سلام
میخوام کمکم کنید زود تر از این بیچارگی خلاص شم .
من ی دختر فوق العاده درس خون بودم حدود 3 سال پیش ی شماره افتاد رو گوشیم راستش اون موقع یه کم مایل بودم به دوس پسر داشتن یعنی چی... منم جواب دادم ولی حرف نزدم دیدم مرده قطع کردم دیگ بعدش همینطور زنگ زد تا 3 روز بعد ادامه داشت اس داد ادرس خونمونو ماشینمونو گفت بعد کلی گفت که پسر همسایه روبرومونه ولی بخدا هنوزم هنگم چطور شماره منو بدست اورده بود من خیلی سر به راه بودم نمیدونم چرا فکر کرده بود شاید من اهل.....
گفت که به من علاقه داره میخواد نظر منو بدونه بعد بیاد خاستگاری... بخدا من زیادم پیگیرش نبودم چون هیچ چیز و هیچ کس به اندازه درسم برام مهم نبود تا اینکه یه بار گفت میخوام ببینمت منم رد کردم تماساشو جواب ندادم ولی راستش دیگ نمیتونستم نسبت بهش مثه قبل باشم از این احساس متنفرم که باعث بدبختیم شد
بعد یه ماه خودم بهش زنگ زدم گفت که تا نرم ببینیم همو جوابمو نمیده . روز بروز برام مهم تر میشد هر وقت از سر کار برمیگشت پشت پنجره اتاقم میدیدمش .
اخرش کوتاه اومدم و قبول کردم 2 بار موفق شد دفعه دوم که یک ماه بعد بود ازم خواست که دستشو بگیرم تازه فهمیدم چه خبره ؟
سیم کارتمو شکوندم از اون موقع تا الان همو تو کوچه میبینیم ولی غرور هیچ کدوممون اجازه نمیده.....
مشکل من اینه که نمیتونم فراموشش کنم یه ماه به زور کمتر بهش فک میکنم ولی باز که میبینمش... اخه یه جورای شبیه مرده رویاهامه ظاهرش ....
پارسال کنکور داشتم و از بس تو فکرش بودم نتیجه قابل انتظار نشد همه تو شک بودن
یه سال دیگه موندم ولی بازم فکرش رهام نمیکنه
متولد 66 ولی ازدواج نمیکنه.... نمیدونم چرا هر چقدم از بابام میخوام خونه رو بفروشه از این جا بریم قبول نمیکنه چون مطابق میل خودش ساخته شده خیلی خونمونو دوس داره . ببخشید انقد زیاد نوشتم ولی فک کنم لازم بود . من امسال باید قبول شم کمکم کنید رها شم .
میخوام کمکم کنید زود تر از این بیچارگی خلاص شم .
من ی دختر فوق العاده درس خون بودم حدود 3 سال پیش ی شماره افتاد رو گوشیم راستش اون موقع یه کم مایل بودم به دوس پسر داشتن یعنی چی... منم جواب دادم ولی حرف نزدم دیدم مرده قطع کردم دیگ بعدش همینطور زنگ زد تا 3 روز بعد ادامه داشت اس داد ادرس خونمونو ماشینمونو گفت بعد کلی گفت که پسر همسایه روبرومونه ولی بخدا هنوزم هنگم چطور شماره منو بدست اورده بود من خیلی سر به راه بودم نمیدونم چرا فکر کرده بود شاید من اهل.....
گفت که به من علاقه داره میخواد نظر منو بدونه بعد بیاد خاستگاری... بخدا من زیادم پیگیرش نبودم چون هیچ چیز و هیچ کس به اندازه درسم برام مهم نبود تا اینکه یه بار گفت میخوام ببینمت منم رد کردم تماساشو جواب ندادم ولی راستش دیگ نمیتونستم نسبت بهش مثه قبل باشم از این احساس متنفرم که باعث بدبختیم شد
بعد یه ماه خودم بهش زنگ زدم گفت که تا نرم ببینیم همو جوابمو نمیده . روز بروز برام مهم تر میشد هر وقت از سر کار برمیگشت پشت پنجره اتاقم میدیدمش .
اخرش کوتاه اومدم و قبول کردم 2 بار موفق شد دفعه دوم که یک ماه بعد بود ازم خواست که دستشو بگیرم تازه فهمیدم چه خبره ؟
سیم کارتمو شکوندم از اون موقع تا الان همو تو کوچه میبینیم ولی غرور هیچ کدوممون اجازه نمیده.....
مشکل من اینه که نمیتونم فراموشش کنم یه ماه به زور کمتر بهش فک میکنم ولی باز که میبینمش... اخه یه جورای شبیه مرده رویاهامه ظاهرش ....
پارسال کنکور داشتم و از بس تو فکرش بودم نتیجه قابل انتظار نشد همه تو شک بودن
یه سال دیگه موندم ولی بازم فکرش رهام نمیکنه
متولد 66 ولی ازدواج نمیکنه.... نمیدونم چرا هر چقدم از بابام میخوام خونه رو بفروشه از این جا بریم قبول نمیکنه چون مطابق میل خودش ساخته شده خیلی خونمونو دوس داره . ببخشید انقد زیاد نوشتم ولی فک کنم لازم بود . من امسال باید قبول شم کمکم کنید رها شم .
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۸۱۵ بازدید توسط ۱۴۰۰ نفر
- چهارشنبه ۲۱ بهمن ۹۴ - ۱۶:۳۸
