب به نظرم تعریف بعضی از عشق، وابستگی هستش ولی تعریف من از عشق، بیشتر تعهده. سر این نمیخوام صحبت کنم ولی قبلش منطق بوده ولی راحتی نبوده، بعدش هم نه منطق بوده نه راحتی!)
من ایشون رو رها نکردم.
من، ایشون و بقیه nتا ویژگی دلخواه داریم حالا هرکسی که اون ویژگیها رو داشته باشه کنارش احساس خوشبختی میکنیم. حالا چی میشه که با این وجود دو نفر یک عمر کنار هم زندگی میکنن بدون اینکه به نامحرمهای دیگه چشم داشته باشن و خیانت کنن؟
جواب من تعهده.
دیدم ایشون اکثر ویژگیهای درست و دلخواهم رو دارن و به خانم دیگهای فکر نکردم. ایشون باشن اصلا نمیتونم به کس دیگهای فکر کنم. جایی برای بقیه نمیمونه. اگر فاصلهای افتاد هم بخاطر این بود که حس کردم براش کافی نیستم و ایشون هم داره زندگیش رو میکنه نه چیز دیگه.
نمیدونم شاید نمیتونم حسم رو برسونم ولی این خیلی فرق میکنه با اینکه دیگه برات مهم نباشه یا مثلا دنبال یکی بهتر باشی! (هرچند عمدی نبوده ولی بازم خودم رو مقصر میدونم)
توقع شما مبنی براینکه میومد جلو و خواستگاری رسمی میکرد کاملا درسته و بهتون حق میدم ولی میتونم بپرسم چه نمودهایی دیدین که فهمیدین تظاهر به عاشقی کرده؟
شاید اشتباه میکنید. مطمئن هستین؟
شاید هم از ناراحتی این حرف رو میزنید ولی حتی خودتون هم قبول نداشته باشید!
اینکه باید با قواعد درست جلو برید کاملا موافقم و حتی همینجا هم به خانم «هستی» گفتم.
به نظرم حتی اگر پسری وقت هم خواست اگر طولانی بود و خواستگار مناسب بود نباید وقت داد. یه خانم از خواستگاری به بعد تعهد داره.
منم یکی از دلایل مطرح نکردنم این بود که ایشون کاملا آزاد و راحت باشن و با هر خواستگاری مناسبی که خواستن ازدواج کنن.
باز الان یکی میگه دیدی عاشق نبودی!
خیلی محکم و با صراحت میگم این اسمش خودخواهیه. چطور عشقیه که یه خانم بخاطر شرایط نداشتن یه پسر باید الاف بشه و فرصتهای خوب خودش رو از دست بده؟ تعهدی نداره منتظر بمونه. پسرها هم نباید توقع بیجا داشته باشن.
حالا اینکه من اشتباه کردم یا بعدش خوب عمل نکردم و ممکنه اون خانم صدمه دیده باشه یه قضیه دیگه هستش. منم میخواستم زود برم خواستگاریشون نه اینکه اینطوری بشه. اینو برای خانمهای با شرایط مشابه میگم که اطلاع داشته باشن وگرنه بهانهای برای خودم قبول نمیکنم.
درمورد حرفای آخر متنتون هم واقعا نمیدونم چی باید بگم....
اینکه اون خانم حتی 1 درصد هم اینطوری فکر کرده باشه، اذیت شده باشه وحشتناکه دو چندان خاک تو سرم.
کاشکی چند مورد مثال بزنید چه کارهایی کرده بفهمم چندتا از این اشتباهات رو منم داشتم.
منظورتون از فرصت چی بوده؟ یعنی ازتون زمان میخواسته و بهتون گفته منتظر باشین؟
منظورتون از آزار چیه؟ چون قضیه رو مطرح نکرد؟ یا کار دیگهای کرد؟
بازم ممنون.
از کجا میدونی تو دل او دختر چی گذشته شاید منتظرت بوده شاید عاشقت بوده شاید غرورش اجازه نداده حرفی بزنه شاید بخاطر همین با این همه تعریفی که ازش کردی نرفته ازدواج کنه ببین تو این جا خیلی نوشتی اما دخترا رو نمی شناسی
حق نداشتی از طرف اون تصمیم بگیری تو میرفتی اون وقت تصمیم با اون بود انتخابت کنه یا نه
اون تو شرایطی رها کردی ذهنشو مشغول خودت کردی شاید تو یه روزی شرایطت خوب شه بری خواستگاریش هم خود خواهی هم اعتماد بنفس نداری
ببین داداش گلم
من اگه دوستت بودم اول قشنگ یه دست کتکت میزدم خخخ بعد می بردمت بیرون به سرو کلت یه بادی بخوره
بعدشم شماره دختره رو میگرفتم مجبورت میکردم حرف بزنی حرفتو نمیزدی خودم با دستام خفته ت میکردم
اگه تلفنشو هم نداشتی که این بعیده خودم گیر می آوردم برات
بابا پسر خوب خیلی پیچیدی تو بازی غرق تحلیل و داستان شدی
یه کم بکش بیرون ببین داری چیکار میکنی
بابا تا کی میخوای حرف بزنی همش حرف حرف یه قدمی بردار
خودتو نابود کردی رفت که
بخدا به فنا میریا ببین کی گفتم
والا اگه راضی باشی من میرم به اون خانوم میگم
اگه نمی تونی یکی رو واسطه کن
داری تباه میشی ای بابا خفه خون کردی
داستان شما منو بیاد ۳گانه before انداخت
مخصوصا دومی از ته دل آرزو میکنم مصلحت و قسمت ما آدما با کسی که عاشقش میشیم یکی باشه چون دردش خیلی عمیق و عذاب آوره
این ماجراهای عشقی نافرجام آخرش داغونمون میکنه و از درون تهی میشیم
دنیا و روزگارتون پر از عشق باشه ان شاءالله
به به شاپرک رنگی
تعهد و رابطه ای نبوده که خیانت معنا داشته باشه.
به نویسنده مطلب
بله اشتباه میکنیم ولی وقتی یکی مدت طولانی یه کار مشابه رو انجام میده دیگه اسمش اشتباه نیست خط فکریش اون بوده.
_جمله ی خودتونه برگردید به کامنتاتون فرمودین که بعد خواستگاری اگر مناسب نبودیم خیلی منطقی و راحت جدا میشیم. نه اینکه الآن جدا شدید.
_خب همین دیگه میگید فلان ویژگی هاش خوب بود دیگه چرا رویاییش میکنید ؛میگید عاشق شدم.
بعدم اون تعهدی که شما میگید بعد ازدواجه یا به قول خودتون بعد خواستگاری و مراحل آشناییه.
_حوصله ی نوشتنشو ندارم.
_تو کامنت اولم گفتم که اگر نه خواستگاری کردین و نه بهش فهموندین مرحبا ، ولی اگه خواستگاری نکردین و بهشم فهموندین اونم نه یه بار، نه تنها اسمش خودخواهیه، اسم های دیگم میشه روش گذاشت. طرف من کاملا خودخواه بود.
_خیر اصلا ایشون سختشونه دوکلمه حرف بزنن ولی بار ها رفتار هاشو نادیده گرفتم ولی بازم تکرار کرد.
_نه از ناراحتی نیست، منتها اینقدرم کلم به سنگ خورد دیگه عقلم سرجاش اومد خداروشکر!
هرکسی خودش بهتر میدونه چی کار کرده چی کار نکرده نیازی نیست من بگم شما مشابه سازی کنید.
به شاپرک رنگی
یعنی ازتون خواستگاری نکرده و هیچ وقت از نزدیک همدیگرو ندیدید؟
به شاپرک رنگی
اینکه میگید اون شخص یه رفتار اشتباه رو همش تکرار میکرده چی بوده؟ آیا نادیدتون می گرفته یا احساسات شما رو بازی داده ؟
به شاپرک رنگی
آفرین به شما
کار خوبی میکنی این **** **** رو تحویل نمگیری
اینا آبروی هرچی مرد رو بردن
دنبال بازی دادن دخترا هستند .
خوب کردی پرتش کردی از زندگیت بیرون
هزاران لایک
لیاقت اینا یه دختریه که به بازیشون یگیره
شما خودت بهتر از ما میشناسید
چیزی که از حرفهای شما فهمیدم اینکه شما جرات ندارید حرف تون به اون خانم بزنید برای همین به انواع و اقسام توجیهات متوسل شدید من پیشنهاد میدم یه دوره خودشناسی برید مشکل خودتون هستید نه اون خانم
به نویسنده مطلب
سلام قبلش بگم من تا به این لحظه در هیچ موضوعی شرکت نکردم یعنی عادت ندارم نظری ثبت کنم نه اینکه بد بدونم اصلا . فقط میخونم همین . تجربه اولمه اگه بد نوشتم ، در ابتدا از همگی عذرمیخوام .
ولی این بار شرایط فرق داشت و موضوعی که مطرح شد نیاز دیدم ی پیام مختصر بنویسم حالا به هر دلیلی ، یکیش، چون خط به خط شبیه جریان منه و فقط یک تا دو تفاوت کوچیک داره .
من تمام پیام های شما و بقیه دوستان رو خوندم ، و حتی اون دوستی که گفتن ( اول قشنگ یه دست کتکت میزدم بعد می بردمت بیرون به سرو کلت یه بادی بخوره بعدشم مجبورت میکردم حرفتو بهش بزنی ... /و همچنین دوستی که گفتن محاله پسری عاشقت باشه و نگه بهتون / و یا اونی که گفتند از کجا معلوم شاید پیش خودش فکر کرده ، برداشتش از رفتارهای شما اشتباه بوده و بی خیالتون شده )
خیلی برام جالب بود و با بعضیاشون موافقم .
من نیومدم که شمارو قضاوت کنم خب تا الان نشد و نخواستید ولی هنوز در ذهنتون به هر دلیلی هست و میگید پاک کردید ولی با توجه به صحبتاتون بهش فکر میکنید .
میتونم احتمال بدم شاید یه موردی که باعث شد شما مدتی وقت بگذرونید به قول خودتون آمادگی پیدا کنید و با احترام میتونم بگم بیخیال شدید و عقب کشیدید ،
همکلاسیتون بوده که اومده مثلا راهنماییتون کنه یه سنگی هم انداخته رفته .
به گفته خودتون ( اینکه به شما غیرمستقیم گفته که اگر چیزی هست بهش بگید ... و یا در ادامه خوندم که از دلایل محکمی این تعهدی که داشتید و حس میکردید ایشون هم به شما علاقه دارن و دوطرفه هستش )
فقط خواستم بگم اگه فقط یک درصد احتمال میدید که احساستون دو طرفه بوده ، خواهش میکنم یک راهی پیدا کنید و به اون دختر خانوم بگید .
حتی اگر فکر می کنید ایشون تو این زمان و این لحظه بهتون جواب منفی میدند . وحتما دیگه بهتون فکر نمیکنن به دلایلی که دارن ...
ولی شما با اعتماد به نفس بهشون بگید ؛ شاید قسمت همدیگه شدید
و برای یک شروع تازه با خدا هرگز دیر نیست.
یکی دیگر از حرفاتون گفتید( که چرا با اطرفیان دیگه بازتر صحبت میکرد وبا توجه به اینکه خیلی محرم و نامحرمو رعایت میکرد ولی به شما رو نمیداد ، و حدس زدید که شاید اونا شباهت هایی داشتند ... ) من مطمئنم اگه علاقه ای بینتون باشه و حتما اگه ی روزی ازش محترمانه درخواست کنید دلیل این رفتارشون چی بوده ؟! براتون میگن و حتما درست بوده .
الان که فکر میکنم میتونم بیشتر هم بنویسم ولی سعی کردم خیلی ساده حرف بزنم و بنظرم کفایت میکنه .
نمیدونم چقدر حرفام خواهرانه تاثیر داره ؛ فقط برای اینکه ی حرکتی بزنید .
ولی امیدوارم هر چی خیر و خواست خدا هست هم برای شما و هم برای اون دخترخانوم رقم بخوره .
من برام سوال بعضی افراد مثل جناب نویسنده و بقیه چرا اسم عشق به زبون میارن مگه تو این دنیای بی رحم عشقیم هست مگه غیر اینکه آدما بر حسب موقعیتشون بهترین فردی که براشون وجود داره را انتخاب می کنند؟ اون بالایی نشد میان سراغ پایین تریش مگه غیر این نیست که آدما عدد گذاری میشن؟ من که عشقی نمی بینم آدما وقتی کسیو کامل شناختند عدد گذاری می کنند تو فلان قدر می ارزی!!من نمیگم واقعا ارزش آدما به این چیزای سطحی ولی تو دنیا ما همینجوریه که میگم من دختر که از ازدواج زده شدم یه عمر تو این کتابای فارسی از عشق گفتن گولمون زدن من که کسیو ندیدم که واقعا عاشقم باشه چرا یکی بود ولی عاشق نبود مدعی بود کلیم غرورم شکست معلوم شد قبل از من سعی در ارتباط با یکی از افراد نزدیک زندگیم داشته اون نتیجه نداده بعد اومده سراغ من میمونه همین خواستگارای سنتی همین خواستگارای سنتیم کاشکی نمیومدن میذاشتن نفس راحت بکشیم سوال من اینه مگه متاهل شدن به هر قیمتی ارزش داره بلاخره هرکس از ازدواج دنبال یچیزی می گرده من دنبال چیزی هستم که واقعا تو این ازدواجای الآن پیدا نمی کنم وقتی براشون عددی بیش نیستی خب مجرد موندن بهتره بخدا باگریه دارم اینارو می نویسم
به «دختر مروارید»
توی این دنیای (به قول شما) بیرحم، یه خانمی مثل شما هم هست که به ارزشهای مهم انسانی توجه میکنه.
متوجه احساستون هستم و اینکه گاهی دنیا میتونه خیلی سخت بشه ولی خب با ایستادگی و قوی موندن آدمهای خوبی مثل شما هستش که دنیا به جای بهتری تبدیل میشه و امید رو زنده میکنه.
اشکال نداره گاهی آدم ناراحت بشه، خسته بشه حتی ناامید بشه... مهم اینه که نذارید این حرفهایی که از ناراحتی میزنید تبدیل به باورهای ذهنیتون بشن.
آدما متفاوت هستن و نمیشه یه نسخه برای همه پیچید. باید توجه داشته باشید که بد و خوب همه جا هست. اگر یه خیریه فاسد دیدین دلیل نمیشه بگین تمام خیریهها فاسد هستن. اگر یه آدمی دیدین که ظاهر مذهبی داره ولی ریاکاره نمیشه بگین کل مذهبیها (یا دین) بده. حتی ممکنه اون آدم واقعا آدم خوبی هم باشه ولی توی یه مورد خاص ضعف داره و دچار گناه شده. نمیشه رفتار یه آدم رو به کل شخصیت و ذاتش نسبت داد. ما هم اگر قضاوتی میکنیم باید درمورد رفتار آدمها باشه. فلانی میدونم آدم خوبی هستی ولی این کارت (به این دلیل) اشتباه هستش.
به هرحال هرجا منافعی هست باید توقع ریا و دروغ هم داشته باشیم. چه گنجی بزرگتر از به خانم خوب؟ باید آگاه باشیم ولی بدبین نه. به قولی شک خوبه اما شکاکیت نه.
ما بیشتر اسیر آدما و محدوده اطراف خودمون هستیم. اگر محیط اطرافتون خوب نیست فکر نکنید همه جا همینه. شاید لازم باشه سبک زندگیتون رو عوض کنید تا با آدمای جدید و بهتر آشنا بشین.
در کل اگر روزی خسته شدین، اشکال نداره، استراحت کنید ولی بعدش حتما بلند بشین.
قبلا این حرف رو برای خانم «هیچ» نوشته بودم ولی نفرستادم، برای شما تغییر میدم و اینجا میفرستم:
یه روزی به این نتیجه رسیدم بجای اینکه بگم چرا دیگران فلان کار رو (برام من یا دیگران) انجام نمیدن، خودم بشم همون کسی که اینکار رو براشون انجام میده. بزرگتر که شدم یاد گرفتم به تمامی مشکلات به چشم یک فرصت نگاه کنم. فرصتی که اگر بتونم حلش کنم این شانس رو دارم که به بقیه (که این مشکل رو دارن) کمک کنم. حداقلش با حلش خودم رشد کردم.
این تفکر ازجمله دلایلی بوده که هیچوقت ناامید نشم.
خانم «دختر مروارید» به نظرم شما هم همینکار رو کنید.
شما همون آدمی باشید که دنیا بهش احتیاج داره و دنیا رو بهتر میکنه نه اینکه تسلیم شرایط بشین.
چشم بسته میشه گفت آقایونی هم هستن که دنبال خانمهای خوبی مثل شما میگردن ولی به هر دلیل پیدا نمیکنن. اینکه پیدا نمی:نید دلیل بر نبودنش نیست. شما سعی کنید کار درست رو انجام بدین بقیش رو به خدا بسپارید. اولین کار درست هم اینه که سعی کنید حداقل به همین خوبیای که هستین بمونید.
صرفا جهت مثال اگر بخوام بگم:
منم درمورد اون خانم محترم هیچوقت حساب دو دو تا چهارتا نکرده بودم. خصوصا بحث مالی ابدا. از نظر مالی فقط حدود خونشون رو میدونستم که اونم از شماره منزلشون پیدا کرده بودم و خب قبل خواستگاری کنجکاو بودم حدودا قراره کجا بریم. (قاعده اصلی اینه که مال خانم برای خودشه نه خانواده. اما مال مرد برای خانواده هستش نه خودش)
قبلا هم گفته بودم یه زمانی خود ایشون هم شاید فکر میکردن خانمهای دیگه رو (توی یه سری معیارها) از ایشون بهتر میدونم ولی ابدا اینطور نبود. حتی از نظر شخصیتی هم شبیه ایشون بودن و اتفاقا احترام زیادی هم قائل بودن ولی اینکه به ایشون نمره بدم و مقایسه کنم ابدا. معتقدم هدف ازدواج آرامشه و مهم اینه که دو نفر کنار همدیگه حس خوبی داشته باشن. ایشون این حس رو به من میدادن و برای همین بدون تعهد هم نیازی نمیدیدم به گزینه دیگه فکر کنم. توی آشنایی سنتی هم میگن نباید مقایسه شکل بگیره.
اگر با حرفم موافق نیستین میتونید به متنهای قبلیم اشاره کنید و بگین بنابر این حرف اینطور نبوده اما اگر موافق هستین باید بدونید بهتر من خیلی زیاده خیلی.
حدس نیست از نزدیک دیدم که میگم.
حرف آخر اینکه مسائل رو هم نباید باهم قاطی کرد. اینکه ما از کسی خوشمون میاد دلیل نمیشه طرف مقابل هم از ما خوشش بیاد.
(چه پسر چه دختر) وقتی یه نفر رو انتخاب میکنه لزوما به معنای این نیست که بقیه بد هستن یا فرد مقابل ما از همه نظر بهتره، بلکه معنیش اینه که به نظرمون برای ما مناسبتره و خب این چیز بدی نیست. درست هم هست.
سلام
ببخشید دیر پاسخ میدم.
به به شاپرک رنگی
نه ندیدمشون
اینکه چه کار کرده رو فکر کنم خودش بهتر میتونه جواب بده.
به خانم زهره
ممنون که برام نوشتید.
شاید بهتره گفت من بیرون انداخته شدم اونم چند بار، البته مهم نیست.
خداروشکر که از جانب من تمام نشد، این طوری راحت ترم.
منتها دیگه ایشونم بخواد من نمیخوام.
به نویسنده مطلب
ببخشید دوباره شمارو مخاطب قرار میدم.
یادمه منم توجیهاتی شبیه صحبتای شما داشتم برای خودم :" این آدم خوبیه، فقط تو این مورد اشتباه عمل میکنه" و نتیجش این بود که فقط خودمو آزردم. یعنی یه آدم نتونست توی سه سال بفهمه کارش اشتباه بوده؟!!!بعید میدونم چنین حالتی اتفاق بیفته.
این که یکی ندونه کارش اشتباهه یه مسئلس و اینکه یه نفر به خاطر منفعتش نتونه کار اشتباه رو ترک کنه یه مسئله دیگس
و امکان نداره کسی توی مدت طولانی متوجه اشتباهش نشه، تو مورد خودم ، شخصا چندبار اشتباهشو مستقیم تذکر دادم چون فکر میکردم نمیدونه! ولی نتیجه تغییری نکرد، چون از ندونستن نبود.
همه چیز به سادگی که شما بیان میکنید نیست.
شاید برای شما و اشخاص دیگه ، فلان کار فقط یه اشتباه بوده ، ولی همون اشتباه زندگی یه نفر رو چند سال تحت شعاع قرار داده. مثلا فردی که قتل میکنه شاید یه لحظه عصبانی شده ولی چون اثر کارش مرگ یک آدمه نمیشه گفت: خب اشتباه کرد، رهاش کنیم.(از باب مقایسه گفتم)
تاوان کار ها به نتایجشون هم بستگی داره و شاید شما از ذره ای از فشارهای روحی اون دختر مطلع نباشید، پس اشتباهتون رو کوچیک نشمارید.
ایشالا که به مراد دلتون برسید همین که دختر بدونه پسری مثل شما عمیقا دوستش داره خودش پون خیلی مثبت پس نترسید وجلو برید درمورد اون پسرا هم که حرف زدید عرض کنم که البته امیدوارم سانسور نشه چون متنم بهم می ریزه میگن خره مال کیه مال اونیکه سوارش البته اینجا منظورم از خر خر نبود درمورد نظام عدد گذاری هم که صحبت کردم عدد فقط درمورد پول نیستا!! به دختر یا پسر میگی عشقت عشق نیست میگه من که دنبال پول نیستم من نمیگم احساسات سرکوب کنید ولی خب در آوردن کلمه عشقم باید خیلی محتاطانه عمل کرد یوقتی هست عاشق پرستیژ طرف میشی یوقت هست عاشق ظاهر یا خاص بودنش میشی حتی دیده شده طرف از رو سن انتخاب کرده چون بنظرم وقتی میگی من عاشق فلانیم باید حداقل بتونی18 تا ویژگی بدش و 30 تا ویژگی خوبش بیان کنی چه ظاهری چه رفتاری (ایناعددارو رو کلی گفتم) و با خودت بگی من بااین حال بهش میل دارم
به کاربر «دختر مروارید»
سلام و ادب🌹
این نام کاربری قبلاً توسط بنده انتخاب شده
لطفاً نام کاربری تان را تغییر بدهید
یا حداقل از پسوند یا پیشوند استفاده نمایید
به دختر مروارید عذر میخوام نظرم در جواب آقای نویسنده هست .
خواهرانه میگم بنظر میاد ، شما بیشتر از اینکه گوش بدی و به گفته و نظرات دیگران فکر کنی و تصمیم درست بگیرید ، بیشتر حرف میزنید و دارید به بقیه امید میدید .
شما از ابتدا مطلبتون سوالی نبود ، توصیه و پند بود.
رفقای دیگه رو نمیدونم ولی من فکر کردم نظرسنجیه ، و ی نوع مشورت میتونست باشه از طرف ما به شما ، اما اینطور نبود .
رفقای اینجا امید به زندگی دنیا نمیخوان ، اینا نتیجه نگفتن های شماست ، با احترام بی تدبیری یکی مثل شماست .
من مطمئنم این رفقا در حال حاضر به آرامش و آسایش همچنین به نتیجه و تصمیم گیری مطلوب رسیدن و میدونن چند چندن .
این شما هستی که نمیدونی ...
بچها دارن تجربیاتشونو و اتفاقاتی که براشون پیش اومده مطرح میکنن
تا دیگه امثال من و شما تجربه نکنه ، و کسی دیگر انتظار ابراز علاقه فردی مثل شما نباشه
نمیدونم احتمالا از سر کنجکاویه ، ولی خیلی دوست دارم بدونم در یک کلمه آیا در برنامه هاتون هنوز هست که بهشون بگید یا خیر ؟
ببخشید اما قبلش تصمیم نداشتم دیگه مطلبی بنویسم که شما و دوستان اذیت بشین ولی در صورت لزوم اگر نیاز ببینم مینویسم .
(بهتر من خیلی زیاده خیلی... ) چه معنی میده ؟! من اینطور درک کردم که بهتر از شما آقا پسر هم قطعا وجود داره .
ی لحظه بیایم این جمله رو معکوس کنیم
(یعنی از نظر شما بهتر از اون دختر خانوم هم میتونه باشه ؟! خیلی زیاده خیلی ... )
پس شما عاشق نبودی ، پس علاقه ای هم نبود و نیست بدون هیچ حسی فقط ی هیجان زودگذر بود . عامیانه تر حرفتون مردونه نبود مصمم نبودین ، اگر چه هنوز در ذهنتون وجود داره .
( 1 بدونید وقتی پسری دختری رو دوست داره حاضره تمام سختیها رو به دوش بکشه تا اون دختر خوشحال باشه.2 سعی می کنه هر چه زودتر با خانواده، خواستگاری دختر بیاد،3 هیچ وقت احساسش رو به بازی نمیگیره، 4خودش رو اولویت قرار نمیده. سختی می کشه که شما راحت باشین. پس نذارید کسی با هیجانات خودش به اسم عشق، شما رو به بازی بگیره و از طرفی دیدگاه بدبینانه نداشته باشید. شما هم در واجبات و مسائل دینی محکم عمل کنید ولی در مابقی چیزهای دیگه سخت نگیرید، همراه باشید، ساده بگیرید.)
این نوشته ی شما بود
بنظرم وقتی ما چیزیو مینویسیم به این معناست که به حرفمون اعتقاد داریم
شما بین اون ۴ مورد کدومشو انجام دادید ؟! هیچکدوم
شما فرار رو جایگزین قرار دادید .
بلند بگم بشنوه اگر روزی اون دختر خانوم به طور ناخواسته اومدن اینجا و این حرفاتونو خوندن بداند که حرف و رفتار شما...... بوده.
( خودم جای خالی گذاشتم ، هر چی دوست دارید پر کنید )
کلام آخر
کاش من یا یکی از دوستان اینجا نویسنده این سوال و مطلب بودیم .
و شما میومدین نظرتونو ثبت ، و مشاوره میدادین ، اگر چه برخلاف شما اصلا اون آقا فرقی بین محرم نامحرم نمیدونست .
به همین دلیل گفتم ماجرا خط به خط شبیه به جز یکم تفاوت .
خیلی خوب حرف میزنید ، ای کاش به اندازه این همه جمله ای که استفاده کردید .
یک جمله ی یک خطی به اون دختر خانوم می گفتید .
(حرف آخر اینکه مسائل رو هم نباید باهم قاطی کرد. اینکه ما از کسی خوشمون میاد دلیل نمیشه طرف مقابل هم از ما خوشش بیاد . )
این جمله حرف آخر رو چی تفسیر کنیم ؟!
1 علاقه نداشتن شما نسبت به اون خانم و به مرور زمان پیداکردن مورد بهتر
2 علاقه نداشتن اون خانم نسبت به شما به دلایل مشخص خودشون
3 یا یک توصیه از طرف شما به دوست عزیزمون
امیدوارم متوجه حرفام شده باشید و من هم نیز همینطور
( قبلا این حرف رو برای خانم «هیچ» نوشته بودم ولی نفرستادم، برای شما تغییر میدم و اینجا میفرستم بزرگتر که شدم یاد گرفتم به تمامی مشکلات به چشم یک فرصت نگاه کنم فرصتی که اگر بتونم حلش کنم این شانس رو دارم که به بقیه (که این مشکل رو دارن) کمک کنم ..... )
ماجرای من ازنظر خودم حل شدست اگر حرفتون رو خوب متوجه شده باشم ، در جوابش باید بگم خدمتتون
درست فرمودین منم به همین دلیل اومدم به کسی که تا حدودی مشکلش مثل خودم بود مشورت بدم و وقت بزارم برای اینکه شما یه حرکتی بزنید . من و دوستانِ عزیز کمک کنیم و حل بشه .
( حداقلش با حلش خودم رشد کردم. این تفکر ازجمله دلایلی بوده که هیچوقت ناامید نشم)
من این جملتون رو هم قبول دارم ، البته من تکلیفمو با خودم روشن کرده بودم که اون فرد در مورد محرم و نامحرم ضعف داشت .
ان شاالله شما هم آگاهانه تصمیم بگیرید .
( دعای پایانی پیام قبلی )
نصف تایمی که اینجا برای توضیح به کاربران گذاشتید رو صرف این میکردین که احساستونو به خود فرد مورد نظر بگین الان نتیجه گرفته بودین
کلا کار خاصی انجام ندادین و نمیدونم چرا فکر کردین بقیه باید بهتون آفرین بگن
از یه نفر خوشتون اومد ولی شرایط مالیتون خوب نبود و ته دلتونم مطمئن نبودین با هم خوشبخت میشین برای همین جلو نرفتین
به همین سادگی! هیچ اتفاق خاصی نبود!
به «دختر مروارید» و بقیه
قسمت اول متنتون (دختر بدونه پسری مثل شما عمیقا دوستش داره خودش پون خیلی مثبته) واقعا آرامش دهنده و امید دهنده هستش. منم خیلی سعی کردم اینطوری فکر کنم ولی نشد. هربار این افکار مزاحم هجوم میارن و مثل خانم «هیچ» نمیتونم فرض کنم چیزی نبوده و اتفاقی نیوفتاده.
اینکه گفتین باید بتونه ویژگیهای مثبت و منفیش رو بشماره: به نظرم بله میتونم. هم ویژگیهای مثبت و هم منفی. همچنین ویژگیهایی که نه مثبت هستن نه منفی (مثل صفات شخصیتی) که میتونستن باعث اختلاف یا تقویت رابطمون بشن. بین کارهام هم مطالعه داشتم و سعی کردم مهارتهام رو بالا ببرم تا بتونم مدیریت خوبی روی این موارد داشته باشم تا زندگی خوبی داشته باشیم.
قبل اون اتفاقات، زمانیکه منتظر بودم ایام شهادت تموم بشه و به خونشون زنگ بزنیم یکی از ناراحتیهام این بود که کاشکی میشد زودتر برم و این مدت فاصله نمیوفتاد ولی به همین مهارتهام امیدوار بودم که بتونم خیلی قویتر و بهتر کنارشون باشم و یه جورایی جبران بشه.
ولی همون عاملی که درمان بود، درد هم شد.
هیچوقت نمیشه انکار کرد اینکه حس کنی طرف مقابل هم به تو علاقه داره انرژی و انگیزه زیادی بهت میده ولی بعد اون اتفاقات همین باعث مشکل شد.
به صحبتهای قبلیشون که فکر میکنم واقعا بعید میدونم بتونن 4تا ویژگی از من بنویسن. به نظرم اون علاقشون صرفا هیجان زودگذر بود.
خب قبلا هم حدس میزدم و میگفتم اشکال نداره به هرحال میریم خواستگاری و آشنا میشن بعدش تصمیم با خودشون ولی اینکه دیدم با وجود تاکیدهای زیادشون مبنی بر رعایت محرم و نامحرم، اونطوری جذب یه نفر شدن ولو ناخودآگاه بازتر برخورد کردن، این حس رو بهم داد که براشون از من بهتر هم هست و خب طبیعتا توی خواستگاری دنبال یه همچین فردی میگردن.
منطقی هم هست آدما رشد میکنن، ادمای جدید میبینن و معیارهاشون تغییر میکنه ولی با توجه به علاقم، اون حس مقایسه شدنه برام سخته و نمیتونم منطقی بهش نگاه کنم.
خانم «هیچ» میگن شاید فکر کرده برداشتش از رفتارهای من اشتباه بوده و بیخیال شده. قبول منم همینو میخواستم که آزاد باشه ولی منظور و توقعم ازدواج بود نه اینطوری!
توقع نداشتم بین من و بقیه فرق مثبتی بذاره، از سختگیری بیشترش هم هیچوقت ناراحت نشدم، ولی دوست هم نداشتم ببینم جذب رفتارهای یکی دیگه شده و صمیمیتر برخورد کرده.
بهتره اینطوری بگم به نظرم اگر من و ایشون همزمان خواستگاری میرفتیم خیلی مهربون برخورد میکردن جوابشون یه «نه» محترمانه بود. بعد حالا بیایین بگین منطقی برخورد کن برو جلو!
بعضی خانمها همه چیز رو فقط از نگاه خودشون (خانمها) میبینن. چرا اینطرف قضیه رو نگاه نمیکنید؟ شاید هم برداشتتون از مردا یه تیکه عقل بدون احساسه نمیدونم.
میخوام بگم موتور محرکهام از کار افتادن...
میگید برو جلو ولی مثل یه لشگر شکست خورده که نمیتونم برم اونجا و امیدوار باشم خودش و خانوادش رو راضی کنم. اینطوری حتی نمیتونم امیدوار باشم خود واقعیم (ویژگیهای مثبت و منفی) رو به درستی بشناسن.
من سعی میکنم روی باورهای درست متکی باشم و قلبی بودن باورهام باعث میشه حرفها و عملهای خیلی خوبی داشته باشم ولی وقتی روحیم مثل قبل این اتفاقات نیست، نمیتونم خود واقعیم باشم.
خودم رو با قبل این اتفاقات مقایسه میکنم (از نظر روحی) اصلا شباهتی ندارم. توی یه جلسه خواستگاری رسمی که هیچ شناختی از هم نداریم و براساس معیارهای استاندار شروع به ارزیابی میکنن، این منم که باید بجنگم و خودم رو اثبات کنم. مهمه روحیه قبل رو داشته باشم.
حالا میخوام اون آقا و اتفاقات رو فراموش کنم، میبینم پاک کردن صورت مسئله هستش و نمیشه. پس فردا دوباره به خانم پیام بدن و یه رابطه کاری جدید ایجاد کنن چطور طبیعی برخورد کنم انگار که حساسیتی درمورد ایشون ندارم؟!
میخوام برم توی خواستگاری بگم لطفا دور این آقا رو خط بکشید از ایشون خوشم نمیاد. بعد خب اینطوری باید کل قضیه رو براشون توضیح بدم و دوست ندارم بدتر این قضیه رو براشون بولد کنم و پس فردا دودش توی چشم خودم بره. (اون مقایسه به وجود بیاد)
توی خواستگاری، از خانم هم نمیتونم توقع درک کردن و همراهی داشته باشم. همسرم که نیستن. براشون صرفا یه خواستگارم. ایرادی هم نمیتونم بگیرم.
بهترین حالت اینه که سر ایشون حساس نباشم ولی خب چه کنم. فکر هم میکنم حرصم درمیاد چه برسه به اینکه بخوام صحبت کنم.
جمعبندی نهاییم هم این بود که با این وضعیت براشون مناسب نیستم.
خب چرا نتونستم برم سراغ یه خانم دیگه؟
چون (با تمام ویژگیهای مثبت و منفی) قبولشون دارم، حاضرم همه کار براشون بکنم. ایشون باشن خانم دیگهای به چشم من نمیاد و اصلا جزو مرام و معرفتم نیست. همینکه یه روزی (ولو نه الان) بهم علاقه داشتن ازشون ممنونم و دوست دارم هر کاری از دستم برمیاد انجام بدم. اینطوری حس خیلی خوبی هم دارم. مثلا جواب منفی هم میدادن اصلا حس نمیکردم غرورم شکسته میشه و...
همه چی خوبه تا دوباره اون قضیه و اتفاقات میاد توی ذهنم و بازم میگم نمیتونم فرض کنم چیزی نبوده یا اون آقا عادی برخورد کردن. اون آقا فقط با این خانم اینطور برخورد کردن و خانم هم همچنین. من اون آقا رو فقط به عنوان گذشته (که تموم شده) میتونم بپذیرم نه بیشتر. اگر میتونستم مطمئن بشم رابطشون کلا قطع شده برام قابل قبول بود ولی اینطور نیست.
بین این دوتا اسیرم و نمیتونم مدیریت کنم. هردو احساس قوی هستن.
برای اینکه بفهمم کدوم حالته راهی جز خواستگاری ندارم و از طرفی نمیتونم با این وضعیت، روحیم رو حفظ کنم و با دید مثبت برم اونجا و خود واقعیم باشم.
یه دور باطله. میخوام برم خواستگاریشون ولی روحیم شکننده شده. برای اینکه روحیم برگرده نیاز دارم یه واکنش مثبتی دریافت کنم ولی چنین چیزی محاله! (از یه طرف رابطه با اون آقا رو که قطع نمیکنن هیچ. از یه طرف هم تا شناخت کامل و ارزیابی نباشه نمیشه توقع سیگنال مثبت از خانمی داشت)
من از زندگی آرامش و باهم بودن و باهم ساختن رو میخواستم ولی الان بیشترین چیزی که ندارم آرامشه.
این وضعیتی که الان هستم خیلی یه طرفه هستش و نمیتونم به تنهایی حلش کنم.
از کسی هم توقعی ندارم.
دوست داشتم بتونم حلش کنم ولی هربار به در بسته میخورم و فقط منم که اذیت میشم.
میخوام این قضیه رو اینبار برای همیشه تموم کنم. دیگه هم نباید بذارم اون فکرهایی که میگه شاید بهت علاقه داشته باشه، اینطوری بیمعرفتیه، مسئولیت داری، جواب خدا رو چی میخوای بدی و... اهمیت بدم. اینا ظاهرش خوبه ولی فقط اذیت میشم. یه زمانی حرکت در این مسیر رو در راستای خدا میدونستم ولی الان بدتر حس میکنم دارم دور میشم.
ایشون هم بخاطر اشتباهش باید مسئول باشه و کاشکی سنجیدهتر برخورد میکردن اینطوری نمیشد. خوب بود منم رعایت نمیکردم بعد میگفتم بیخودی حساس نشین؟! ایشون مثل خواهر من هستن نگران نباشید!
دنبال مقصر نبودم و نیستم ولی به نظرم دیگه هردو نسبت به هم مسئولیتی نداریم. از ایشون ناراحت نیستم ولی ازشون هم نمیپذیرم از من ناراحت باشن. بعید میدونم ایشون بیشتر از من اذیت شده باشن.
بنظرم تو همه ما رو سرکار گذاشتی بخدا😂😂
نمیدونم داستان نوشتی از خودت یا واقعا برای خودت بود
پسر خوب تو که خودت همه رو درس میدی قشنگ حرف میزنی
نوبت به خودت میرسه میزنی زیر همه چی
خب داداش گلم ما الان چی بگیم بهت
تو عاشق اون دختری دیوونه شدی
اما نمی تونی بهش بگی والا ما نفهمیدم چرااا
هرکس حرفی زد تو حرف خودتو زدی
بابا پسر خوب دردت چیه
بگو ما بفهمیم
والا نفهمیدم اول اومدی گفتی عاشقم و فلان
بعد دشمن فرضی رو وسط کشیدی 😂
آخرم گفتی بی خیال
با خودت چند چندی
بالاخره میخوای یانه
چرا این همه احتمال میدی
تو احتمالات هم یه درصد خطا هست
قصد قضاوت کردنتو ندارم بنظرم الان خیلی ذهنت مشغول و تشویش داری
من نه میخوام سرزنش کنم نه بگم چی خوبه چی بده
اما یه چیزی بهت میگم نذار این حس سوارت بشه .
فکر نکنم به راحتی که گفتی قضیه رو تموم کنی .
اینو با توجه به شخصیت که خیلی حساسه گفتم .
کسی که ریزترین کارهای و حرفهای نگفته و گفته چندسال قبل تو ذهنش و باهاش زندگی کرده یه شب نمی اونه فراموشش کنه .
تو حسرت کارای چند سال قبل و هنوز به دوش میکشی
معلوم داری اذیت میشی
من میگم به خودت یه فرصت بده یکبار برو حرف بزن
نذار چند سال بعد حسرت امروزت رو بخوری و بگی ای کاش فلان کار درون کرده بودم .
الان بخاطر چند سال قبل حسرت داری
برای آینده ت حسرت نساز
تصمیم دیگه با خودت
واقعا چرا به احساسات قلبی خودت بی اهمیتی
چرا فکر می کنی لایق اون دختر نیستی .
شما نگران اتفاقی که هنوز نیافته هستی .
تا کی میخوای خود خوری کنی
ببین برای هزار نفر هم اینو بگی میگه یه کاری انجام بده
از دوحالت که خارج نیست
یا دختر مد نظرت قبول می کنه
یا نه
اگه هم گفت نه واقعا میتونی با یه دلیل محکمی تمومش کنی
پیش خودت سر بلندی که من یه کاری کردم .
ببین اصلا به نتیجه فکر نکن به این فکر کن من اینکار برای خودم می کنم
چون خودم مهم و با ارزشم
حالا اگه شد که خیلی خوبه
نشد هم اتفاقی نیافته .
ولی اینکه تو آگاهانه این همه خودتو عذاب میدهی درست نیست .
این میل رو سرکوب نکن اگه سرکوب شدنی بود این همه مضطربت نمیکرد .
باهاش کنار بیا و به این میل طبیعت پاسخ درستی بده .
امیدوارم تصمیم درستی بگیری
چرا تصمیم به کلید زدن یه رابطه تازه نمیزنی؟
اگر اون خانم رو تموم شده میدونی پس بهتره با دختر خانم دیگه ای آشنا بشی
باشه قبوله اون خانم نفر اول بودن ولی تا جایی که من دیدم آقایون همیشه گزینه ۲ و ۳ رو هم دارن
حالا ۱ ایده آلت بوده نشد برو ۲
تا کی میخوای عمرت رو هدر بدی
برو زندگی کن
اصلا شاید قسمت نباشه با این خانم
از کجا میدونی شاید مصلحت خداوند این بوده
فامیل نیستید؟شاید حاصل این ازدواج فرزند بیماری بوده و خداوند بینتون جدایی انداخته
گاهی باید خودت رو بسپاری به مسیر باد
هر چه پیش آید خوش آید
لحظه رو زندگی کن
به غیر از ایشون از خانمی خوشت نیومده هر چند کمتر؟
عمر بشر خیلی کوتاهه پسر
شاید بهشت یکی لنگه همینو خدا بهت داد
البته از این بهترم هست اونجا
خوش باشی و سلامت
زندگی کن
زندگی کن
یه دفعه به خودت میای میبینی ۶۰ سالته و هنوز از زندگی لذت نبردی
خب دوست عزیز احتمالا خودتون هم دقت کردین عشق زیادی تعصب زیاد و مشکلات به همراه داره.
اگر دوباره به اینجا برگشتین و دارین میخونید یه مدت بیخیال این خانم بشین. به زندگی برسین. هر موقع احساس کردین آماده ازدواج هستین اینبار بدون تعصب به گزینهها فکر کنید. با این خانم هم مثل سایر گزینهها برخورد کنید. نه اولویتی براشون درنظر بگیرید و نه حذفشون کنید. آنالیز زیادی هم نکنید. بقیه رو چطور ارزیابی میکنید؟ ایشون رو هم همونطور. نه کمتر نه بیشتر. انگار که همدیگه رو نمیشناسید. خودتون رو اذیت نکنید. اگر هم واقعا به نتیجه رسیدین بهم نمیخورین فدای سرتون ایشون هم آدم مناسب پیدا کنه شما رو ول میکنه الکی غصه نخور. اینجا هم بعضی خانمها از یکی دیگه ناراحت هستن دردودل میکنن شما دنبال زندگی خودت باش نذار عشق کورت کنه به چندتا خانم دیگه فکر کنی تعصبات میریزه تعهد هم بذار بعد ازدواج نه الان برای کسی بمیر که لااقل حاضره برات تب کنه
یه چیزی یادم رفت بگم
آدما چند سال بعد بیشتر حسرت کارهای نکرده شونو میخورن
تا کارهای کرده شونو رو
یه پیشنهادی هم دارم برات
میتونی تمام احساستو براش بنویسی و بفرستی یا بهش ویس بدی
البته صادقانه باشه اسم و شماره خودت باشه تابهت اعتمادکنه
بعد هم بگی اگه نظرت مثبته ظرف یه هفته اعلام کن تا باهم بیشتر آشنا بشیم .
بهترین رفتار صداقت و شفافیته
یه ذهنیت خوبی ازت به طرف مقابل میده .
امتحان شده است جواب میده
اینم اضافه کنم وقتی فقط به یه دختر فکر کنی به هر دلیل نخوادت حس میکنی طرد شدی ناراحت میشی ولی وقتی چندتا گزینه توی دستت هست اولی نخواست یه لبخند میزنی میری دومی بلکه بهترم هست D: کار بدی هم نکردی خب نخواسته رفتی بعدی. تجربت هم زیاد میشه هربار بهتر صحبت میکنی حالا مورد خاص هم بود بیشتر نازش رو بکش دست خودته چون از قدرت هم هست دخترا هم بیشتر خوششون میاد. باور کن یه سری چیزا برعکسه زیادی هم توجه کنی ازت زده میشن حالا زنت شدن سنگ تموم بذار نه الان. پس برو به زندگیت برس بسپر موردای خوب بهت پیشنهاد بدن سر فرصت بررسی کن نذار سوزنت روی یکی قفل کنه نه خودت زندگی میکنی نه میتونی به اون برسی. پسر ندیده بودیم پای دختر بمونه که دیدیم خخخخ
حالا خوبه نه میدونی دوست داره نه کاری برات میکنه نه تخفیفی بهت میده نهایت یه گزینه ای ارتباطی هم میگی ندارین اینطوری رفتار میکنی. اینقدر عجیبی کسی باورت نمیکنه بری بهش بگی جای دیگه نرفتی باور نمیکنه با این فرمون بری جواب نه بده پست بعدیت میشه که عشق آسان نمود اول ولی افسردگی آورد بعدا خخخخ
درسته میتونی دختر ۷ ۸ سال کوچیکتر هم بگیری ولی زمان رو از دست نده گزینه هات کمتر میشه. انتخاب برات اعتماد به نفس میاره از ۱۰تا دختر اینو انتخاب کردم هم خودت هم دختره کیف میکنه شانست میره بالا فکر نکن بده برای هردوتون خوبه
تحلیل به این میگن باید مشاور میشدم خخخخ
به نویسنده
سلام ببینید درهر صورتی که ما ازدواج می کنیم حتی به اصرار خانواده هم که شده اگه غیر اینکه ادامه متن من معنی نداره خب شما دو حالت داره یا بااون شخص ازدواج می کنید یا شخص دیگری اگه باشخص دیگری ازدواج کنید ممکنه تو گذشتش رابطه جدی تر وعاطفی تری داشته باشه پس چه بهتر که با کسی ازدواج کنید که پیش زمینه ذهنی وچه بسا عاطفی با شما داشته باشه چون رابطه عاطفی فقط باکلام نیس نگاهم هست چه بسا مراحل ابتدایی نفوذ نگاه موثر نه کلام نکته بعدی اینکه شما دچار انواع اوهام شدید گاهی اوقات لازم برااینکه آدمی آرامش داشته باشه مسیر خودش مشخص کنه وبعضی چیزا رو رها کنه یا آره خواستگاری کنه یا نه کامل رها کنه نکته بعدی اینکه شما پسرید این عرف براتون پذیرفته شدس که از هرکی دلتون خواست خواستگاری کنید حالا میخواد هم کلاسی باشه یا هرکس دیگری پس ازاین فرصت استفاده کنید تا حسرت به دل نمونید یا خواستگاری می کنید میگه نه مسیرتون مشخص میشه یا میگه آره که سخت ولی معین میشه نکته بعدی اینکه این اوهام ومقایسه ها برا دخترا هم هست حتی بیشتر از شما چون دخترا خواستگاری نمی کنند وحتی ممکنه نشونم ندن اصلا به طرف محل ندن ولی برا شما چیز جاافتاده ای که قبلا هم گفتم در دخترا برا کسی که فکر می کردن دوسش داره ولی برا مدت طولانی جلو نیومده دو دسته فکر میاد تو سرشون یکی اینکه :طرف من دوست نداره ومن دچار اشتباه شدم ، طرف لابد یکی دیگه رو دوست داره دیگه این حس نمیتونم تجربه کنم وقتی طرف نمیاد جلو پس بهتره با یکی دیگه ازدواج کنم سری دوم سوالاتی که تو ذهنش میاد اینکه حالا اصلا طرف جلو اومد از کجا معلوم الویتش بودم از کجا معلوم من با قبلی مقایسه کنه از کجا معلوم خانوادش بگن ببین خودت انتخاب کردی پس هر مشکلی پیش اومد بخاطر خودت از کجا معلوم خانوادش دوست نداشته باشن تو زندگیت دخالت کنند وهواتو نداشته باشند و بله شما راست میگید کارتون سخته اینجاس که شما راست میفرمایید کارتون سخته اولش دختر ممکنه بگه نه چون باخودش میگه طرف بعد این همه وقت کجا بوده ویک احساس عدم صمیمیت وامنیت وراحتی باهاتون داره و وظیفه شماست که به قول معروف ناز طرف بکشید واون جو صمیمی که بخاطر گذشت زمان بوجود اومده را ایجاد کنید واینکه با یک بزرگتر صحبت کنید احساساتتان بهشون بیان کنید اینکه چرا به طرف علاقه دارید منطقی بگید بهش تا کمکتون کنه واین شخص خواهر مادر خاله باشه بنظرم بهتره وبنظرم اینکه سعی کنید از طرف اطلاعات بدست بیارید مثلا اینستا گرام که این دوره زمونه خیلیا دارن گزینه خوبیه از همون اینستا همه چیو نه بعضی چیزارو میشه فهمید اینکه طرفتون احساسی یا جدی درونگرا یا برون گرا که بعد از مسیر درستش استفاده کنید
آقای شهاب مرادی میگفت درمورد ازدواج بهتره کمی بدبین باشیم. به ویژگیهای مثبت شک کنیم و اگر ویژگی منفی دیدیم یقین کنیم نگیم نه شاید اینطوری بوده و... یا باید با همین شرایط کنار بیای یا هیچ اسیر حرفای اینجا هم نشو هرمس مسئول زندگی خودشه اگر به نظرت مناسب هم هستین برو و به هیچی فکر نکن اگر نه ناراحتی به دلت راه نده باید مراقب وابستگی هم باشی خواه ناخواه وابسته هم شدی مراقب باش عشق بدون کوری نداریم
موفق باشی
امید به خدا باشه توکل کن پا پیش بذار قسمتت باشه جور میشه انشالله
یه بار دیگه متن آخرت رو خوندم نزدیک بود اشکم دربیاد نمیدونم چرا دقت نکرده بودم ولی متن (سارا) رو خوندم نوشته بود (شخصیت احساسی دارین) تازه توجه کردم!!!!! شاید اشتباه کنم ولی با توجه به این علاقه و احساسی که به اون دختر داری بعیده اختلافی بتونه مانع زندگی خوبتون بشه مگه اینکه دختره از این پولکیا و اینا باشه که اگر اینطور بود دوستش نداشتی. از متنت میشه تصور کرد باید دختر فهمیده و خوبی باشه همینکه از حرفات میشه اینو حس کرد نشون میده حتی اگر پر نقص و مشکل هم باشه توی نگاه تو خیلی قشنگ و دلنشینه و خیلی خوبه. اصلا میگم بیخیال ویژگیهای دیگت سو تمرکزت رو بذار روی همین مورد پدر مادرش هم بخاطر چیزای دیگه مثل پول مخالف باشن دختره باهات راضی باشه هم اونا راضی میشن هم زندگیت بهشت میشه. با همینا قوی بری پیشش دخترا خیلی دوست دارن باز شاید بهتره دخترا نظر بدن بیا به خودت قول بده منفی بافی رو بذاری کنار فقط مثبت فکر کن چیزای خوب حالتای خوب شعار نیست باور کن خیلی تاثیر داره لااقل اینقد نگو دوستم نداره شاید چون تو نبودی جذب اون شده آدم گشنه باشه چیزی نباشه حشره هم میخوره!!! دلیل نمیشه دوست داشته باشه!!!!! اصلا اینارم نگفتی مقایسه کرده باشه وگرنه شاید هزارتا بهتر از اونم به چشمش نمیومد اصلا نخواد هم تو باید با کسی باشی که قدر این علاقت رو بدونه حق هرکسه با کسی باشه که دوستش داره یکم هم به فکر خودت باش
شاید شخصیتا رو خوب بشناسی اما فکر کنم دخترا رو خوب نمیشناسی. برای یه دختر خیلی سخته دیده نشه همونقد که نگاه نکردن به دخترا برای ماها سخته. دختر دوست داره دیده بشه کسی باشه ازش تعریف کنه.... الان خیلی دخترا نگران این هستن دیده نشه خب؟ برای همین ممکنه کارای بکنن که توی حالت عادی انجام نمیدن و حتی بعدا پشیمون بشن حالا وقتی یه پسر پیدا بشه که هیز نیست و حداقل هایی داره و خوش زبونه و اینا ممکنه یکم شل عمل کنن نه اینکه حتما اون پسره رو بخوان بیشتر یه ندونن کاریه خیلی آگاهانه نیست ممکنه اون پسره هم اینطوری باشه قضیش البته تو هم میتونستی ولی به دخترا نگاه نکردی ولی چون میگی دختر خوبیه سخت نگیر درموردش با تو باشه اون پسره هرکاری کنه نمیتونه نزدیکش بشه دختره پسش میزنه این رو بیشتر از خلا بدون نه چیز دیگه
دخترای خوب اینقد شوهر دوست هستن که در هرحالت کنار عشقششون باشن
ببخشید تو متن قبلی منظورم این بود که اون جو غیر صمیمی به فضای صمیمی تبدیل کنید
بزرگترین لطفی که میتونی تو حق اون دختر بکنی
آینه هیچ وقت نری دنبالش
چون یا این همه شکی که شما به خودت داری همسر درست و درمانی در نمیای
سلام
نیامدم با شما بحث کنم.
اومدم به عنوان یه دختر چند جمله بهتون بگم.
چون ماجرای شما شباهت زیادی به ماجرای من داشت، با اجازه از زبان خودم میگم شاید کمی به برطرف کردن حس منفیتون کمک کنه و به اشتباه بودن این افکار برسید، من اوایل اون فرد دوم رو با فرد مورد نظر خودم اشتباه گرفته بودم(چون فضای مجازی بود)، اصلا علت جلب توجه من به ایشون خود شخص اول بود ، خب شخص مورد نظر من همیشه از روش های غیر مستقیم و از یه سری نشانه ها استفاده می کردند و این ذهن من رو حساس کرده بود و با دریافت چند تا نشانه شاید اتفاقی توجهم به شخص دوم جلب شد، البته بعدش متوجه شدم که اشتباه کردم وقتی هم با اون فرد صحبت میکردم اصلا به نیت شخص اول نبود چون در اون صورت باید ازش دور میشدم، اون شخص دومی به دختر دیگه ای علاقه داشت به خاطر همین خیالم راحت بود که از من تاثیر نمیگیره، از طرفی خودمم هیچ حسی بهش نداشتم، من خیلی از باب محرم و نامحرم روی ذهنم کنترل دارم و هیچوقت شخصی رو جای همسر نمیذارم ، من وبلاگمو به خاطر این حذف کردم که از من نشانه ای برای فرد اول وجود نداشته باشه که با چک کردنش نتونه منو فراموش کنه، من برای راحتی اون وبلاگمو حذف کردم و همین باعث شد راه ارتباطیم با شخص دوم قطع شه ولی ذره ای اهمیت نداشت، هرچند بعدا بازم تو وبلاگ کاربر دیگه صحبت کردیم ولی مقدارش این قدر کم شد که طی دوسال آخر تقریبا صفر بوده. و اون صحبتا پیش میامد مثل همه ی افرادی که اینجا حرف میزنند.
اگه من شخص دوم رو دوست داشتم وبلاگم رو حذف میکردم؟!!
چرا من باید اونو دوست داشته باشم؟!!!
اون که کاری به من نداشت، منم کاری به اون نداشتم. آره نظراتمون شبیه بود خیلی جاها ، ولی این اصلا دلیل نمیشد که حتی بخوام در کنار شخص اول بذارمش چه برسه از اون بالاتر باشه
من چندماهم با اون فرد دوم حرف نمیزدم، هیچ اتفاقی نمیفتاد هیچ کششی نداشتم که بخوام برم اونجا!!!
و همه ی اون مدتم رعایت کردم هنگام صحبت.
و خود ایشونم رعایت میکرد و شخص محترمی بودن و خیلی به من در فهمیدن خیلی مفاهیم کمک کردن ، هرچند یه فایلی فرستادن که برام سنگین بود و دیگه بعد اون دیگه نتونستم اعتماد کنم.
ولی با این وجود فرد اولی به من شک کرد!!!!
چراااااااااااااااااا؟!
با این که من خیلی رعایت میکردم که دچار وابستگی به فرد اول نشم و به همین دلیل صحبتام رو کنترل میکردم که کاملا طبیعی بود! چون اون حکم خواستگارم رو داشت و هر حرفی با اون برام وابستگی ایجاد میکرد! ولی برعکس ظاهر ماجرا ، من نسبت به اون از همه ی افراد ملایمت بیشتری داشتم، از حدود الهی نه ولی از خیلی از قواعد شخصیم گذشتم!!! پیش قدم شدم و...، مطمئنا هرپسر دیگه ای بود این طور رفتار نمیکردم.
اون بار ها منو خورد کرد!!! ولی بازم فراموش کردم!
شاید هیچ وقت نفهمید و فقط آزارم داد.
مهم نیست.
اینارو الآن میگم که همه چیز تموم شده.
یه نفر که سهله باهمه در کمترین حد ممکن حرف میزنم که همسرم دچار حساسیتی نشه، ولی یه چیزی رو خوب میدونم اگه یه نفر ذهنش منفی باشه با کل دنیام قطع ارتباط کنی بازم بهت اعتماد نداره و این بدترین چیز ممکنه
زندگی با کسی که هیچ اعتمادی بهت نداره جهنمه.
یه دوستی داشتم، ازدواج کرده بود، یه بار به گوشیش زنگ زدم جواب نداد و بلافاصله یه شماره ناشناس زنگ زد فکر کردم خودشه برداشتم ولی حرف نزد
دوباره زنگ زدم به شماره ی خودش، شوهرش جواب داد!!!!یعنی آدم در این حد شکاک که با این که اسم من سیو بود فکر کرده ممکنه من دختر نباشم!!!!!
یه بارم دوستم میگفت سیمکارتم گم شده!!
قشنگ تابلو بود شوهرش آدم شکاکیه حالا نمیدونم فقط مال اوایل بود یا کلا همینطوریه.
اون موقع با خودم گفتم چقدر بده که نزدیک ترین شخص زندگیت بهت اعتماد نداشته باشه!
من با این که خودم روی محرم و نامحرم حساسم ولی واقعا نمیتونم با این طور فردی زندگی کنم چون هر بی اعتمادی ببینم قلبم کنده میشه.
اینارو نوشتم چون فکر کردم خودتون هم دارین اذیت میشید از این افکار و خودتونم قربانی این افکار شدین.
اون دختر رو رها کنید.
ولی حتما حتما با مشاور صحبت کنید، این به معنای بیمار بودن شما نیست، کمتر فردی هست که به مشاور نیاز نداشته باشه.
یه سری چیزها واقعیت جامعس(مثل مشکلات فرهنگی و ...) ولی بزرگنمایی اون ها میشه یه مشکل حاد که خودمون و دیگران رو اذیت میکنه.
قبل ازدواج حتما این مشکلتون رو حل کنید و بعدش به فکر ازدواج بیفتید.
تعهد یه چیز درونیه نه چیزی که بشه با زور تحمیلش کرد.
از صمیم قلب براتون از خدا آرامش درونی طلب میکنم.
در پناه خدا
نمیدونم هرچی بیشتر این پست رو خوندم بیشتر حس کردم سرکاریه یا شایدم موضوع جور دیگه ای بود نویسنده پست یه بخشی رو سانسور کرده بودند.
انکار یکی اومده ببینه تمام مسیرهای ذهنیش مورد تایید یا نه
به دلم ننشست واقعا
شبیه به داستان از پیش نوشته شده بود خیلی دور از واقعیت بود
عزیز جان چند باری متن شما و پاسخ به دوستان را مطالعه کردم .
نتیجه ای که گرفتم مشکل شما در جای دیگه است حتما به روانشناس مراجعه کنید
حتما ریشه اضطراب و واسوس را پیدا کنید
تا بهتر با مسائل مربوط به خودتون کنار بیاید .
انشالله نتیجه بگیرید
بری خیلی تو متن نوشته هات دیدم و خیلی روش تاکید کردی
ویژگی ها و صفات اون خانم بود
مثلاً گفتی اهل پیشرفت
یا آدم سالم و دل پاکیه
اول کلی تعریف و تمجید کردی
آخرین نوشته گفتی اونم باید مسوولیت اشتباه شو قبول کنه
اون چیزی من میتونم بگم
شما شناخت درستی از اون دختر نداری هرچی گفتی بیشتر تصورات خودت بوده
یا اون چیزی که دیدی
این همه با شک حرف زدنت به این خاطره.
اگه میخوای درست بشناسی برو با دختر مستقیم حذف بزن
عاشق تصورات خودت نباش ببین واقعیت چیه
به شاپرک رنگی
شما به اینخاطر قطع ارتباط کردید چون طرفتون شکاک بود؟ پس چرا میگید ایشون ترکتون کرده و پشیمون شده ؟ اخر شما ایشون رو کنار گذاشتید یا اون شما رو؟
به شاپرک رنگی
طرفتون چند وقته شما رو رها کرده و رفته؟ اخه گفتید اون منصرف شده از ادامه رابطه
سلام
داخل پستتون نوشتید:
"احتمالاً همین الآن هم ناخواسته خیلی اذیتش کردم."
چرا الآن باید اذیتش کرده باشید؟!غیر این میتونه باشه که خودش اینجا حضور داره؟
داخل یکی از نظرات گفتید همکار اون دختر صداش میزد دختر پاییزی یا همچین چیزی! یاد نام کاربری خودم افتادم(دختر بهاری)
کل متنتون کاملا موضوع من بود به غیر از هم دانشگاهی و اینها که به خاطر طبیعی بودن اضافه کردید.
کل نگارشتون، نوع پاسخ دادنتون ، طومار نوشتناتون.
این که روی من فقط حساس شدید و هی تلاش میکردید من رو متقاعد کنید که درباره شخص مورد نظرم اشتباه میکنم در حالی که برای سایر نظرات این کار رو نکردید. و از فرد مورد نظر من فقط میخواستید دفاع کنید، غیر اینه که خودتون هستید!
اول میخواستم بگم ولی خب کسی حرف من رو باور نمیکرد مثل همون پست گفتگو آزاد ۲۲ بهمن که خیلی ها من رو به این محکوم کردن دارم همه چیز رو بی ربط به هم وصل می کنمو فکر میکردن توهمات خودم را دارم بیان میکنم.
منم دیگه چیزی نگفتم، هرچند ناراحت شدم از این که به خاطر من وقت بقیه هم گرفتید!
اول گفتید برای من حل شده ولی شاید برای اون دختر حل نشده، بعدش گفتید عاشق هستید، بعدش گفتید فقط متعهد هستید، بعدش گفتید فقط حس خوبی بهتون میده، هرکسی یه دور کامنت های شمارو بخونه قشنگ متوجه تناقضات بارزش میشه!
اول گفتید دوچندان خاک توسرم بعد میگید به طرفتون حق نمیدید.!!!
اول میگید دلش پاکه و فلان بعد میگید ...
چون همون روز رفتم داخل وبلاگتون یه چرخی زدم واقعا فکر کردید دوباره احساساتی شدم و میتونید تغییر موضع بدید؟!عجب! من فقط رفتم اون ویستون رو که از حساسیتتون نسبت به حرف زدن من با اون شخص گفته بودید رو گوش بدم چون جزئیاتش یادم نمونده بود، همین!
به هرحال این بازیتون هم به پایان رسید.
دیگه حوصله نمایش و بازی ندارم به خاطر همین از وبلاگ میرم دیگه زحمت نکشید!!!
خداحافظ
آقای نجفی لطفا تایید کنید.
دیگه این وبلاگ نمیمونم که شما و بقیه هم اذیت نشید واقعا فکرکردم تموم شده ولی انگار نه...
این تاپیک عجیبه اصلا آخه دیگه خواستگاری کردن از همکلاسی خیلی کار سختیه کجاش سخته؟ خانوادت میفرستی جلو بعد خودت با طرف حرف میزنی باهم بیشتر آشنا میشید من فکر می کنم شما دچار وسواس فکری هستید که باید درمان کنید تا مانع زندگی وتصمیماتون نشه
به شاپرک رنگی
عزیزم منم یه همچنین حسی داشتم که قضیه همکلاسی الکی
من کنجکاو شدم ماجرا چی بوده؟
به شاپرک رنگی
نمیخواستم پیام جدیدی ارسال کنم ولی باید بفرستم چون دچار سوتفاهم شدین و ممکنه نگفتنش توی زندگیتون اثر منفی بذاره.
پس اولا سوتفاهم شده!
ثانیا اونجا که گفتم «احتمالاً همین الآن هم ناخواسته خیلی اذیتش کردم» منظورم اشتباهات همون دوره بود نه الان! نه اخیرا!
بقیه حرفها هم بیشتر سوتفاهم و اشتباه بوده ولی توضیح دادنش رو مفید نمیدونم. (مثلا قبلا هم یه جا اشاره کرده بودم عشق رو به معنی تعهد میدونم و اگر برای شما این دوتا کلمه 2 معنی متفاوت دارن و فکر کردین دچار تناقض شدم علتش اینه که با نگاه و تعریف من آشنا نیستین و نگاه نکردین. بقیه موارد هم که نوشتین به همین صورت هستش. ممکنه هم من بد نوشته باشم و هم شما بد متوجه شده باشین ولی بماند و بگذریم)
درضمن وبلاگ هم ندارم و نداشتم.
توی متن قبلی هم یه جا شکاکیت اون آقا رو به من ربط دادین که حالا نمیخوام توضیح بدم ولی بپذیرید اینطور نیست. اینکه حس کنی کسی که دوستش داری یه مدل و تیپ دیگه رو دوست داره خیلی فرق داره با اینکه بگی اهل خیانته. خیلی فرق داره!
اگر من(نوعی) به خانمهای دیگه علاقهمند نشدم بخاطر بد بودن اونا نبود سلیقه من اینطور بوده. اگر ایشون هم میدیدن من با خانم دیگهای گرم گرفتم مطمئنا حس حسادت پیدا میکردن و چه درست چه غلط بخشی از خاصیت عشق و علاقه هستش. ناخودآگاه حسود میشی.
براساس توصیه معروف اخلاقی هم اعمال افراد رو از خودشون جدا میدونم. مثلا یه خانمی بیحجاب باشه باید بگیم کارش اشتباه هستش نه اینکه خودش آدم بدیه. قضاوت واقعی با خداست. ما همه چه خوب چه بد اشتباه میکنیم. اگر ایشون هم یه اشتباهی کرده باشن من هزارتا انجام دادم برای همین چیزی از فوقالعاده بودن ایشون کم نمیکنه.
بگذریم درکل نظراتتون برام مفید بود و ازتون ممنونم همچنین سایر بزرگواران.
انشاءالله خدا یه رفیق خوب مثل احمد آقا به آدما بده :)، چندتا خواهر خوب مثل خانمهای بزرگواری که با متانت و مهربونی سعی کردن کمک کنن. آرامش شما در حرفهاتون خیلی آرامشبخش و کمک کننده بوده و هست. مطمئنا این آرامش نشات گرفته از درون خوب و آرومتون داره. خوش به حال خودتون و خانوادتون.
فکر کنم آقایون کمتر نظر دادن ولی آقایون هم همینطور!
به شاپرک رنگی
ناراحت شدم.
بهتره بیشتر از این آقای بگید
تا دخترای دیگه گول نخورند
ارتباط شما از چه طریقی بوده ؟
به شاپرک رنگی
عزیزم اینجور پسرای که تو مجازی دنبال بازی دادن احساسات دخترا هستند و از هر طریقی میخواند این بازی رو ادامه بدند حتما هم بیکارند هم بیمارند
شگردشون اینه به محض اینکه متوجه بشن تو فهمیدی یا احساس خطر کنند فرار می کنند
یا سعی میکنند تورو دیوانه جلوه بدند .
این بیمارهای روانی عاشق دنیای متوهمانه و تو خالی خودشون هستند دنبال یه نفر هستند که ملکه دنیای نفرت انگیرشون بشه
و شروع میکنند به خیالپردازی
تا جای که تو هم دیوانه بشی به خودت شک کنی
تو ظاهر مهربون و باشعور و دلسوز هستند البته اطلاعات بالای تو زمینه ها مختلف دارند
همین باعث میشه دخترا جذب بشن
شروع میکنند به بازی دادن
اینا اصلا اعتماد به نفس ندارند
و عرضه ندارند تو دنیای واقعی ابراز علاقه کنند چون بیمارند
اینا برای این توهمات معمولا مواد توهم زا هم مصرف می کنند
و چون اینقدر ضعف دارند حاضر نیستند تو دنیای واقعی عرضه اندام کنند
معمولا یا ازدواج نمی کنند یا خیلی دیر اینکار رو میکنند .
خیلی هم اهل عذاب وجدان دادند به مخاطب شوند هستند
اینا بیمارند بعد مدتی شخص سالمی هم با اینا در ارتباط باشه بیمار میشه .
خیلی هم مظلوم نمایی میکنند
دروغ گو براشون عادت اهل مخفی کاری هم هستند
عزیزم مشخصات بیشتر بگو تا رسوا بشن
شاپرک رنگی عزیزم این چیزای که گفتید من هم تجربه شو دارم زمانی که دانشجوی ارشد بودم یه آقای که تو دکترا درس میخواندند یکسال به همین روش منو آزار داد
منم ایشون رو فردی بااخلاقی میدونستم اما یک سال تمام من با روح و روانم من بازی کرد
من هیچ مدرکی نداشتم تا بگم حق بامنه
زمانی که غیر مستقیم گفتم تکذیب کردم اما خدا با من بود
خودش کاری کرد تا رسوا بشه .
بعداً خیلیا واسطه کرد تا ببخشم
من بخشیدم چون واقعا بیمار بود
هرچند از نظر همه آقای دکتر متشخص و استاد دانشگاه بود
سلام یکم حس می کنم ماجرای اشناییتونوکامل توضیح ندادید،چون برای بقیه یکم گیج کننده اس..شمااراون خانم خوشت اومده ولی ب نظرم شناخت کافی ازش نداری وچون ازش خوشت اومده ی تعهدنسبی بهش داری ک فکرمی کنم طرف مقابلت نداشته اون رو..وبابت این موضوع کمی ازش دلخوری وبارهاوبارهابهش اشاره کردی..چرااعتمادب نفستون اومده پایین می تونیدخودتون روازبلاتکلیفی دربیاریدومستقیم باهاش صحبت کنیدوببینیدشایدهمه ی اون حدس وگمان های شمااشتباه بوده وشایدب خاطراین ک شماپاپیش نگذاشتیداونم خواسته حس حسادت شماروتحریک کنه..بین دخترااین چیزایکم عادیه..شانس خودتونوامتحان کنیدشایداونم ازشماخوشش اومدوب کمالات وجمالات هم رسیدیدهههههه😅😂...تامستقیم جواب ردنشنیدیدبراش بجنگیدگاهی این عقب نشینی هاونجنگیدن هاباعث پشیمونی ادم میشه..کسی ک علم غیب نداره ازحرکات شمامتوجه عشقتون بشه..ب نظرم بدون واسطه واین چیزهابشینیدباهاش صحبت کنیداگ کمی بهتون تمایل داشتن ک اجازه صحبت های بیشتر رومیدن وگرنه ک تکلیفتون مشخص..شماازاون خانم دلخوری ولجت رودراورده فکرمی کنم چون توبیشترکامنت هاتون ب وضوح دلخوریتون روبروز دادین..خیلیاهستن باجنس مخالفشون معاشرت دارن ولی دلیل نمیشه ک اینوب پای چیزخاصی بگذارید...بهترین کاراینه حرف خودشوبشنویدبی واسطه..بعدخیالتون راحت میشه...دختراازمردای ضعیف خوششون نمیاداگ دوستش داری واقعاوپستت سرکاری نیست یکم شجاعت داشته باش بهش بگوبدون ترس بالاخره یاجوابش مثبته یامنفی بهترازاین همه فکروخیال وبلاتکلیفی هستش...
به شاپرک رنگی
قضاوت کردن کار سختیه
اینکه چی کرده یا نکرده
چیزی بود بین اون شخص و شما
اما ازت میخوام به این توجه کنی نیاز به آرامش داری
چرا این حس رو از خودت میگیری !؟
درکت میکنم حتما آزرده شدی و لطمه دیدی
اما چاره چیه
تاکی باید این حس بد رو حمل کنی
وقتش خودت از این حس بد خلاصکنی
اونم فقط بخاطر خودت عزیزم
هرچیزی بود دیگه تموم شده رفته
یکبار بشنین پیش خودت بررسی کن ببین اشتباه تو چی بود
اشتباه اون چی بود
اگه اشتباهی بود دیگه تکرار نکن
هم خودتو ببخش از این لحاظ میگم آدم تو یک شرایطی ممکنه
کاری کنی که از خودش انتظار نداشته
هم اون شخص رو ببخش از این لحاظ که تو شایسته آرامشی
به فرض این موضوع همین طور اتفاقی افتاده و شخص بیماری رو تو رو اذیت کرده
اون شخص نقطه ضعف شما فهمیده و میدونه شما رو با این حجم حساسیت چه طور آزار بده
مدتی دور باش به خودت استراحت بده
و بگذر اینجوری اگه احتمال سو استفاده هم بسته میشه
این جریان باید یه جای تو ذهنتون بسته بشه
تنها خودت میتونی تو ذهنتت ببندی
ایشون تکلیفش با خودش مشخص نیست
تو تکلیفت با خودت معلوم باشه
یکبار برای همیشه بذار کنار
هر نشانه و علامتی هم دیدی
توجه نکن .
قدر خودتو بدون
اگه هم واقعا قصد آزار تو داشته باشه با بی توجهی تو سرد میشه .
منتظر تغییر آدما نباش خودت عوض شو اونم بخاطر خودت
به شاپرک رنگی عزیزم منم با سارا موافقم 👌
هرچقدر حساسیت نشون بدی بیشتر آسیب میبینی
این آدم مریض نیتش هرچی بوده مهم نباشه برات این همینو میخواد تو ذهنت مشغول بمونه
یه مریض روانی از اذیت کردند قربانیش لذت میبره و دوست داره شما برید دنبالش
رفتارش تضاد دارد سرد و گرم میکنه تا همیشه چالش ایجاد کنه تا شما را نگه داره
عزیزم من کشیدم واقعا خیلی بده .تمومش کن دیگه هم اینجا نیا اگه واقعا آزار دیدی
مطمئن باش همین الآنم اینجا حضور داره
خیلی مخلصیم
داداش والا من کاری نکردم
زحمت گردن خواهرا بود 😂😂
الان ی حال کثافتیم نگو 😂😂
بابا تو که دنبال آرامشی
وقتشه دیگه بگو بلعع 😁
الحمدالله🤲
رقیب فرضی هم رفت کنار
ی حرکتی بزن دیگه
@شاپرک رنگی (دختر بهاری جان)
سلام عزیزم
میرم سریع اصل مطلب😄
راستش دخترِ دوست داشتنی و مهربان و باشخصیتی به نظر رسیدی برام عزیزم
دوست داشتم باهات بیشتر اشنا بشم
و دستِ دوستی در برابرت بگیرم
اگر دوست داشتی
من تلگرام دارم
و راهِ ارتباطیِ وبلاگِ شبِ ماه رو اینجا میگذارم
شما اونجا بیای
خانمِ شب ماهِ عزیزم راهنماییت میکنه
که چه جور تلگرام همو پیدا کنیم
درمورد این پیشنهاد
خب منو بیشتریها میشناسن
یه نفر که به نظرم ادمِ خوبی برسه
دوست دارم باهاش آشناتر بشم
شبِ ماه هم همینجور آشنا شدم باهاش عزیزم
اها یه چیزی
درضمن اگر دوست نداری این پیشنهاد رو بپذیری اصلا اشکالی نداره و فکر نکنی که من ناراحت میشم
اگر هم جواب ندادی دال بر ندیدنِ این پیام از طرفت میگذارم
راهِ ارتباطی وبلاگِ خانم ِشبِ ماه🦋
https://aftabgardanirani.blog.ir/
فعلا خدانگهدارت عزیزم
سلام
به شاپرک رنگی ۳۰ فروردین ۵:۵۷:
نه من اصلا رو این مسئله حساس نشدم و نمیدونستم دقیقا به چی حساس شده و فکر کردم فقط یه ویسه و اونقدری جدی نباشه، تا این پست که مطرح شد اصلا یاد اون ویس نیفتادم و اصلا با رفتاراشون باور کردم که وبلاگ ایشون نبوده!، منتها یه چیزهایی دیگه دیدم از ایشون که نشان از بی اعتمادی بود.
ولی خیر من به خاطر حساسیت ایشون پشیمون نشدم و شاید کمی حرف زدن من حساسیت ایجاد کره و طبیعی بوده هرچند نیت بدی پشتش نبوده نه از طرف من نه از طرف اون آقا ،چون یکی دیگه هم بازخوردش به من این بود که اون پسره بهت کشش داشته دیدم شاید از بیرون طور دیگه ای به نظر رسیده و منم گفتم نه اینطوری نبوده چون میدیدم واقعا ایشون به همه کمک میکرد منتها شاید شرایط جوری قرار گرفته که با من کمی بیشتر صحبت کردن و همین حساسیت پیش آورده ولی من اصلا چنین حسی از رفتارهای ایشون نداشتم و کاملا خنثی بودن. ولی خب شاید از بیرون اینطوری به نظر نرسیده
دیگه مهم نیست.من با همه ی افراد مجازی بدون استثنا قطع ارتباط کردم.
ولی تنها دلیل من برای پشیمانی از اعتماد به فرد مورد نظرم، حساسیت و چیز دیگری نبوده بلکه فقط و فقط دروغ هاش، نمایشاش و ابراز احساساتش و رفتارش بوده.
ایشون که ادعای دین و حد و حدود داشت نباید به من ابراز احساسات میکردن و نباید با هر نمایشی دست به بازی با روان من میزدن. اونم با وجود این که کلا احساسی نداشتن.
مشکل من اینه!
ما در ارتباط نبودیم، نمایش های ایشون هم یا به شکل پست داخل وبلاگاش یا قسمت های مختلف خانواده برتر بوده وگرنه مستقیما نه تنها ابراز احساسات نمیکرد(چون قطعا با واکنش من مواجه میشد) حتی یا جواب نمیداد یا تک جمله ای جواب میداد.(توی پست گفتگو آزاد مفصل تر نشانه هارو گفتم البته یکم به هم ریخته)
به خاطر همین نمیشه اسم رها شدن رو روش گذاشت.
کلا تو این سه سال هیچ حرف خاصی بینمون رد و بدل نشده شاید در حد چهار_شیش بار تو بازه های مختلف بهشون پیام دادم که سوتفاهمی که ایجاد شده بود رفع شه چون واقعا فکر میکردم سوتفاهمه و هر بار با سکوت یا برخورد سرد ایشون فکر میکردم ایشون اصلا تو این فاز ها نبوده و من اشتباه گرفتم و معذرت خواهی کردم و رفتم!! تعداد پیام هامون به حدی کم بوده که شاید بتونم الآن بشمارمش، مطمئنا زیر سی پیام بوده اونم من پیام دادم و کاملا هم رسمی بوده.
من شهریور با نشانه هایی که ایشون گذاشت رفتم جلو که صحبت کنیم و گفتم که اگر میشه یه بار باهم منطقی صحبت کنیم، ایشون در کمال سردی گفتن اگر مطلبی هست بگم!(انگار نه انگار)
من ناراحت شدم خداحافظی کردم باز نمیدونم یه پیام دیگه بهشون دادم که از رفتاراشون اذیت شدم بازم مبهم جواب دادن در این حد که واقعا بعد حدود سه سال فکر کردم دچار اشتباه شدم!!!
در این حد که گفتم نکنه حالا الکی ذهنشو درگیر کرده باشم و فکر کنه الآن من وابستم یا همچین چیزی بخواد فداکاری کنه!منم برگشتم گفتم که شما چند بار تو خانواده برتر راهنماییم کردید از اون موقع مثل برادر برام مورد احترام بودید و خداحافظ، بازم جواب خاصی نداد، این بار ترانه پست آخرشو به این ترانه تغییر داد که مضمونش این بود، دستم رو شده و..!!!منم با حماقت تمام گفتم اشکال نداره حتما صحبت کردن براش سخته من باید انعطاف نشون بدم و پیام دادم که اگه تمایل دارند پست های احساسیشون رو حذف کنند و بعدش منطقی صحبت کنیم.
ایشون هم فقط یه پست احساسی آخر رو حذف کرد و من درست متوجه نشدم که الآن این بله بود یا خیر.
ولی خب بهشون پیام دادم که درست نفهمیدم ولی بازم ریز به ریز مشکلاتی که داشتم مثلا عدم شرایط ازدواج ، نارضایتی خانواده ، و مشکلات شرایط شغلیم رو بیان کردم، و گفتم که من شاید کاملا شبیه نظراتم نباشم، چون همیشه در عمل یه سری چیزها سخت تر از حرف زدنه و روی نظراتم حساب باز نکنه.
بعد پرسیدم که با این وجود آیا میخواد آشنا شیم؟
سین زد و جواب نداد
گفتم شاید فکر کرده الآن باید تعهد بده و ترسیده، گفتم که نمیخوام الآن جواب بدی ولی چون پارسال یه بار دیگه این شرایطو بهتون گفتم ولی قضیه تموم نشد ، در حد یه هفته سوال جواب کلی داشته باشیم که بعدش تصمیم بگیریم و قرار شد از اون زمان یعنی حدود ۱و ۲ شهریور تا ۲۰ شهریور هردو یه فایل آماده کنیم از آداب و رسوم خانوادگی(چون از دو قومیت بودیم )و انتظارات از همسر آینده و حقوقی که برای طرف مقابل قائلیم و یه بیوگرافی کلی و خانوادگی و ویژگی های مثبت و منفی خودمون با جزئیات تهیه کنیم و با رسیدن اون هفته برای هم ارسال کنیم و در طول هفته هم سوالاتی که برامون مهمه رو بپرسیم و قرارم شد داخل همون فضای بیان و وبلاگ صحبت کنیم، یعنی ایشون کلا حرف نمیزد، من فقط داشتم تعیین میکردم!!!
من داشتم خیلی چیزهارو مینوشتم منتها یه چیزی بود که فکر کردم مهمه و باید زودتر بگم به ایشون و اگر مخالفه دیگه اون یه هفته هم الکی صحبت نکنیم.
من براشون با جزئیات
ارسال کردم و گفتم لازم نیست فعلا جواب بدن فقط اگر هنوز تمایل داشتن موعد مقرر خودشون به من پیام بدن اگرم پیامی دریافت نکردم، یعنی رضایتی نداشتند و تمام.
منتها ایشون حتی جواب سلام من رو نداد!!!هرچند من هی توجیه میکردم.
ایشون کاملا سرد برخورد میکرد مثل دفعات قبل و در خلاصه ترین حد ممکن جواب میداد و گاهی حتی جواب سلامم رو نمی نوشت.
خیلی آزاراش و رفتارهای سردش رو مغزم راه میرفت و از طرفی با این برخورد هیچ امیدی هم به راضی شدن خانواده نداشتم و اون سه چهار روز انتظار و امید، حتی بدون صحبت خاصی داشت وابستم میکرد، و منم تصمیم گرفتم اصلا بیش از این صبر نکنم و خدا حافظی کنم ،حالا از اتفاقای این بین بگذریم ،من حدود سه ماه بعد از خداحافظیم واقعا دچار عذاب روحی شدم که چرا خداحافظی کردم و اون داره عذاب میکشه، البته تو اون سه ماه واقعا خوب بودم چسبیده بودم به درس ولی نمیدونم چی شد، گفتم یه فرصت دوباره بدم و با خودم قرار گذاشتم این بار نباید ترس باعث شه پشیمان شم ولی بر خلاف دفعه قبل میخواستم عاقلانه برم جلو ، گفتم که شرایطی میذارم اول باید جدیتشو نشون بده ،دوم تمام ابهامات منو رفع کنه و سوم بدون هیچ تعهدی باهم، بیاد خواستگاری و کاملا منطقی همو بررسی کنیم و اگرم خانواده ها مخالفت کردن حق نداریم اصراری کنیم.
منتها پیام دادم که اگه هنوز تمایل دارن خواستشون رو این بار واضح بیان کنند و با جواب غیر منتظره ای روبرو شدم و گفتن به دلایل اقتصادی و ... انگیزه ای برای ازدواج ندارن! منم اول خداحافظی کردم ولی بعدش گفتم شاید بهتره بهش بفهمونم توقع مادی ندارم ولی بازم چیزی نگفت و چون قرار گذاشته بودم که برای همیشه تمامش کنم خداحافظی کردم تا دوماه بعد که دوباره بازیش شروع شد!
همیشه هم کارشون این بوده به شکلی ابراز علاقه میکنند که چند تا نشانه میذارن که متوجه بشم و چند تا چیز نقض میذارن و در آخر میگن اشتباه شده!!
منتها نه بگم همیشه غیر مستقیم بوده یه رفتارهایی ماهرانه و مستقیم هم داشته که بتونم مطمئن شم منظورش من بودم.
خلاصه اینکه تمام این مدت من با حماقت به رفتارهای ایشون توجه کردم و باور کردم واقعا حالش بده و هی تلاش کردم یا خودم از چشمش بندازم یا فراموشم کنه یا سوتفاهم برطرف شه
ولی....
ته این نمایشات ، اونی که خسته و آزرده شد من بودم و هنوزم تمام نشده کارهاش.
نمیدونم بگم من رها کردم یا رها شدم، در اصل ارتباطی نبوده که رها شدنی باشه، فقط یه نمایش بوده و من به خاطر حماقت و بی تجربگیم پابپای این نمایشات عذاب کشیدم و سعی کردم در عین اینکه حدودم زیر پا گذاشته نشه، تلاشی هم کرده باشم.
و الآن دیگه رمقی برام نمونده
و به این رسیدم این آدمی که یه روزی یه تصویر سربه زیر و آروم و مومن ازش تو ذهنم ساخته بودم یکی بود که حالا به هر دلیلی فقط میخواست من رو آزار بده.
به نویسنده:
ممنون از نگرانیتون برای زندگی بنده!!!
به نظر من "همین الآن" معنیش واضح و روشنه، و اینکه چرا یه همکار آقا یکی رو با اسم دختر پاییزی خطاب کنه برام قابل درک نیست و اینکه کنار دختر پاییزی هم نوشتید "یا همچین چیزی " هم جالب بود و اینکه میگید،باز برخورد کردن هم جالب بود انگار از پیاماشون اطلاع داشتید. و گفتید فقط با این طور بوده!
هرچند الآن کلی داستان میبافید و دیگه هم مهم نیست ولی حتی افرادی که داخل ماجرا نبودند هم فهمیدن پست سرکاریه، بله من مفهومی که شما از عشق داشتید رو درک نکرده بودم وگرنه هیچ وقت بهش اهمیت نمیدادم.
عشق شاید با تعهد همراه باشه ولی کاملا متفاوتن.
من عاشق اون فرد نبودم! هیچ وقت ادعای عاشقی نکردم!حتی غیر مستقیم، تمام نظراتم داخل این وبلاگ هم قابل مشاهدس، بنده همیشه هم گفتم به عشق قبل ازدواج اعتقاد ندارم! و هیچ وقت اسم هیچ احساسی رو در خودم عشق نذاشتم و به لطف خدا کنترلش کردم. و هیچ وقت عمیق و طولانی نشده!
خیر نسبت به ایشون نه حساس بودم نه حسود! لطفا اینا رو به افراد القا نکنید!
ایشون کم بی دقتی در رفتار نداشتن و برام اصلا مهم نبوده چون وابسته ایشون نبودم! و برامم مهم نبوده که ایشون در آینده من باشن یا نه و اگه ازدواج میکردن قطعا از آرامش روانی خودم و ایشون بعد این ماجرا خوش حال میشدم.
آره توضیح دادنش فایده ای نداره!
در مورد اون رفتار و شخصیت، در مواردی صادقه ، مثلا حجاب که گفتید بله چون اون خانم بدون هدف خاصی یا درگیری شخص خاصی این کار رو انجام میده و حالا یا به فلسفه ی حجاب نرسیده یا اعتقاد نداره یا ارادش سسته وبی اهمیت میدونه.
ولی کسی که این همه مدت هدفمند و با فکر، روی روان یه شخص خاص راه میره اونم بدون علاقه ی خاصی به اون شخص، اتفاقا این رفتار با شخصیتش کاملا در هم تنیدس و من اشتباه کردم که قبلا تفکیک میکردم و دیگه به هیچ وجه تفکیک نمیکنم و اینو یه نشانه ی خیلی واضح میدونم چون نه از ندونستن بود و نه چیز دیگه
به خانم فاطمه و خانم زهره: فکر کنم جواب شمارو تو قسمت اول داد
م.
به خانم نرگس و خانم سارا:
خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید، کاملا موافقم و دیگه ابدا توی این وبلاگ نمیام، بله خیلی شخصیت حساسی داشتم و هنوز کمی حساسم ولی خیلی بهتر از قبل شدم. ولی این موضوع دیگه برام مهم نیست واقعا ، چون برام روشن شده موضوع به لطف خدای بزرگ که اگه کمکم نمیکرد، نمیدونم چی به سرم میومد.
ناراحت شدم از اتفاق مشابهی که براتون افتاد خانم نرگس امیدوارم دیگه تکرار نشه براتون و برای هیچ دختری پیش نیاد.
گلی خانم عزیز :
سلام و عرض ادب
بی اندازه از اظهار لطف و محبت شما ، ممنونم و باعث افتخاره چنین نظری دارید.
ای کاش در موقعیت دیگری و در محیط دیگری آشنا میشدیم و با افتخار استقبال میکردم.
بعد این جریان حتی با دختر های مجازی که صمیمی هم بودیم قطع ارتباط کردم و دوست ندارم با این فضا پیوندی داشته باشم. و همین رو هم به بقیه گفتم و میگم.
معذرت میخوام و ان شاءالله به بزرگواریتون حتما میبخشید.
برای همگی آرزوی سلامتی و موفقیت و خوشبختی دارم.
اما یه جمع بندی از ماجرای خودم و نکاتی به دختران:
هیچ کسی رو استثنا ندونید، براساس معیار ها پیش برید هرکسی معیاری رو زیر پا گذاشت بدون توجه به پیش فرض ذهنیتون ازش دور شید.
هیچ نشانه ای اتفاقی نیست و ابدا توجیه نکنید، اگر توجیه نمیکردم همون اولین بار دور میشدم.
اطلاعاتتون رو بالاببرید و زیرک باشید و اجازه ندید حس عذاب وجدان و عاشقی و ... رو بهتون القا کنند و براساس فکر و معیارها عمل کنید.
هیچ وقت حدود الهی رو زیر پا نذارید و خودتون رو به خدا بسپارید و همیشه خیر رو از خدا بخواید و برای هیچ چیزی اصرار نکنید و از خودش کمک بخواید که ازتون محافظت کنه، تنها عامل پشت سر گذاشتن این اتفاق بدون آسیب عمیق فقط و فقط کمک و لطف خدا بود، اگر به حرف خدا گوش بدید حتما کمکتون میکنه.
بودن در محیطی که احساسات کسی رو دریافت کنید حتی بدون ارتباط هم درست نیست و اشتباه من این بود که کامل دور نشدم و یا با فکر این که موضوع تمام شده برمیگشتم که بازم به همون توجیه کردن رفتاراش برمیگشت.
زیادی به کسی فرصت ندید، هرکسی بیش از دوبار یه کار رو انجام داد اشتباه و خطایی در کار نیست.
سازش و انعطاف برای بعد ازدواج نه قبل ازدواج، به هیچ وجه قبل ازدواج نذارید سواستفاده بشه از شما و قواعد شخصیتون رو زیر پا نذارید. و قبل ازدواج هر اخلاق بدی دیدید قرار نیست به امید عوض شدن یا تحمل ادامه بدید، قبل ازدواج باید کاملا عاقلانه جلو برید و اصلا جای احساس و دلسوزی و توهم عشق و فداکاری نیست.
وقتی خدا تکلیفی بر شما نذاشته چرا بیشتر از تکلیف خدا خودتون رو عذاب میدید، بعضی عذاب وجدان ها کاملا کاذب و شیطانیه مثل موضوع من
حتی حتی اگه یکی هم عاشق واقعی باشه تکلیفی بر گردن شما نیست که بله بگید.
زود باور نباشید و همیشه نقادانه به افراد و کارهاشون نگاه کنید و سریع برچسب مثبت و منفی نزنید.
برای خودتون ارزش قائل باشید و حال خودتون رو خراب نکنید!
دنبال کسی باشید که مراقب حال شماس و خودخواه نیست که حال شمارو خراب کنه به خاطر خودش. به حرفاش نگاه نکنید بلکه به رفتارش نگاه کنید که چقدر راحتی شما براش مهمه. خودخواهی برای زندگی مشترک سمه!
دروغ و نمایش و رفتارهای متناقض رو جدی بگیرید و چشم پوشی نکنید ابدا. کسانی که با دست پس میزنن و با پا پیش میکشن و هی رفت و برگشت دارن بسیار خطرناک هستند.
نسبت به هرچیزی کنجکاوی نکنید، متمرکز باشید روی چیزهای مهم.
آینده نگر باشید و زندگیتون رو روی زیربنای سست نسازید!
همون دوستی که اشاره کردم به شکاک بودن همسرش، تازگی متوجه شدم چقدر تحت عذابه و همسرش اهل خیانته و چقدر داره عذاب میکشه و فقط به خاطر دخترش داره تحمل میکنه.
قبل ازدواج جای تحقیق، حرف زدن و توافق و دقت و توکل و ساده نگذشتن از هرچیزیه
بعد ازدواج دیگه منعطف باشید البته اونم در حد معقولش.
و تا میتونید بخونید و یادبگیرید. تا نشانه های رفتاری رو راحت دریافت کنید چون شناختتون باید براساس رفتار باشه نه گفتار.
موفق باشید.
التماس دعا
و خدانگهدار
به شاپرک رنگی عزیزم
دختر مهربون و خوش قلب
خیلی خوبه که به نتیجه درستی رسیدی و چقدر خوب و ریز بینانه توضیح دادی به خودت افتخار کن شما دختر باهوش و بادرکی
هستی نباید بخاطر چیزهای که پیش اومده و گذشت اینقدر
به خودت سخت می گرفتی.
قلبت رو بزرگ کن که هیچ کسی
حتی یک انسان مریض هم نتونه
به اون آسیب بزنه
خوشحالم به کم و کاستی خودت پی بردی و دیگه اجازه نمیدی
کسی از این در وارد بشه
اون شخص عاشق نبوده قصد ازدواج نداشت یک شخصیت
بازیگر و نمایشی داشته صرفا
و اینقدر جسارت و قدرت هم نداشته واقعیت زندگی خودشو
بپذیزه خب خدا رو شاکر باشید
این رابطه شکل نگرفت
چون به فرض ارتباط هم با توصیفاتی که گفتی این شخص مناسب ازدواج نبوده و شرایط
چه از لحاظ عاطفی و بلوغ شخصیت چه مالی
کارش قابل تفسیر و توجیه نبوده
واقعا
به هرحال برات آرزوی موفقیت و حال خوب دارم
خواهرم شما خودت خودت رو آزار دادی من تو نوشته هات ندیدم اون بیچاره شما رو آزرده باشه
بهتر نیست کمی به رفتارهای خودت فکر کنی و بعد دیگران رو متهم کنی
تو خودت یه آدم وابسته هستی و اعتماد به نفس نداری
و خیلی هم توهم معشوقگی داری
اون بنده خدا هی هیچی نمیگفته
تو هی پیام میدادی
حالا چون اون سکوت کرده دلیل نمیشه شما انقدر عین آدامس بچسبی بهش
چشاتو باز کن
از کجا معلوم اون متون رو برای شما نوشته
اتفاقا این شمایید که درگیر نمایش و بازیهای روانی شدین و دارید اونو متهم میکنید
به روانشناس مراجعه کنید
شما حتی سوال کننده این پست رو بردین زیر سوال و توهم برداشته بودین که ایشون همون شخصه و دچار سوءبرداشت شده بودین
حالا اومدی دوباره قصه میبافی
حتما حتما برو پیش روانشناس شما نیاز به مداخلات روانی دارید
سلام
@شاپرک رنگی جانم🌸
خواهش میکنم عزیزم
برای بنده هم باعثِ افتخار بود و هست آشنایی با شما
نه چه بخششی
این چه حرفیه
درسته عزیزم
میدونی شاپرک جان تجربه هایی که الان بیان میکنی از اون اتفاقات
همه درسِ زندگیه ...
باعث میشه رشد کنی یاد بگیری ...
عزیزم، درسته
آنچنان تلاشی نمیخواد صورت بگیره
اگر قسمتِ دونفر برای هم مقدر شده باشه
اونا بالاخره دیر یا زود بهم میرسن
خدایِ مهربان حتما مواظب و یار و یاور شما هست
ان شاءالله هر چی حاجت در قلبِ کوچیکت داری در رهِ مصلحتِ خدا قرار بگیره و برآوره بشه
موفق، سلامت ، شاد و پر از محبت و نور باشی عزیزم🌸🍀🦋
به خدا میسپارمت❤️
آخه دختر تو چقدر سادهای گول همین سادگی رو خوردی.
اون سکوت میکرده همین که تو حرف میزدی برایش کافی بوده
اون محتاج همین بود نه بیشتر
همین توجه و مهربونیت می خواسته نه خودتو
توی ساده هم فکر می کردی اون
حرفی نمیزنه دوستت داره
گول حرفهای قشنگ و آروم بودنشو خوردی گفتی حرفی نمیزنه راضیه نه عزیز اینا بازیشونه عرضه ندارند تو واقعیت بیان تو
گوشه این وبلاگ و
پشت این پروفایل و اون اکانت قایم میشوند هیچ وقت نمیان
پیشنهاد مسقیم بدن منتظر
وایمیسن تا خود شکار بیافته تو دام اینا دون پاشی خوب میدونند عشقشون در همین حد
دختر ساده اون مینوشته واسه دل خودش تا تخیله بشه عشق و عاشقی کجا بوده آخه !!!!
وقتی هم دنبال
هیجان میگشته یه ک*می می ریخته تا تو بری تو بازیش اینقدر این کار تکرار میکنه تا تو وابسته بشی همه اینکار ابازی بود
تو گول سادگی خودتو خوردی اونم فهمیده بوده تو هم ساده و مهربونی از اینجا وارد شده
اینو درس عبرت کن واسه خودت.
اونم یه آدم بی ش**ر و بی ش*ف بوده این حتی ارزش فکر کردن نداره چه برسه ناراحتی
به شاپرک رنگی
خوب کردی از زندگیت بیرونش کردی این پسر روانی بوده
مطمئنم این جور پسرا با صد نفر چریدن خسته شدند
از کجا میدونی با چند نفر این
کارو نکرده باشه هاااا!!!
تو اولیش نبودی اخریشیم نیستی !!!!!!!!
فقط خودتو سفت بچسپ
این از این پسر روغن فکرا بوده
که با حرفهای صد من یه غازش
دخترا رو اغفال میکرده
چند تو مجازی داشته چند تا واقعی یکی دوتا هم خونه اش
رفت و آمد می کنند
یه عشق طوفانی هم دارند😂
اینا با همه خاطره دارند
ادای آدم های مظلوم و شکست
عشقی خوره رو درمیارن 😆
خداحافظ. تلخ ترین خداحافظی عمرم. دردم اینه، وقتی می گم خدانگهدارت، کسی نیست برام دست تکون بده.
گفت چرا حرف نمی زنی ؛ نگفت درحالیکه حرف نزدی ، چه اتفاقی افتاد .....
باید راز قلبمو با خودم دفن کنم به امید اینکه در دنیای بعد از مرگ، حقیقت خودش ، خودشو روشن کنه و واقعیت منو بهت نشون بده . بدون اینکه نیاز باشه از خودم دفاعی کنم .
من هم با جهان می گذرم .
سلام به زیبایی بی کران .
سلامی از صمیم قلب به معنای زندگی .
سلام به گریه هایم برای تو .
سلام به فراخوانی خداحافظی ابدی .
کسی که به عشق سلام کرده، نمی تونه هر حرفی به زبون بیاره و دفاع کردن از خود، برای کسیه که خودش رو در جنگ با خودش می بینه؛ نه برای کسی که به روشنایی سلام کرده .
( دلنوشتۀ شخصی بدون مخاطب )
من نفهمیدم شما پسرا چی میخواد چه توقعی داشتی ؟
توقع داشتی دختر مورد علاقه ات می افتاد دنبالت آخه روی چه منطقی چه حسابی
خیلی ازش تعریف کردی ولی خوب نمیشناسی
دختر باید انتخاب کنه شما بعنوان یه پسر باید نظر اون جلب میکردی باید دلشو بدست می آوردی باید اون دختر می دید شما برای اون ارزش قائلی
اون جوری که شما دلخور و ناراحت بودی نشون میده توقع داشتی اون دختر پیش قدم بشه
نهایت کاری که به دختر تازه اگه ازت خوشش بیاد غیر مستقیم
یه چراغ سبزه که بعدش شما باید یه کاری بکنی اگه قدمی برنداشتی اونم فکر میکنه شما خوشت نمی اومده نمی خواهی
نمیدونم من نمی فهمم یا پسرای
این دوره زمونه توقعشون بالا رفته
بشین یه بار مرور کن خیلی از دختر تعریف و تمجید کردی من حسودیم شد اما هیچ کاری براش نکردی فقط گفتی گفتی دریغ از به ذره عمل
آخرم گفتی بره پی کارش اصلا نخواستم چرا رفته با اون پسره
گیرم که رفته دختر به پسری تمایل نشون میده که بهش ابراز علاقه کنه تو ذهن شما نیست که ببینه شما علاقه داری یانه
یه بار هم مسقیم نگفتی دلش خوش باشه
الان خودت بگو این دختر باید چیکار میکرد ؟
یه دختر اگه اینقدری که تو میگی خوب بوده معلومخ صد تا خواهان داره
پسرای زرنگ هم زرنگی میکنند شانس شون امتحان میکنند
تو هیچ کاری نکردی ولی غیر مستقیم توقع داشتی اون برات بمونه
تو ذهنت به چیز جا افتاده جای دختر و پسر عوض شده
اونی که باید نظر یه دختر جلب کنه پسره
اونی که انتخاب میکنه دختره
تا تو حرفی نزنه دختره بیاد چی بگه
اگه میخوایش برو حرف بزن
بهش شک داری من میگم ولش کن همین جا خاک کن
حتما مخاطب خواست داشته 😂
اگه شخصیه بزار همون شخصی
بمونه چه کاریه اینجا نوشتی
روزگار از این بازیا زیاد داره
برمیگرده خیره نترس 😄
خب حرفی نزنی ازکجا بفهمه
جه اتفاقی افتاده ؟!!
هان ...از کجا ؟؟؟
فقط خودتو نبین دیگه
اونم ببین دیگه 🙃
ای شیطون 😉
چه حرفا ااا 😜
چه کارا ااا
خوشمان نیامد😂
چه اسمی هم گذاشتی
دلم کباب شد
سلام
خانم سارا، خانم زهره،گلی خانم، خانم دیگه ای که راهنمایی کردند:
بسیااااار ممنونم از لطف و محبت شما و وقتی که برام گذاشتید، خدا بهترین هارو براتون رقم بزنه💖💖💖🌸🌸🌸
بله واقعا از نظر خودم درس های مهمی گرفتم به لطف خدا ختم بخیر شد.
برای این اومدم که اینو بگم : در مورد اون پست گفتگو آزاد بیشتر به کلیت ماجرا نگاه کنید نه جزئیات چون در جزئیاتش امکان خطا هست.
و اینکه همیشه از خدا بخواید که حفظتون کنه، چون هزاران عامل انحرافی و تهدید کننده وجود داره که ممکنه اصلا به چشم شما نیاد و چه بسا به چشمتون عامل رشد به نظر برسه و فقط به کمک خدا میشه سلامت به مقصد رسید و عاقبت بخیر شد.
به به شاپرک رنگی؛ ۳ اردیبهشت؛۱۵:۱۸:
مراقب حرف زدنتون باشید!!!دیگه اجازه نمیدم هر چی دلتون میخواد به من لقب بدین!!!
عصبانیت نمایش شکست خوردتو برو جای دیگه خالی کن.
به به توی از عشق جامانده:
خداروشکر آقای نجفی صفحه ی دلنوشته هارو بستن😂😂
اینجارو با صفحه دلنوشته ها اشتباه گرفتی!😂😂
به جا مانده از عشق
متن زیبایی نوشتید 🌹
دلم خیلی گرفت
انشالله همه عاشقا به عشق شون
برسند شما هم همین طور
ای بابا دادش گلم
چرا سخت میگیری والا بخدا
کاری نداره خواستگاری دوتا بزرگتر میبری دوتا شما میگید دوتا اونا میگن
یه طوری میشه دیگه 😂
این همه ناراحتی و غصه نداره
والا
گمونم تو ی بار هم نرفتی
رخصت بدی تو رکابم به مولا😂
پا قدمم سبک ه والا 😁
اشکمو در آوردی
دوستان خوبم
این پست یه کم از روال مورد
نظر نویسنده پست خارج شد
شاید ناخواسته حرفی زدم
اول خودمو میگم و یا حرفی زدیم باعث ناراحتی و دل شکستی کسی شدیم
من از طرف خودم عذرخواهی
میکنم خوب فکر کردم متوجه
شدم شاید ما از شرایط ودل نگرانی آدم ها خبر نداشته باشیم
این چند سطری که نوشته میشه
گویا درون کسی نباشه اونجوری که باید باشه
بهتره به نظر دادن در حد دانش
خودمون اکتفا کنیم نه بیشتر
انشالله چه نویسنده پست چه بقیه دوستان اونچه که به صلاح
شون هست اتفاق بیافته
و تصمیم های درستی برای زندگی شون بگیرند .
سلام خدمت همگی
اول این که اون سه سال گذشت و منم دیگه مشکلی ندارم. به اندازه کافی هم درس گرفتم.
من تو این سه سال چیزی نگفتم چون لزومی نداشته بیام مسئله شخصیم رو جار بزنم.
اگر آمدم اینجا گفتم هدفم انتقام از اون آقا نبوده، برامم مهم نیست درباره من چه قضاوتی میکنید
اگر یه نفرم با حرف من گول نخوره دیگه برام کافیه.(این که این مدت فقط از نشانه ها و رفتارها گفتم و از حالات روحی خودم چیزی نگفتم که بیان کننده ی این مسئله هست که من قصدم بیان یه موضوع شخصی نبوده!)
در واقع من دقیقا وقتی اومدم بیان کردم که فهمیدم این فرد فقط دنبال یه نفر نیست و دامنه ی فریبش میتونه گسترده باشه، ظاهرا اونقدری بیکاره کل زندگیش شده فریب بقیه واقعا جای تاسفه و معلومه حال خودش خیلی خراب تر از این حرفاس
من گفتم و بازم میگم این سه ساله همش عذاب نبوده! چرا؟ چون بنده با تمام شدن بازی هاش و وقفه ای که ایجاد میشد کاملا آرامشم رو داشتم، خب این یعنی اینکه بنده نه دنبال جلب نظر این شخص بودم نه آدامس بودم نه هیچ چیز دیگه!
من هرجایی که نمیرفتم این بازیشو به شکلی عوض میکرد که بازم بیاد تو میدان دید من
من مدت چندماهی که وبلاگ داشتم کلا دلنوشته ها و وبلاگ خودش رو چک نمیکردم و خانواده برتر رو دیر به دیر میامدم ولی اومد چی کار کرد یه وبلاگ دیگه زد و با اون وبلاگ وبلاگم رو دنبال کرد و شروع کرد گذاشتن ویس های احساسی
من واقعا دچار تنش های روحی زیادی شدم با رفتارش
خب من واقعا ایشون رو شخص انسان و موجهی میدیدم و اصلا تصورشم نمیکردم فقط نمایش بوده باشه، حتی اگه اسمشو بگم شاید باورتون نشه این شخص بوده از بس آروم و مثبت و موجهه
نمیخوام دیگه از اون سه سال بگم
بیشتر از این دیگه جنبه ی مثبتی نداره و هرچه که لازم بوده گفتم، یعنی کمتر از این میخواستم بگم با اصرار های کاربرا که فکر میکنم بخش عظیمیش خودش بود و قصد داشت یه جواب و توجیهی جور کنه بود.
مهم نیست برای من موضوع تمام شده و هیچ مشکلی هم ندارم خداروشکر، یعنی من وقتی اینارو گفتم که تازه عاقل شده بودم.
و برای خودم نگفتم و هرجوری هم برداشت بشه مهم نیست امیدوارم مفید بوده باشه و کسی تجربیات منو تکرار نکنه و گول ظاهر رو نخوره و چشمش رو باز کنه.
به اون شخص:من نمیدونم چطور به اطلاعات و مشخصات من دست پیدا کردی ولی اینو بدون ذره ای حس مثبت حتی اندازه یه سر سوزن به شما ندارم که بخوای از اون نقطه وارد عمل شی پس نه اینجا نه جای دیگه زیادی وقت نذار ،برای خودت میگم چون فقط بار گناهت سنگین میشه
من از تو و آزارات و آسیب هات به خود خدا پناه بردم و مطمئن باش هیچ نقشه ایت به لطف خدا عملی نخواهد شد.
از همه ی بزرگواران التماس دعا دارم
موفق و تندرست باشید.
با خود عهد بستم که برای همیشه برم. و با کمک خود خدا برای همیشه به چیزهای اصلی میرسم.
اگر به کسی ظلمی کردم یا ناراحتی بوده و زحمتی دادم، حلالیت می طلبم به ویژه آقای نجفی بزرگوار
در پناه خودش در امان از هر آسیب و شر و لغزشی باشید و به لطف خودش عاقبت بخیر شید.
ای بابا چرا اینقدر سختش میکنین خو
شما اول باید یه کمی نظر دختر خانمو جلب میکردی و بعد میرفتی خواستگاری ، کاری نداره که
در کنار توکل و توسل باید تلاش هم باشه.
خواستگاری هم اینطوری خوبه برای فضای دانشگاه
بهش پیام میدادی میگفتی خانم فلانی میشه حضوری ببینمتون میخواستم در مورد یه موضوعی باهاتون صحبت کنم؟
بعد توی حضوری هم میگفتی اگه اجازه بدین شماره خونتون رو میخواستم برای امر خیر.
یا یه فرد معتمد پیدا میکردین و ایشون رو واسطه قرار میدادین، معمولا هم دانشگاهی که ازمون بزرگترن و متاهلن از این کارا میکنن یا اساتید
یا میرفتین نهاد رهبری دانشگاه و میگفتین من از فلان خانم خوشم اومده و اونا خودشون زنگ میزدن با دختر خانم صحبت میکردن
عزیزم من
بازی روانی همین دیگه تعجبی نداره شما ندیدید ایشالا هیچ وقت نبینید اون آقا جواب نمیداده مستقیما چون خودش میدونسته داره چیکار میکنه
میدونسته داره بازی میکنه
اما میاد غیر مستقیم جواب میده
یه طوری که تو بفهمی اون داره
جوابتو میده بلاخره یه نشانه چیزی میفرسته
کسی که داره بازیت میده از خودش هیچ نشونه ای مستقیمی از خودش جا نمیذاره تا اگه
اون شخص روزی خواست اعتراض کنه بزنه ریزش
چون نمی خواهد کسی بفهمه
تا یه روزی دلشو زد راحت بذاره کنار کسی هم چیزی بگه
جواب بده نه چیزی نیست بین ما اون خانم توهم زده
همیشه طوری میشود که بگن دختر توهم داره برای خودش حرف درمیاره خودشو میخواد
بچسبونه دختره دیوونه است
اما اینا خوب کارشون یاد گرفتند
اینا بازیچه شون در همین حد میخوان
معلوم کدوم پسری بدش میاد یه دختری حالشو بپرسع بهش
محبت کنه نگرانش باشع
دلتنگش باشه
همه اینا رو مفت بدست میارن
بدون هیچ کار خاصی
اگه طمعه بخواد بره یه پاداش کوچک بهش میده نمیذاره بره
دوتا کار میکنند یا بازیچه رو
فحش میدن و تحقیر میکنند یا خودشون رو
شروع میکنند به مظلوم نمایی
من تنهام من بی چاره هستم و
این کارا بهت عذاب وجدان میدن تا تو بمونی اینکار اینقدر تکرار میکنند تا بازیچه شون معتادشون بشه میدونید آدم معتاد بعد اعتیاد حاضر خیلی کار ا بکنه
رفتار سرد و گرم میکنه تا نگهش داره بازیچه رو خسته میکنه
تا خودش بذاره بره
اون موقعی که تو بازی هستی نمی فهمی مگه اینکه خدا حواسش بهت باشه از بازی دربیاری بفهمی
بازیچه هم نقطه ضعف داره یا خیلی مهربون و دلنازکه
یا خیلی ساده است .یا کمبود محبت داره
یا آدمی که دوست داره به همه کمک کنه
بازیگر این چیزا رو خوب میدونه
از همین راه میاد جلو
اگه ممکنه شما بگی اینا توهم و تخیل ولی واقعیت داره
بعضی آدما مشکل روحی دارند
از این کار میکنند ایشالا هیچ
وقت تو تورشون نیافتی
به اینا میگن شکارچی صبرشون خیلی زیاده خودشون مستقیم کاری نمی کنند کاری میکنند تو خودت بیای تو بازی
بازی کردن با احساسات هر آدمی
پسر یا دختر کثیف ترین کار دنیاست
دوست عزیز
شما یه جمله رو خیلی تکرار کردین من دوستش دارم میدونم
ایشون منو دوست دارن
من نمی خوام قضاوت کنم
اما چیزی که من متوجه شدم اینه
شما واقعا دوستش دارین
اما در عین حال حاضرم نیستین
برای این علاقه تون کاری بکنین
بنظر تون خودخواه نیستین
ببخشیدا شما به فکر خودت
هستین نه اون خانم
علاقه ای که گفته نشه به چه دردی میخوره
من مطمئنم علاقه ای اگه قلبی باشه به زبونم هم میاد
تو رفتار و عمل هم مشخص میشه
غیر این باشه واقعی نیست
شاید وابسته ای یا چون شناخت ندارین فکر میکنین خیلی خوبه
من باورم نمیشه یه آقایی عاشق
باشه و کاری نکنه
روان شناسی عشق میگه انسانها زمانی عاشق میشوند که اون فرد دارای ویژگی های هست که من ندارم و دوست دارم داشته باشم
یا من فرافکنی میکنم روی اون فرد تا بگم اون داره درحالی که
اون ویژگی ها نداره تو ذهنم می سازم براش
بعبارتی برای ارضای خودم نیاز دارم این ویژگی ها رو پروچکت کنم روی یکی فردی تا قابل باورش کنم .
با توجه به گفته های شما من این نتیجه رو گرفتم شما دنبال یه ویژگی ها بودید پروچکت کردید رو اون خانم بیشتر عاشق تصورات و ذهنیات خود شدی
نه واقعیت و ویژگی ها واقعی
اون خانم .
امیدوارم ناراحت نشید اما دارای
با عشقی که انتخاب کردی صورتش برای اون خانم باشه
ولی ویژگی های ساخته ذهنی تون هست زندگی کنید
اقدامی هم نمیکنید ترس دارید از اینکه مبادا با تصویر ساخته دهنتون مغایرت داشته باشه
این حالت اگه ادامه پیدا کنه تاثیر مخربی روی ذهن و روان شما داره
عاشق یه سوژه خیالی بودن به روح و روان شما آسیب زده .
حتی اگه الان همون خانم خودشم بیاد شما تصویر ذهنی تو به اون ترجیح خواهید داد .
وضعیت شما مثل کسی که عاشق عکس یه نفر شده اگه سوژه تو تصویر بیاد بگه من اینم
میگه نه من عاشق عکستم نه خودت .
این همه مقاومت شما برای ابراز نکردن حتما یه دلیلی داره
برگردید اون دلیل رو پیدا کنید
چیزی که از عشق ذهنی عاید شما میشه بیمار روحیه نه بیشتر
مثل کسی که تشنه است برای رفع تشنگی به کلی خوردن آب مناسب
آب شور میخوره و میدونه که ای شورم داره میخوره
این جوری عاشقی بیشتر لجبازیه
که اون شخص با خودش داره نه سوژه
سوژه میتونه هرکسی باشه
شخصیت سوژه تو این برداشت از عشق خیلی جایگاهی ندارند
درصورتی دریک عشق ممتاز و سالم سوژه یک طرفه رابطه است
تو این مورد رابطه دست یک نفر
همون یک نفر تعیین میکنه عاشق باشه یانه .
موفق باشید
اگربه اشتراک گذاری احساسات به شما احساس بهتری میده
که حتما همین طوره
شما با گفتن احساسات تون سعی داشتید تخلیه احساسی صورت بگیره و همین تشریح جز به جز
احساس ارزشمندی و تایید گرفتن به شما داد خیلی خوب معلوم بودشما از گفتن این جزییات چه حس خوشایندی دارید
اما باید خدمتتون بگم این حس مقطعی خواهد بود شما تا زمانی با احساسات تون از در آشتی وارد نشوید باز تکرار میشه
شاید با شدت بیشتری ممکنه حتی به افسردگی هم برسه
سعی می کنید مدیریت ش کنید با تخیله کردن از طریق نوشتن
اما پایدار نخواهد بود.
یک خشمی هم از خودتون دارید
این خشم رو ممکنه از طریق کار یا نوشتن بخواهید جبران کنید
تمام این مشکلات راهکار داره
و هر راهحلی
اما شما آگاهانه مقاومت میکنید
تا زمانی که مقاومت کنید اوضاع بهتر نخواهد شد
به «روانشناس»
حرف اصلیم که مفصله! ولی خلاصه و مفید میگم:
نمیشه عاشق کسی بود که کامل نیست؟!
خطاب به تمام کسایی که این متن رو میخونن (خصوصا خانمها):
شما با تمام ویژگیهای ظاهری و باطنی که دارید از نظر یک نفر جزو فوقالعادهترین و بهترین فرد روی زمین هستین. اگر میخواین ویژگیای رو توسعه بدین همون ایمان و اخلاق هستش وگرنه نگران هیچ چیز دیگه نباشید. هیچ اشکالی نداره اگر کامل نیستین و دنبال یه فرد کامل هم نباشین.
اگر حداقل ایمان و اخلاق رو داشته باشید و با فرد مناسبتون آشنا بشین اتفاقا همون چیزهایی که ضعف شما تلقی میشن، بهترین فرصتهایی خواهند بود برای افزایش محبت بینتون. وقتی ضعفی دارین و میبینید کسی با وجود اون مشکلات حاضره کنارتون باشه و کنارتون خوشحاله، حس آرامش و خوبی پیدا میکنید که کمتر چیزی میتونه این محبت رو بینتون ایجاد کنه.
درمورد خودم هم اتفاقا وقتی از ایشون ناراحت میشدم، با توجه به شناختی که داشتم لیستی از بهانهها رو کنار هم قرار میدادم و میگفتم اصلا از اولش هم مناسب نبودیم چشمات رو باز کن. چند دقیقه بعد که آروم میشدم صدایی بهم میگفت «با هیچکدوم اینا مشکل نداری اتفاقا دوست داری سر تک تک این موارد کنارش باشی و با آرامشی که بهش میدی بتونه بهترین خودش باشه.»
بقیه حرفها بماند.
ممنون از همه.
چرا بازی روانی نیست؟؟؟
چرا فکر میکنید چون شما ندیدید نیست ؟؟؟
ترفند اکثریت همینه از در دوستی
و همدردی و چه میدونم درد دل
وارد میشن
ظاهرشون هم خیلی شیک و پیک
وخیلیاشون هم از آدم های موجه
و سرشناسی هستند
خیلیا شونم آدم های بدی نیستند
اما بیمارن
الان شما جنبش me too
ایرانی رو ببینید
خانم ها از کسایی اسم بردند مثل
***** ****** *
***** **** *****
**** **** ***** **** **** **** **** **** ** *** **** ********
*** ***** *****
**** **** *****
این گفتم به این برسم
آدم های متجاوز و معترض
خیلیاشون ظاهر موجه دارند
ما خیال می کنیم
هرکسی متجاوز ه حتما باید سابقه زندان و شرارت داشته باشه
درمورد خودم هم اتفاقا وقتی از ایشون ناراحت میشدم، با توجه به شناختی که داشتم لیستی از بهانهها رو کنار هم قرار میدادم و میگفتم اصلا از اولش هم مناسب نبودیم چشمات رو باز کن. چند دقیقه بعد که آروم میشدم صدایی بهم میگفت «با هیچکدوم اینا مشکل نداری اتفاقا دوست داری سر تک تک این موارد کنارش باشی و با آرامشی که بهش میدی بتونه بهترین خودش باشه.»
این حرف واقعا درسته
فقط عاشقا میدونن این حرف یعنی چی
سوال من از نویسنده :به ما دخترا از بچگی تاحالا گفتن یه پسر دوست داشته باشه رسمی جلو میاد اون دختر از کجا مطمئن باشه دوسش داری؟ 😐😐😐😐به غیر این بوده که ذهنش درگیر کردی؟
آنچه که از صحبتهای شما فهمیده میشه احتمالا شخصیت یاری رسان و کمک دهنده شما فعال باشه .
این بنفسه چیزی بدی نیست
اما اینو در نظر داشته باشید
چون میل به کمک کردند رو دارید دوست دارید کمک کنید ؟
یا
چون علاقه مند هستید و فکر میکنید ایشون معشوق شما هستند میخواهید کمک کنید ؟
مراقب باشید بخاطر حس ترحم و نوعدوستی عاشق اون خانم نشده باشید
اگه بخاطر این حس درونی شما باشه ممکن است بعد مدتی به نیاز های شما پاسخ داده نشود
و شما دچار سرخوردگی شوید
پیشنهاد میکنم برای شناخت بهتر و واقعی یک لیست از ویژگی های مثبت و منفی از ایشان تهیه کنید
بعد با انتظارات خودتان مطابقیت دهید ببینید چقدر نزدیک است
و این نکته در نظر داشته باشید
نکات منفی ممکن است بیست الی سی درصد در زندگی واقعی بیشتر دیده شود
و نکات مثبت به همین نسبت کمتر باشد
با این بررسی بشنید و بیبنید باز هم خواهان ایشان هستید یا نه؟
اگر میل به اون خانم دارید از خودتون بپرسید چرا به چه دلیل ؟,
چون ویژگی ها مد نظر من رو داشت ؟
یا چون ویژگی ها مثبت زیادی داشت به نسبت منفی
و در نظرم انسان موجهی آمد؟
به این درک رسیدید که انسان کامل وجود ندارد
اما انسان میتواند رشد کند
نکته ارزشمندی است
شما از کامل گرایی دست کشید
و به سوی کمال گرایی معقول حرکت میکنید
نکته در صحبت های شما بود که بارها منصرف شدم و باز پشیمون شدم
دلیل این انصراف چی بود
دلیل این پشیمانی چیست
آیا شما به دنبال راضی کردند خودتان هستید
یا چیز دیگری ؟
با توجه به چیزهای که از خودتان گفتید شما احتمالا تیپ چهار ایناگرام باشید
تیپی که امورات به صورت شهودی دریافت و پردازش میکنند
قلب محور امور آنهاست
اما اگر بسمت ناسالم پیش برند
به سرعت سرخورده و ناامید میشوند ممکنه است چیزهای که
رو ساخته اند و یک شبه خراب کنند
نظری که گفتید میخواهم همه چیز رو بذارم کنارم و خودم را خلاص کنم
یعنی بجای آشتی با این احساسات از و راه حل مناسب
تصمیم به سرکوب و انکار آن گرفتید !
شما باید بیشتر با درونیات خودتون آشنا بشید و بپذیرید
پیشنهاد میدم فیلم ساکن طبقه وسط رو ببینید
با بازی آقای شهاب حسینی
به روند فیلم توجه کنید نه نتیجه
شخصی که احساسات خود ش رو به موقع اعلام نمی کنه
نادیده میگیره و تصمیمات درست نمیگیره
انیمای درونش افسار گسیخته است
آنیموس درونش قهر و سرجنگ داره .
انیما و آنیموس انرژی روانی زنانه و مردانه در وجود هر انسانی است فارغ از جنسیت
پیشنهاد میکند کتاب اسرار سایه ها رابرت بلای رو بخونید
همین طور فرافکنی در عشق یونگ
فرافکنی به خودی خود چیز بدی نیست اما تصویر آرمانی به ما ارائه می دهد که ممکن است
بعد رو در رو شدن واقعیت
معشوق رو متهم به دروغ گویی یا فریب کنیم
بهترین پیشنهاد به شما آشتی با احساسات درونی
بالا بردن اعتماد به نفس
با انجام دادن کارهای کوچکی تا انتها پیش میروید
ولو با پختن یه عذا جدید
ریسک کنید به دنبال کارهای تازه بروید حتی اگه نتیجه دلخواه رو نداشته باشد
هدف گرا و عمل گرایی در خودتون تقویت کنید
تقویت عزت نفس و حس ارزشمندی
قبول واقعیت وکمتر کردن فانتزی ها
شناخت درست و واقعی از خانم مورد علاقه تان
بدون حس ترحم احساس گناه
یا هر چیز دیگری
داداش دلت با دختره صاف نیست هرکاریم کردی نشد ولش کن
تو طرف زنت نشده این همه حساسیت داری فردا روز زنت بشه چیکار میکنی
دختره از همه جا بی خبر یه پسری یه سلامی بهش کرده این همه داغ کردی
فردا بره سرکار دو تا همکار مرد داشته باشه چیکار میکنی
میخوای بکنی تو گونیش
نه داداش من بد دلی
شایدم عاشقی حسودت کرده
ببین منو اگه تو حساسی طرفم
برو روی داره بی خیالش شو
فردا تقی به توقی بخوره به بار
تهمتش می بندی
چرا اون روز خندیدی
چرا پسر عمه ات نگات کرد
خدا اون روز نیاره
روزگارشو سیاه میکنی
تو نه میتونی ازش دل بکنی
نه براش کاری میکنی
گفتی ماه رمضون یادش افتادی
اینا بهانه است داداش
تو گیریشی
از دختره یه بتی ساختی برات خودت اینجور به خودت القا کردی بدون اون نمی تونم زندگی کنم از این پسر قهریام هستی ساکت می مونی تا بیان منتو بکشن چند سال اینجوری زندگی کردی عادت داری بهش توقع داری دختر بیاد از دلخوری که خودتم نمیدونی چیه ازت عذرخواهی کنه ازت خیلی تشکر کنه وای چقدر این همه سال عاشق موندی چه قدر فداکاری تو بخاطر خودت موندی حالا چرا گرو میکشی
مگه کسی مجبورت کردی براش وابستی این دختره رو بی خیال شو برو به خانواده ت بگو یکی برات انتخاب کنند تا هم بخش اعتماد داشته باشی هم همتراز خودت بدونی اینقدر تو حرفات از خودت تعریف کردی حالم بد شد
(اول گفتی یه حرفایی بین مون رد و بدل شد اونم خبر داشت من میخوامش بعد گفتی من جلو نرفتم نخواستم ذهنش مشغول بشه بعد گفتی دختره چرا با اون پسره حرف زد و خندید بعد گفتی شنیدم ازدواج کرده بعد گفتی نه اشتباه شد نکرده بود به. گفتی حسم زنده شد آخرم گفتی چرا قدر عشقمو ندونست حالا قدر نمی دونست پس منم دنبالش نمی رم )
حالا خودت نگاه کن تو خودت باشی به همچنین پسری که دقیقه به دقیقه حرفش عوض میشه اعتماد میکنی
به خودت و دلت شک داری یا به اون کدومش بالاخره ما نفهمیدیم
به روانشناس
توی متن آخرتون خیلی نکات خوب و جالب و مفیدی گفتین. هم سوالات و هم پیشنهادات عالی بود.
مطلبتون رو با دقت خوندم. ممنونم.
درمورد معیارها کمی نگران این شده بودم که شاید بخاطر علاقم دارم کوتاه میام. برای همین سعی کردم خانمهای دیگه رو درنظر بگیرم ببینم یه غریبه رو چطور ارزیابی میکنم؟
اینجا نمیدونم بگم حسنه یا عیبه، به نسبت آدم سازگاری هستم و روز به روز هم سازگاریم بیشتر میشه. دیگران منو آدمی میشناسن که روی ارزشهام ثابت قدم هستم (و بادی به هرجهت نیستم) ولی سازگاری نسبتا بالایی با اقشار مختلف دارم چون سعی میکنم درکشون و کمکشون کنم. همین باعث میشه مثلا بگم ایدهآلم خانم چادری هستش ولی واقعا مشکلی با خانم مانتویی (محجبه) به شرط ایمان ندارم. به همین نسبت ممکنه ارزیابی هم سختتر بشه. چون مثلا اعتماد کردن به خانم چادری مقید به واجبات و محرمات و... خیلی آسونتر از اینه که تشخیص بدی فلانی که عملش ضعیفه، بیشتر از روی شرایط و مهارت و... هستش یا تکبر نسبت به خدا و دستوراتش. (توی صحبتها قابل تشخیص که هست ولی بحث آسونتر یا سختترش رو گفتم)
برای همین به این نتیجه رسیدم که خط قرمز رو بذارم روی ارزشهای مشترکی که به کمکشون میتونیم مشکلات و اختلافات آینده رو حل کنیم. مثلا وقتی دو نفر به اصول دینی پایبند باشن درمورد حجاب یا مشکل نمیخورن یا اگر مشکل هم بخورن با رجوع به دین و مرجع تقلید رفع میشه چون معیارهای تشخیص درستی و نادرستی مشترکه.
این خط قرمزه بقیه موارد یا مصداق ارزیابی هستن یا با حرف زدن قابل حل.
توی زندگی هم به همین ویژگی و مهارتها میشه اعتماد کرد چون در بهترین حالت هم اختلاف پیش میاد مهم اینه که با اصول مشترک، مهارت حرف زدن و از همه مهمتر اخلاق، بتونیم کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم.
اینطوری درنظر بگیرم ایشون در بعضی موارد حالت ایدهآل هم هستن و یه سری جاها واقعا آفرین دارن.
مطلب دیگه اینکه:
آدما و اینکه بتونم براشون مفید باشم برام بسیار مهمه. بالعکسش اگر حس کنم نمیتونم به قدر کافی مفید باشم حس منفی و بدی بهم دست میده.
درمورد اون خانم هم:
اولا مشکل خاصی ندارن که نیازمند کمک باشن و از این طریق بهشون جذب شده باشم.
ثانیا فکر میکنم یکی از دلایلی که باعث شد اعتماد به نفسم کم بشه همین حس درونیم بود که نمیتونم به قدر کافی براشون مفید باشم و این حس هرجا باشه همین حال بد و ناکافی بودن رو بهم دست میده و به نظرم به عنوان مشکل باید حلش کنم.
ثالثا اینکه حس کنم ممکنه کسی ازم ناراحت باشه مسئلهای نیست که بتونم باهاش کنار بیام. خصوصا اینکه هرجور حساب میکنم مشکلی با ایشون نداشتم و ندارم بجز اون اتفاق که باعث شد حس مثبت به خودم رو از دست بدم و فرض اینکه شاید هنوز هم به من علاقه داشته باشن کلا از بین رفت. دیدم عه تیپ شخصیتی نزدیکتر و (احتمالا) بهتر از من هم براشون هست و اینطوری میتونن زندگی بهتری داشته باشن. حس اول میگفت نرو، حس دوم میگفت برو.
رابعا قبلا بخاطر سریعتر فراهم کردن شرایط، مسیر زندگیم رو تا حدودی به سمت پول محور بودن تغییر دادم تا به خرید خونه و... سریعتر نزدیک بشم ولی خب نتیجه میشه اینکه یه آدم جزئی میشی مثل خیلیها، کارت خوبه ولی اون حس کمک حداکثری رو از دست میدی و این یعنی دور شدن از ارزشهای فردی. یعنی دور شدن از شخصیت و نقاط قوت فردیم. یعنی دور شدن از ویژگیهای منحصربهفردم که منو خاص میکنه.
بخاطر تشکیل خانواده و حس مسئولیتم نسبت به خانم ارزشش رو داشت و همونطور که قبلا گفتم همین رو مسیر خدا میدونستم ولی مشکل از جایی شروع میشه که فکر کنی برای طرف مقابل نتنها یه گزینه معمولی هستی بلکه حتی بیشتر زیر سوال هستی. جایی که دیگه از اون خانم شناخت ندارم اینجاست. من با علاقه و دلی کار کردم ولی همین بدتر آسیب پذیرم کرد چون از نظر منطقی نمیشه توقع همدلی داشت.
اگر قرار باشه هرکاری کردم بگن برای خودت کردی، مشکلی هم خوردم (که لااقل بخشیش بخاطر همین علاقه بود دیگه) بگن ضعیف بودی، وابسته بودی، خوب مدیریت نکردی یا بدتر، آدم شکاک و بدبینی هستی..... بلدم از خودم دفاع کنم ولی خب اولا محترمانه نیست ثانیا یه بخش مهم انگیزه ازدواجم بخش روحی و همدلیه دیگه، نمیشه همه فشارها رو من باشه گلایه هم کنم بدتر ضعفم تلقی بشه و بدهکار هم بشم. خب برام مهمه قبولم داشته باشه. نیاز روحی منم مهمه که بتونم کنارش باشم، 10بار جواب منفی هم داد نازش رو بکشم مطمئن بشه طی این مدت به خانم دیگهای فکر نکردم و...
نمیشه هم همش گفت مثبت فکر کن. اگر حالت منفیه باشه منم که باید خودم رو جمع و جور کنم و هوای خودم رو داشته باشم. وقتی نتونم مدیریت کنم بدتر آسیب میبینم. ایشون که داره زندگیش رو میکنه نهایت دوتا چایی براش هزینه داره. اینهمه تفاوت هزینه انصاف نیست واقعا. منم نمیخوام جای مرد و زن عوض بشه اتفاقا اینطوری برام قشنگتره ولی کی هوای منو داره؟ درسته علاقم نقطه ضعفم باشه؟ همونقدر که ایشون میتونه پسر بهتر پیدا کنه منم این فرصت رو داشتم و دارم. بقیه موارد هم همینطور.
قبلا سعی کردم کاری که به نظرم درسته رو انجام بدم. فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی خب به نظرم الان باید بیشتر به خودم توجه کنم. به نظرم اینطوری میتونم آشتی بهتری با احساسات درونیم داشته باشم و جایی که لازمه قوی باشم بهتر عمل کنم.
اگر بحث احساس یه آدم (ایشون) مطرح نبود حتی 1 ساعت هم وقتم رو تلف نمیکردم این دنیا هرچی باشه اینقدر ارزش وقت تلف کردن نداره. چیزی که هربار منو برمیگردونه همینه. نمیتونم نسبت به احساسات دیگران (ولو احتمالی) بیتفاوت باشم. ولی لازمه به خودم هم برسم تا به خود واقعیم نزدیک بشم. تا الان بیشتر با ترس زندگی کردم که جدا از ضررهاش خیلی با ارزشها و روحیه من در تضاده. وقتشه به این احساسات هم توجه کنم.
یه اشتباهم این بود که فکر میکردم اینجور کارها خودخواهیه ولی اینطور نیست. اگر به ارزشهای خودم به قدر کافی توجه نکنم آسیب میبینم و دیگران که هیچ به خودم هم نمیةونم کمک کنم.
امیدوارم این حرف و تجربم بمونه برای آدمهای دیگه که این متن رو میخونن.
به خانمها هم نمیدونم سفارشی کنم یا نه. میترسم چیزی بگم بدتر خودشون رو توی دام یه پسر نادرست بندازن.
همون سفارش معروف رو دارم که فقط به خواستگاری رسمی توجه کنید ولی خواهشا اگر دیدین پسری پایبند هستش و به شما علاقه داره یا بیش از حد بهش سخت نگیرید یا اگر سخت میگیرید با بقیه هم همینطور باشین.
همونقدر که به غرور و ناز کردن خودتون توجه میکنید، حواستون باشه طرف مقابل هم آدمه ربات نیست.
اگر شما نمیتونید بفهمید اون پسر بهتون علاقه داره یا نه، با رفتارهای اشتباهتون از اون پسر هم نباید توقع داشته باشید علم غیب داشته باشه بفهمه هنوز بهش علاقه دارین.
حداقل با همه به یه شکل برخورد کنید مگراینکه خواستگارتون باشه.
متاسفانه ما آدما خیلی اوقات فراموش میکنیم همه کارها دست خداست. خیلی اوقات به تدبیر خودمون بیشتر از خدا اعتماد داریم.
متوجه هستم بعضی خانمها نگران این هستن که سنشون بره بالا و فرد مناسبشون رو پیدا نکنن خصوصا که (به اشتباه فکر میکنن) برخلاف آقایون قدرت انتخاب ندارن، دوست دارن هرچه زودتر مادر بشن و...
خب ظاهرا منطقی هم هست که اگر به 5 نفر چراغ سبز نشون بدی احتمال اینکه زودتر ازدواج کنی بیشتره ولی گاهی این ظاهر قضیه هستش و لزوما اینطور نیست. حتی گاهی ممکنه نتیجه عکس بده.
متاسفانه این مشکل برای اکثر آدمها و کارهامونه و فراگیره.
انشاءالله خدا بهمون صبر بده و هدایتمون کنه.
پیشنهاد
ببین خواستگاری رسمی خوب و درسته دردسرش هم زیاده. پس اینقدر روش فوکوس نکن. مطمئن شو نامزد نداره حرف دلت رو مستقیم بهش بگو اگر موافق بود برو جلو اگر نبود هم بی سر و صدا تموم کن برای هیچکدوم دردسر نشه. حرفتو زدی سبک شدی ریسکش کمه موفقیت بیشتره خیرش رو ببینی :) یه راه جواب نمیده زاویه چشمت رو عوض کن
اگر حالت با کسی خوب است،
و او هم دوستت دارد...
باور کن بعد از او هیچ عطری
بوی عطر تنش را نمیدهد....
من سبک عشق و عاشقی شما رو نه قبول دارم نه باورش میکنم
نه قصد جدی داری نه هدفی نه تلاش میکنی
بیشتر شبیه نظر سنجیه نه چیز بیشتر
من آن اگه پسری با فکر شما بیاد
خواستگاریم بلافاصله جواب منفی میدم بهش
رفتار دمدمی و بی منطق
تصمیم گرفتن عجولانه و
پشیمانی آنی دلخواه هیچ دختر ی نیست
من که دنبال یه زندگی با یه پسر با رفتار عاقلانه هستم
از اینجور رفتارهای عاشقانه بی سرو ته که فقط ذهن و فکر ادمو درگیر میکنند
نتیجه ای هم جز اعصاب خوردی ندارن بیزارم .
مگه آدم چقدر زند هاست که بخواد بخاطر بی فکری یه نفر
به خودش استرس بده
شما که عاشقش نیستی من باورم نکردم محاله کسی عاشق باشه
و نگه
یه جمله ای دیدم اگه کسی ادعای عاشقی کرد و ۲۴ ساعت تونست بی خبر بمونه عاشق نیست
۲۴ ساعت که اغراقه منظور اینه یه عاشق تحمل دوری نداره .
من دیت زیاد رفتم با خیلی ها آشنا شدم و به تفاهم نرسیدم عشق و عاشقی هم داشتم
میتونم به جرات بگم آقای نویسنده یا تو فضای مجازی آشنا شدن یا کسی که با ایشون بعد مسافت دارن و نویسنده سخته ش بره اونجا
این همه احتمال و حدس و گمان از عدم شناخت میاد به جای اینکه با خانم آشنا بشن اینکار رو نکردن
حتما یه دلیلی داشتند
روی آوردن به نشخوار ذهنی
این همه تردید و دودلی هم بخاطر همینه
حدس میزنم یه عشق مجازیه
احتمالا یه آقای قلب یا کامنت عاشقانه برای اون خانم گذاشته
نویسنده فکر کرده بین شون چیزی بوده بعد دیده اشتباه کرده
ماجرای هم کلاسی و این عشق افلاطونی درست بنظر نمیاد
تلاش بی حد و مرز شما برای ناراحت نکردن دیگران منو نگران میکنه
حتما راجع به ۲ مسئله با یک روانشناس مجرب صحبت کنید
۱.نگرانی بیش از اندازه برای مسائل مختلف
۲.نصیحت دیگران در حالیکه خودتون به اون نصایح پایبند نیستید
نکته ۱:نصایح ما از لحاظ روانشناسی همون مسائلی هستند که خود ما باید رعایت کنیم و این فریاد روان ماست که فرافکنی میشه
نکته ۲:مشکوک به ocd هستید
ممنونم از شما
جواب های شما چند بار خواندم من چندتا سوال از شما دارم خیلی راحت و بدون استرس جواب بدید
تو چند سطر ویژگی های شخصیتی و اخلاقی ایشان را توضیح بدید
بهترین و بدترین ویژگی ایشان از نظر شما چیه
چه چیزی باعث شد به ایشان جذب بشید
علت را واضح بیان کنید کلی گو نشه با جزییات بیان کنید
چه ویژگی دیدید که از ایشان دلسرد شدید ؟
خودتون را از نظر شخصیتی چه طور تعریف میکنید
قوت و ضعف تان در چی میدونید
نقاط اشتراک و تفاوت با ایشان در چیه
آیا به ایشان کشش جنسی و احساسی دارید به معیارهای شخصی شما نزدیک هست یانه
یعنی تمایل دارید با ایشان معاشقه داشته باشید و اون میل رو دارید
از لحاظ چهره و سطح زیبایی و جذابیت به هم نزدیک هستید یانه
از لحاظ اعتقادی و مذهبی چه طور
خوش بحال عشقت کاش ی نفری پیدا میشه منو اینطوری دوست داشت به من هرکسی رسید خواست خستگی بگیره توقع داشتند من همه کار بکنم خودشون هیچی
اینقدر بدی دیدم ی نفر پیدا
بشه بگه عاشقم قبولش نمیکنم
تو خیلی عاشقشی به عشقت حسودیم شد
به روانشناس
به سوالات جواب میدم ولی با توجه فلسفه این سایت منتشر نمیکنم.
بازم ممنون.
ی دختر این ارزش نداره خودتو کوچیک کنی براش
این همه دختر مکه قحطی اومده
برو سراغ یکی دیگه
طرف ولت کرده رفت تو هنوز پیشی
برو با یکی دیگه ارتباط بگیر این یادت میره
همین کار رو میکنید دخترا توهم میزنن
دقت کنی همه دخترا اومدن تشویق کردن برو خواستگاریش
آسمون سوراخ شده این خانم افتاده از بس با کسی نبودی
فکر میکنی این با همه فرق داره
این خبرا نیست همه شون سر ته یه کرباسن
ممنونم
یکی از مباحث برزگ در روان شناسی بحث عزت نفس و اعتماد به نفس که ریشه بسیاری از مشکلات شخصیتی و ترس هاست
عزت نفس به طور کلی سه جز دارد
۱_ احترام و ارزشمندی نسبت به خود
یعنی می پذیریدکه شخصیت شما فی نفسه ارزشمند است صرف نظر از تایید و تعریف دیگران
۲_ میپذیرد شخصیت شما که ارزشمند است قابل رشد و پیشرفت است
یعنی قادر است از نقطه از A به نقطه B حرکت کند
۳_ شخصیت شما استقلال دارد
یعنی قادر است بدون وابستگی بیش از حد به کسی یا چیزی به مسیر خود ادامه بدهد
( برای مطالعه بیشتر میتوانید به مولفه های. عزت نفس رجوع کنید بحث مفصلی است )
عزت نفس حس ارزشمندی است که شما نسبت به خودتان دارید و حس لایق بودن
اعتماد به نفس توانایی انجام کاری و شروع کاری
نظرات پایانی شما من را به نتایج رساند شما خودتان را لایق عشق نمیداند چرا ؟
(بزرگترین مانع عشق اون است که خودتان را لایق ندانید )
وقتی شما این طرز تفکر را دارید چه طور توقع دارید کسی دیگه ای ولو اون خانم باور کند
برای ریشه یابی کمبودعزت نفس به چند نکته رسیدم
بخشی تحت تاثیر تایپ شخصیتی شماست به احتمال خیلی زیاد تایپ چهار ایناگرام باشید
در این تایپ وقتی به دلایلی شخصیت از حالت سلامت خارج میشود به سمت ناامید ی و فقدان عزت نفس حرکت میکند
ودر حالت استرس به سمت ویژگی های ناسالم تایپ ۲ حرکت میکند همان چیزی که درشماست میل بیش از اندازه کمک به دیگران که ممکن است حتی زندگی فردی شما را تحث تایپر قرار بدهد
تا جایی که شما احساس و عاطفه خودتان را ندیده میگیرید
ممکن است خودتان را فدای دیگران بکنید و اگر دیگران شما را نادیده بگیرند دچار سرخوردگی و افسردگی میشوید
در حالت رشد و شکوفایی میل به پیشرفت و برنامه ریزی و هدفمند حرکت کردن دارید مثل چیزی گفتید انگیزه داشتید برای خرید خانه ویژگی مثبت تیپ یک رو گرفتید
( برای مطالعه بیشتر رجوع شود به تیپ های ایناگرام در حد استرس و رشد و همین طور به بال های هر تیپ توجه کنید)
تیپ ۴ مساعد افسردگی و در خود فرو رفتگی است
مطالب دیگر ، تله ها یا همان ترسهای شماست که ریشه اکثریت تله برمیگردد به عزت نفس
با توجه به چیزهای گفتید حتما تله ایثار دارید
درعین حال تله استحاق هم ممکن است داشته باشید اینها باهم هم پوشانی دارند .
مطالب هم گفتید که من لایق نیستم من رو به تله بی ارزشی میرساند
تله رهاشدگی و مهر طالبی هم به نظرم می آید
بهترین کار آزمون تله های رو انجام بدید
تا حد زیادی به ریشه یابی کمک می کند
علت این تله های همه اش به فرد برنمیگردد بلکه به خانواده
نوع تربیت و گاها فرهنگ بر میگردد
ونگران نباشید تمام انسانها چندین تله رو دارند
در اکثریت جامعه ایران تله مهرطلبی و ایثار دارند و جامعه ما به مهر طلب ها پاداش میده
تله رهاشدگی از شایع ترین تله هاست
طراحواره درمانی تا حد زیادی به کنترل ترسهای شما کمک میکند
مطلب دیگر ، از صحبتهای شما فهمیدم گیر افتادن در بازی روانی با خودتان بودید
گاهی نقش قربانی داشتید که به نیازها من توجه نشده من تلاش کردم اون خانم توجه ای ندارد
گاهی نقش ناجی من کمک خواهم کرد تا اون خانم به خود بهتری از خود برسد
نقش جلاد اون خانم را رها میکنم فکر نمیکنم او هم مقصر بود
این تله روانی است شما با ذهن خودتان دارید
ما انسانها اکثرا این بازی رو با خودمان و دیگران داریم گاهی خودآگاه و اکثرا تا خودآگاه
و تا زمانیکه که نخواهیم بالغانه رفتار کنیم این بازی تکرار میشود بدون اینکه به نتیجه دلخواه برسیم .
شما باید از این بازی ذهنی خارج بشید .
در مورد اون خانم هم چه خوب که ایشان توجهی نکردند چون اگر ایشان هم وارد بازی میشدند با توجه اینکه شما از لحاظ روانی آمادگی رابطه رو نداشتید مشکلات دو چندان میشد
این به نفع شما بوده .
این احتمال میدهم ایشان اعتماد به نفس و عزت نفسی خوبی داشته چون احتمالا متوجه شرایط شما بوده و نخواسته درگیر این رابطه بشود .
در مورد عشق بالغانه
عشق سالم سه بعد دارد
تعهد و صمیمیت و جاذبه جنسی
شما باتوجه به وضعیت خودتان بررسی کنید
آیا در این وضعیت که قراردارید؟
حس تعهد و صمیمیت و جاذبه و دارید
صمیمیت که با توجه به صحبتهای شما وجود نداشته چون ارتباطی نبوده و اعتراض هم از همین جا ناشی میشود .
در یک رابطه سالم و هدفمند به نیازها و خواسته ها هم توجه میشود و برآورده میشو.د
مثل نیاز عاطفی و احساسی و جنسی
البته بستگی به قالبهای اعتقادی و فرهنگی از هرکسی به کسی متفاوت است .
شما باید. ببینید نگاه تون به اون خانم چیست .؟
ایشان را به چشم معشوق نگاه میکنید صرفا
یا
به عنوان همسر و شریک زندگی .؟
یا معشوقی که دوست دارید همسرتان بشود؟ .
در مقوله عشق و رابطه عاشقانه قدری حسادت و وابستگی طبیعی است
البته نباید با چسپندگی اشتباه گرفته شود
( برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به چسپندگی عاطفی)
با توجه به شخصیت شما احتمالا چسپندگی عاطفی زیاد است .
که خطراتی هم دارد چون شریک عاطفی شما بعد مدتی حتما دلزده میشود
چون چسپندگی با کنترل و وابستگی شدید همراه خواهد بود .همان چیزی که ما زیاد شنیدم
چون دوستش دارم تحمل دوری اش رو ندارم
چون دوست اش دارم هرجا میرود باید همراه ش باشم
این تنها نمونهای از چسپندگی است .
شما گله مند بودید که به نیازهای شما پاسخ داده نشده است
بله قطعا همین طور است
اما در نظر داشته باشید شما رابطه ای شروع نکردید تا نیازی برآورده شود .
شما باید در هر رابطه ای انتظارات و نیازها و خواسته های خودتان را بیان کنید و برای طرف مقابل را بشنوید و تصمیم گیری کنید .
( روشهای ارتباط موثر و پذیرش را مطالعه کنید)
بخشی از رابطه تامین نیازها ست و این جزیی از رابطه است و انسانها بخاطر همین جذب هم میشود و اصلا چیز بدی نیست .
مطلب دیگر اگر خواستید بعنوان کیس ازدواج نگاه کنید به ایشان
توجه کنید درگیر فرافکنی نشوید
عشق ده الی بیست درصد می تواند شما را تغییر دهد نه بیشتر
برای همین با ایشان معاشرت بیشتر. بکنید اگه تصمیم گرفتید برای رابطه
از ایشان سوال بپرسید تا نظر واقعی شأن را جویا شوید
دنبال حدس و گمان و تفکرات خودتان که عمدتا فرافکنی است نباشید
هرچقدر تصورات شما به واقعیت نزدیکتر باشد احتمال اینکه تصمیم اشتباه بگیرید کمتر است .
بعد از شناخت درست تصمیم گیری کنید .
ممکن است این خانم ویژگیهای مثبت زیادی داشته باشد اما مناسب شما نباشد
یا ممکن است در نظر شما ویژگی ها منفی داشته باشد که شما نمی تواند با آنها کنار بیاید
این سوال از خودتان بپرسید
می توانید به این خانم به چشم همسر نگاه کنید ؟
آیا می توانی به این خانم را بعنوان مادر فرزند تان بپذیرد
توانایی مادری و همسری دارد؟
مطلب ی که همان اول عرض کردم در شما یک ریسه اضطراب و واسوس دیدم
بهتر است ریشه یابی کنید و این به احتمال زیاد. ریشه خیلی از مشکلات شما ست .
اگر شدید باشید حتی ممکن است به به شکل عارضه جسمانی بروز کند
مثل وقفه های تنفسی در خواب
بدخوابی و نواسان خلق و خوی
پیشنهاد میکنم فعلا وارد رابطه نشوید بهتر است بروید دنبال درمان
این مطالب فقط کمک کننده هستند برای آشنایی شما با مشکل احتمالی
کار درمان را انجام نمی دهد .
موفق باشید .
مطلب نگران کننده ای در صحبتهای شما دیدم که تقریبا همه زندگی تان حول محور این خانم میچرخد
این میتواند آثار بسیارمخربی در روان شما داشته باشد
اولا بسیار وابسته خواهید شد کما اینکه الآنم هم دارید
ترس از دست دادن اون خانم را دارید
این برای استقلال فردی شما بسیار مخرب است .
استقلال یکی از اساسی ترین رکن های عزت نفس است .
استقلال به معنای قطع ارتباط و بی توجهی به شخصیت و عواطف دیگران نیست .
اما نباید طوری باشید که فردیت شما به طور کامل زیر سوال برود
به طوری که با نبودن اون خانم یا جواب منفی ایشان یا دلایل دیگه
شما دچار از هم گسیختگی شوید
شما بخاطر همین چسبندگی عاطفی زیاد توانایی روبرو شدند با واقعیت را ازدست دادید
(و به دنیای ساخته خود پناه برده آید و از ترس خلافرواقع بودن حاضر به ارتباط از طریق متعارف نیستید )
مبادا اینکه واقعیت خلاف تصورات شما باشد
حتی در نظر خانم ها هم وابستگی بیش از حد خوشایند نیست چون به زنان به طور عزیزی این پیام را خواهد دادشما قابل اتکا نیستید .
اقتدار مرد برای هر زنی قابل احترام است و بزرگتر از آن یک نیاز .
همین وابستگی بیش از حد انتظارات شما از رابطه به طور غیر واقعی و نامعقول ی افزایش خواهد داد
خانم گریزان از رابطه میشود چون رفتار شما این پیام را خواهد داد.
شما انتظارات خارج از توان او دارید و بار رابطه به دوش اوست .
تمام مطالب گفته شد ممکن است خوشایند نباشد این بهتر است توجه کند
مغز شما یک حالت اعتیاد گونه پیدا کرد به تصور این خانم چون این نیاز رو درست جواب ندادید
و سرکوب کردید که با انکار هم همراه بوده
و مغز شما شروع کرده به ساختن تفکرات عاشقانه تایپ شخصیتی شما مزید علت هم بود .
تیپ ۴ بسیار تفکر خلاق و سازند ه ای دارند .
و اگر این حالت ادامه پیدا کند اثار بدی رو روان شما میگذارد
چون با یک تصور با قالب ذهنی خودتان وابسته میشود نه واقعیت ایشان .
اما ذهن انسان بسیار پیچیدگی دارد برای بهتر کردن این تصور از یک صورت واقعی که در وضعیت شما از صورت اون خانم استفاده کردید .
ول کردن وقتی معنا داره که جلو رفته باشی وقتی جلو نرفتی چجوری ولت کرده معنی پیدا می کنه لطفا درست راهنمایی کنید والا بعضی پسرا عجب حرفایی زدند آقای سامان وقتی جلو نرفتی چجوری ول کردن وخیانت معنی پیدا می کنه؟ لطفا مواظب حرفاتون باشید!!!! تازه راهنمایی می کنید خواستگاری یکی دیگه بره یکی دیگرو بدبخت کنه وقتی کسی دیگریو دوس داره
** **** **
**** **** **** *** ***
*** **** **** ** ****** *** * ***** *********
****** ** ** ** ** ********
چی گفتم مگه گفتم دختره روی خوش بهت نشون نداده تو هم بی خیال شو برو پی کسی دیگه
این همه علافی نداره
چه کنم چه کنم نداره
یک نصحیت به نویسنده
به حرفی که اعتقاد ندارید نزنید
شما هدفتون نظرسنجی از کاربرهای خانم بود تا بینید اون خانم چه طور فکر میکنه یا چه واکنشی داره
این یک قیاس نابجا ست
هرکسی شرایط و فکر خودشو داره
از مقایسه به نتیجه دلخواه نمیرسید
راه درست همون بود که بقیه گفتند
یک نصحیت به همه
روی واقعیت آدم ها حساب باز کنید
و رفتارهای واقعی شون
نه حرفهای که میزند
یک مطلبی رو اضافه کنم
شما ایشون رو دوست دارید و واز نوشته ها تون پیداست عاشقش شدید
اما. واقعیت اینه شما حاضر نیستید برای این عشق کاری بکنید
حتما دلایلی داشتید اما فایده این عشق برای اون خانم چیه بوده
فکر نمیکنید شما عاشق خیال ایشون شدید تا خودشون
واقعا فکر کنید این چه عشقی که یک طرفش غایبه
صرف گفتن عاشقتم که کاری نمیکنه
یک نفر میتونه ساعات زیادی عاشقانه بگه و بنویسه حتی یک قدم برنداره .
بنظرم حرفهای عاشقانه دلیل عشق نیست .
حتی از اون بالاتر فکر های عاشقانه هم همین طور
مردم ما عادت دارند به داستان های عاشقانه سوزناک
بیشتر با غم و غصه دل خوشن
تا با خود خوشی
نویسنده ببین مناسب ترین کاری که میتونید بکنید باتوجه به چیزایی که برداشت کردم اینکه به خانواده بگی تماس بگیرن به خونشون اول بپرسن دختر خانومتون مجرد بعد دیگه جلساتی ترتیب بدند باهم صحبت کنید بعد شما از علاقه چندین سالتون بهشون بگید نگرانم نباشید حساب شما از خواستگاری سنتی جداست چون هم دانشگاهی بودید
به خانم رز
بقیه دوستان هم همینو گفتند
ظاهراً ایشون به دلایلی نمیخواد
اقدامی بکنند شاید مشکل دیگه ای دارند یا هدفشون از نوشتن پست چیز دیگه ای بوده
سلام
حالا اسممو نمیگم نه که معلوم نیست کیم!!
یا ابالفضل این همه طولانی چرا واقعا نتونستم تا اخر بخونم* ** **** ** *** ***** *** * ***** ****** ** *** **** *** ** ******* * *******
***** *** ** **** ***** **** ****** **** ******** ** **** ** ***** ***********
و بزرگترین لطفتون اینه اون دخترو دوست نداشته باشید چون این ی عشق سالم نیست ******* ******* *** ** **** ****** ** ****** *** ***** ****** ****
حالا ما که نمیدونیم اون مرد ثالث واقعیه توزندگی این دختر یا ساخته ی ذهن شماست ولی ادم بدبین کلا به درد زندگی نمیخوره،
شما اگه اعتماد نداری به اون دختر چرا میخواین برین باهاش ازدواح کنید؟نمی ترسید بعد ازدواج با شما بقال محل قاپشو بدزده؟؟یا مثلا ی خوشگل تر وپولدار تر از شما، مگه تعهد به این چیزاس؟
هر کسی تعهد داشته باشه اون ادم مقابلش پست ترین هم باشه متعهد میمونه چون طرف حسابش خداست نه شما
بعدشم دخترای نجیب معمولا ******* ** **** **** **** ****** ******** اصلا پر برابر اونی که دوس دارن راحت نیستن شایدم بی اعتنایی کنن وحتی بداخلاقی،
اینقدر این موردو دیدم تودخترای نجیب *** ***، الانی ها رو نمیدونم چطورن واقعا؟اصلا رسم بقیه زنها روهمنمیدونم چطوره وقتی از کسی خوششون میاد ولی تو قشر مذهبی *** *** اینطوری بودن،
اینکه بقیه ادما چطورن دلیل نمیشه همه اونطور باشن، هر ادمی ی مجموعه ی منحصر به فرده و اداب و شرایط خودشو داره
به جای این کارا ولش کنید بره دنبال زندگیش وقتی خودتون میدونید قصدتون ازدواج نیست
فقط شما معنی تعهدو میدونید چیه؟ چطور دختر خوبیه تعهد نمیدونه چیه؟قولی داده به شما؟چکارشین؟به چی اطمینان کنه؟
ادم باید به خدا متعهد باشه که خطا نکنه
هر زن ومرد خوبی بلده متعهد بمونه به خدا، نمیگم به همسرش، نه به خدا بتید متعهد موند، ادمی که متعهد نباشه به حدود الهی به شما هم نیست خلاص
مردی اگه زنیوبخواد این همه تفسیر نداره میره حرفشو میزنه یا اره با نه خلاص، شما یا دارید واسه ما داستان میگید یا هدفتون ازدواج نیست
((ی چندتا پیامم دیدم در مورد پیام خانم شاپرک نگران نباش شاپرک خانم خدا این اقا زرنگه رو ی جوری میزنه پس کلش بیا و ببین اینخط این نشون به زودی همین جا میاد اعتراف میکنه به حق حضرت زهرا
خدا نگذره از هیچ مردی که بدون نیت ازدواج دختری را به دام میندازه به حق حضرت ابالفضل و خدا کنه ی جایی گیر بیوفته که حتی فکرشو نمیکنه، قطعا سوخت و سوز داره، دیر و زود هم داره😁 از قوانین الهی گریزی نیست در روزی که ففرو الی الله صورت میگیره حالا شما هی بتازون بدون ترس از خدا ببینم چقدر زرنگی ، زرنگ تر از خدا که نیستی باهوش🥰)ببین منو ففرو الی الله نزدیکه، روز قیامت نزدیک همه ی ماست، *** ** *** * کن زندگی پس از زندگی ببین!!)
نویسنده کسی قرار نیست ذهن شما رو بخونه،حرفی دارین برید بزنید وگرنه بزنید کنار ی کمباد کولر بیاد😁 زبونو گذاشتن واسه حرف زدن وگرنه باید برید انداخت دور😁 بشین هی داستان بنویس
بس کنید این اداها رو، زنی که مردیو بخواد دست وپای بسته همجلوشونمیگیره، نمایشنامتون قبول!!
چقدر انرژی این وبلاگ منفیه خدایا!
عاقبت به خیر بشید و از بدی ها و ناخالصی ها و بدذاتی ها به دور و در جوار رحمت الهی
چقدر خشن و بی پروا حرف زدی
ولی خیلی بانمک بود واقعا نمایشه نامه شون قبول 😆😁
حالا سیمرغ بلورین به کی تعلق گرفت ؟!
به من نقش مکمل هم برسه قبول😂
شما هم شایسته تقدیر از نگاه سینما تجربهو و حقیقت بودید😜
آقای سوال کننده پست برادر من شما یک قسمت های از ماجراتون
با خانم رو دقیق نگفتید به عبارتی سانسور کردید
چند سوال برای خودم من پیش اومده
چرا بهش شک کردید
با اینکه مطمئن نبودی؟
یا یه یه جای فرمودید من حاضرم همه کار کنم تا اون متوجه بشه من فقط به اون فکر میکردم کسی دیگه ای نبوده
خب این حرفاتون به جوری اینو میرسونه شما رفتاری داشتید که اون خانم فکر کرده شما با کسی تو ارتباط هستی
شاید بخاطر همین توجه جدی نشون نداده
غصه نخور زندگی رنگارنگه
دور شدنم ی وقتایی قشنگه
مراقبه گلدون اطلسی باش
ی وقتایی منتظر کسی باش
____________________
خدا کریمه داداش
منم موافقم
سوال کننده داره سانسور میکنه که چه اشتباهاتی کرده
دور شدنم همیشه قشنگ نیست برا دختر خیلی حس قشنگیه ینفر بیاد بگه من چندین ساله دوست دارم البته اگه حقیقت داشته باشه نه اینکه مامانش گوشش پر کرده باشه 😔 خیلی سخته فکر کنی کسی دوست داشته وجلو نیاد وبفهمی هیچ وقت دوست نداشته وتو هم حست خفه کنی واصلا نشون ندی دوسش داشتی چون طرف جلو نیومده ومجبور بشی در فضای دیگه ای ازدواج کنی
به احسان
ببین اگه پسری نیومد یا نتونست
یا حرفی نزد برای ازدواج
یا ی مشکلی داره یا نمی خواد
خودتو وابسته کسی نکن طوری نشه که فکر کنی دنیا تموم شد و رفت زندگی کن
یعنی میگید با ینفر دیگه ازدواج کنم؟ آخه احساس می کردم بهم توجه داره وگرنه تا قبلش هیچ حسی بهش نداشتم ولی انگار اشتباه کردم به هرحال این احساسات در پسر ودختر هست هیچ جنسیتی نمیشه سرکوب و دعوا کنی سراین موضوع
به احسان
نه خواهر من اینو نگفتم
برو با کسی دیگه ای ازدواج کن
اره میفهم حتما توجه ای بود که شما هم فهمیدی
اما این خیلی فرق داره پا پیش بذاره .
خیلیا توجه میکنند حتی عاشقت میشن اما یا شرایط شون جور نیست یا برای ازدواج نمی خواد
ی پسر ممکنه ی دختری رو دوست داشته باشه اما برای ازدواج نخواد
گفتم حواست فقط به خودت باشه وابسته نشی فکر و خیال نیافتی زندگیت به فنا بره
نه احساسات نمیشه سرکوب کرد
بالاخره دوست داشته و توجه کرده یا بخاطر مامانش بوده؟!
نه من مامانش میشناسم نه مامانش من خواستگار سنتیم زیاد دارم ولی سبک مامان پسندی خوشم نمیاد تاحالا آره نگفتم به این سبکا درمورد اینکه دوستم داشته من فرض بر این می گیرم که نداشته حالا اصلا داشته باشه وقتی هیچ کار نکرده چه فایده؟ منم از این دختر ناقلا ها وسیاست مدارا که هرجور بخوان خودشون نزدیک کنند نیستم از اونام که سریع می بینمش هول میشم استرس می گیرم و راهم کج می کنم اصولا دوستم داشتم طرف مقابل شروع کننده باشه وعملا هیچ کار نکردم یه نکته ای هم اضافه کنم الان تو برهه زمانی هستم که تشنه محبتم اگه ببینم یک نفر واقعا بهم علاقه داره وعلاقش بی دوز وکلک باشه (چون بهم محبت شده ولی واقعی نبوده خوب میتونم تشخیص بدم در این زمینه ) وبعلاوه اینکه موجه باشه باهاش ازدواج می کنم حالا هرکی میخواد باشه
به احسان
درکت میکنم تو موقعیت حساسی هستی واقعا حرف زدن مشکل شد تصمیم خوبی گرفتی وقتی مطمئن ی که حسی داره و کاری نمیکنه بزایش کنار و زندگیتو بکنی
اما مواظب باش برای ازدواج چیزهای که مد نظرت هست طرف مقابل ت داشته باشه محبت لازمه اما کافی نیست
همیشه مثاثر میشم وقتی میبینم
پسری بخاطر مشکلات اقتصادی نمیتونه پاپیش بذاره
یا دختری عشقی در دل داره نمیتونه بگه
برات آرزوی خوشبختی میکنم
ولی یه دختر حاضر اگه کسیو دوست داره بخاطرش از مسائل مالی کوتاه بیاد البته که تلاش بکنه
به - به احسان
عزیزم خیلی ناراحت نباش همیشه اتفاقات اون مدلی که من و شما فکر می کنیم نیست. ازدواج عشق لیلی و مجنونی نمیخواد
ازدواج درک و شناخت و تو دسترس بودن و انسان بودن و حمایت میخواد
اگه این ویژگی ها تو پسری دیدی
و علاقه ای هم ایجاد شد برو ازدواج کنه اما پسری عاشقت بود
وتو هم عاشقش بودی و اما کاری نکرد و قدمی برنداشت به نفع خودته بذاری کنار یه وقت چشم باز میکنی و می بینی از اون شخص خبری نشد وتو تمام فرصته های خوبتون از دست دادی فکر میکنی کسی جوابگو هست ؟ نه غیر خودته
الان درست انتخاب کن تا تو آینده ضرر نکنی عاقل باش برو دنبال کسی که اونم تو رو بخواد نه اینکه منتظر کسی باشی که کوچکترین حرفی هم نزده چه برسه قدمی
فکر نکن من این حرف الکی زدم چیزی که تجربه کردم
از یه به اصطلاح عشق سمی در آمدم بیرون با سختی زیاد با درسهای زیاد
الان خدارو شکر با کسی قرار ازدواج کنم همه جور ازش رضایت دارم
عشق و عاشقی طوفانی نداشتیم از اول اما اینقدر دوستم داشت
که هر جای صداش میکردم جوابمو داد تازه دارم می فهم محبت و عشق یعنی چه
قبلاً تو چه باتلاقی بودم فکر میکردم عشقه اما عشق نبود
نامزد یه مرد واقعیه
زیاد به این نگاه و لبخند ها و این چیزا دلخوش نکن
اگه حرفی داشتی بگو بهم من این دوره ها رو گذروندم
به احسان
اینو باید به پسر مورد علاقه ت بگی
بحث مالی ی موردش
تو این اوضاع کی دیگه مشکل مالی نداره
بعضی پسرا هم هستند این بهونه شونه
بعضیا هم هستند فقط دوست دارند قصد ازدواج ندارند
نمیشه گفت همه ی جورن یا ی جور فکر میکنند
هرکسی ی دلیلی داره
اما من میگم تا پسری حرفی نزده مستقیما و ی تعهدی بینون نیست
دلخوش نکن برو زندگی تو بکن
پسری که علاقه داشته باشد
ی جوری بهت میرسونه
به خدا من دارم زندگی می کنم تاالانم که جدی فکر نکردم رواین موضوع بخاطر سن کمم بود واینکه خب خواهران بزرگتر داشتم قبلا با خودم می گفتم بذار فرصت بدم که خب معلوم شد واقعا علاقه ای در کار نبوده وعلاقه به قول شما به عمل نه نگاه و این چیزای مسخره ولی دیگه اینم نمیگم چون دیگه تنها دختر مجرد خانواده منم وتحت فشارم از طرف خانوادم که ازدواج کن و قصدم دارم ازدواج کنم چون اون آزادی که باید ندارم واحساس می کنم با ازدواج مستقل تر میشم البته باخوبش وقصد دارم با خواستگار هایی که میاد آشنا بشم
به احسان
خواهر خوبم انشالله تصمیمای
درستی برای زندگیت بگیری
آفرین روی کیسای جدی فکر کن
برو معاشرت کن یاد بگیر
وقت بذار کتاب بخون
سریع جواب نده خوب بررسی کن
حواست باشه بخاطر فشار خانواده یا تنهایی از ارزشهای کوتاه نیای
شما دختری وجوت پر احساسه
مراقب خودتون باشید
اول از همه میخوام که نظرم تایید بشه چون بر اساس تجربم وسازندس ببین پروسه عاشق شدن تو دخترا اینجوری که طرف می بینند بعد اگه طرف بهشون محبت کرد بعد طرف مقبول بود از نظر ویژگی ها براشون عاشقش میشن یعنی بدون محبت کردن نمیتونی دختری عاشق کنی شما هیچ وقت جلو نرفتی چجوری اون دختر آگاه میشد؟ قسم میخورم اگه نری جلو یک نفر دیگه میره جلو بهش محبت می کنه دلش بدست میاره که از نظر شرایط چه بسا شاید پایین تر از شما باشه پس نذار دیر بشه بذار تجربه خودم برات بگم من چندین سال به دوست برادرم علاقه داشتم چون حس می کردم بهم حس داره چندین سال جلو نیومد ومن اینکه جلو نمیومد اولش هی ربط می دادم به اینکه شاید چون خواهر دوستشم روش نمیشه جلو بیاد ومن نسبت به اون غریب وغریب تر شدم وبعد همش با خودم گفتم شاید ظاهر وموقعیتم براش جذابیتی نداره وچه بسا شاید الویت های دیگه ای داره جدیدا با یه پسر آشنا شدم(بسته بگم که آشناییم هنوز کامل نشده به خودم گفتم فرصت این بدم که با یک نفر جدید آشنا بشم) بلاخره ینفر میتونه انتخاب اول باشه ولی تنها انتخاب نیست چون ماهم انسانیم ونیاز های عاطفی و... فراوانی داریم پس نیاز که با نفر جدید آشنابشیم اگر قبلی جلو نیومد خلاصه که نفر جدید ازم خواستگاری کرد ظاهرش وشرایطش موجه بود برام بعد خیلی بهم توجه می کنه من بهش حس خیلی خوبی پیدا کردم جوریکه اون عشق قبلی برام خیلی کمرنگ شد چون این نفر جدید بدجور دلم بدست آورده وبهم خیلی توجه می کنه بهش میگم برو برا یکی دیگه میگه برام ظاهرت وطرز برخورد خاص منم اینجوری حرف میزنه دلم غنج میره همین خواستم بگم دخترا بامحبت برانگیخته میشند ولی خب از یک نظر ناراحتم واز یک نظر به خودم حق میدم اینکه کشش چندین سالم به عشق قبلی با جلو نیومدن ومحبت نکردن او وبا حضور شخص جدید به کمرنگی سپره شد چون ذهن آدم از نظر احساسی نمیتونه گسترده باشه باتشکر
خیلی دوست دارم بدونم نویسنده این پست بعد اون همه
علاقه واشتیاق
چیکار کرد
سنخنور خوبیه
به مهدی
حق گفتی
منم خیلی مشتاقم
ببینم نویسنده این پست چیکار کرد
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها