سلام
وقت همگی بخیر
من یه چیزی شدیدا ذهنمو درگیر کرده . یه پسر ۲۲ ساله ام، ببینید مادرم ادم مهربونیه فقط وقتی ازش سوال میپرسم نمیدونم چرا طولش میده و جون من به لبم میرسه تا بفهمم منظورش چیه . مثلا میگه برو گردو بگیر بیا گفتم باشه چجوری باشه با پوست یا بی پوست ؟
اینو جواب داده : میری سر خیابون و میری میوه فروشیه هست که جلوش چیده میوه ها رو تو سبد این گردوها هستن که تازه اند چند تا میگیری میای فرقیم نمیکنه یه چیز بگیر بیار .
میگم بهش مادر من ، یه کلمه فقط بگو پوست داشته باشه ( اینا که دستو سیاه میکنن ) یا بدون پوست ، من از زیر سنگم شده همونو میگیرم برا فقط جواب بده ، اخه من که میدونم اگه هر کدومو بگیرم باز میگه کاش اونو میگرفتی و چرا نرفتی اون مغازهه، بخدا خسته شدم پنج دقیقه توضیح میده برام و فقطم اصرار داره برم از میوه فروشی بگیرم براش ، اصلا براش مهم نیست که بهترینو بگیرما انگار براش مهمه برم همون کاری رو بکنم که میخواد ، تازه اصلا اون مغازه ای که میگه نداشت گردو به شدتم جنسش بده.
یه بار میگه برو به دوستت که کورده بگو لباس محلی هاشون عکسشو بفرسته با قیمت که یکی بگیرم برا خواهرزادم ، من بدبختم که فکر میکردم واقعا میخواد با رودربایستی رفتم گفتم و اون بدبخت رفیقمم ته و توی همه لباسای کردی رو درآورد و فرستاد برام ، بعد مادرم خونسرد میگه چه قشنگن نازن، نمیخواد ولش کن !! من دیوونه شده بودم ، بخدا اگه اینو پیگیری نکرده بودم تا قیامت یادش میموند میگفت کاش لباس کردی هدیه داده بودم !
انگار فقط دوس دارن یه مسیری رو طی کنن اصلا براش هدف راه مهم نیستا فقط مهم مسیره براش ، یه بار میگفت به داداشم پسرم کاموا بگیر برام فلان رنگو داداشم گفت قربونت بشم عزیزم چشم میگیرم برات و پنج دقیقه زبون ریخت براش و هیچ وقتم نخرید براش! ( داداشم کلا اینجوریه ) . دقیقا به من گفت من فقط گفتم باشه ، و دقیقا همون جنس و همون رنگ رو گرفتم براش اما میدونم که از داداشم و کارش بیشتر خوشش میاد ، اصلا نمیفهمم منم جای داداشتون ، بگید که زنا کلا اینجورین ؟ من سر در نمیارم ، یه چیزی میخواد خب منم همونو هر جوری شده میخرم ولی انگار از اول اونو نمیخواسته ...
اصلا نمیفهمم چی میخوان ، خواهرم ریاضی دانشگاهش رو مشکل داشت من براش وقت گذاشتم چند ساعت درس دادم بهش ولی خب کلا روحیم جدیه ( روم نمیشه مثلا بگم چشم خواهر گلم و فلان ) گفتم باشه و اون داداشم که کلا بلد نبود فقط همیشه زبون میریزه براش و بهش میگه عزیزم و ... بعد خودشم میگه که تو خیلی بیشتر هوام رو داری اما همیشه با داداشم صمیمی تره ، البته اینم بگم که من دو سال از خواهرم بزرگترم و داداشم هفت سال ، من کلا تیپ و روحیم مردونه تره و همیشه به این فکر میکنم که حتما اون جنس رو جور کنم هر جای شهر شده بگردم دنبالش اما داداشم هی مامان مامان میکنه و اگه نتونست بخره هم اون چیز رو کلی زبون میریزه و موفق میشه .
اگه داداش دارید یا مادرتون اینجوری بهم بگید چیکار کنم ؟ منم رفتارمو عوض کنم ؟ من مشکل دارم اره؟
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)
- ۲۵۰۲ بازدید توسط ۱۸۲۴ نفر
- دوشنبه ۳ مهر ۹۶ - ۱۹:۰۱