سلام
من حدوداً یک سالی هست که میخواستم این سوال رو توی این وبلاگ مطرح کنم امّا هر بار چیزی مانع میشد. امروز تصمیم گرفتم در مورد این موضوع حرف بزنم و نظرتون رو بدونم.
من یه دختر ۲۷ ساله ام.
حدوداً ده سال پیش اتفاقی برام افتاد که روی زندگیم تاثیر بدی گذاشت و هنوز فراموشش نکردم و بدتر اینکه هنوز هم با افکار مربوط به اون اتفاق درگیرم و هر اتفاقی توی زندگیم می افته با یاد آوری اون اتفاق تلخ احساس بی ارزشی می کنم.
قضیه از این قراره که من ده سال پیش از پسر یکی از اقوام خوشم می اومد (که این علاقه فقط مربوط به اون دوران بود و عشق واقعی نبود) و بعد از مدتی اون قدر رفتارهای تابلو داشتم که همه فهمیدن.
بعد از اون اتفاق و واکنش بعضی ها خیلی احساس حقارت کردم، مثلاً مادرش منو میدید و روش رو ازم بر می گردوند.
یا اینکه دو سال پیش توی مراسم ختم پدر بزرگم متوجه شدم با دخترش درگوشی حرف می زنه و منو نگاه می کنن و میخندن، حدس زدم که شاید بابت اون رفتارها منو مسخره می کردن.
می دونم شاید این موضوع خیلی خنده دار و بی ارزش باشه امّا واقعیت اینه که هنوز هم درگیر این موضوعم. گاهی اوقات توی محل کار یک دفعه یاد این چیزها می افتم و از خودم متنفر میشم
توی زندگیم به هر موفقیّتی میرسم به چشمم نمیاد. دائم حسرت دخترهایی رو می خورم که کسی عیب و ایرادی ازشون ندید. دخترهایی که ابهت دارن. دخترهایی که بهشون بی احترامی نمی شه.
علیرغم زندگی وحشتناکی که داشتم ولی تونستم توی یه شرکت خیلی خوب در بخش اداری شاغل بشم و اجازه ندادم بدبختی هام منو از خیلیها عقب نگه داره.
گرچه این موقعیت شغلی چیز مهمی برای خیلیها نیست چون همه می تونن کارمند بشن)، شما اگر جای من بودین چه جوری با این قضیه کنار می اومدین؟
من حتی برای بیرون رفتن هم استرس دارم. خیلی میترسم از اینکه یک دفعه اون رو ببینم و وانمود کنه منو ندیده و من دوباره چند روز درگیر فکر کردن به بی احترامی هاش و اتفاقات تلخ گذشته و شکستن غرورم بیفتم.
دلم می خواد حقیقت رو بهم بگین. واقعاً اگه جای من بودین چه احساسی داشتین، این هم بگم که اولین باره دارم در مورد این موضوع با کسی حرف می زنم. توی تمام این سال ها از گفتن این موضوع شرم داشتم و همیشه وانمود می کردم برام کاملاً بی اهمیت هستش.
← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۱۶۹۰ بازدید توسط ۱۲۰۹ نفر
- چهارشنبه ۳ فروردين ۰۱ - ۲۱:۱۷