از میان جنایات، نوعی از قتل رخ می دهد که در آن زن اقدام می کند به کشتن همسر خود و در حقیقت مدتی شیوع زیادی داشته است. این گونه قتل ها تفاوت های دارند با سایر جرم ها از جمله اینکه قتل در میان اعضای یک خانواده یا فامیل نزدیک اتفاق بیفتد به مراتب زیان بار تر از میان افرادی است که با هم بیگانه اند. میزان آسیب بعضی از جرم ها بستگی به جنسیت هم دارد . همه ما می دانیم رحم و عاطفه و تا حدودی ترس و عدم قدرت بدنی کافی و ... سبب می شوند زنان کمتر دست به خشونت بویژه قتل دست بزنند . اگر زنان به عنوان مادران و نماد عاطفه و ترحم اقدام به قتل نمایند آیا به معنای هر چه بحرانی تر شدن وضعیت روحی و اخلاقی جامعه به خصوص زنان نیست؟
نگاهی به آمارها و صفحه حوادث روزنامه ها به ما می گوید بیشتر این گونه قتل ها ( قتل شوهر ) در سال های طولانی بعد از ازدواج رخ می دهد نه سال اول یا حتی دوم زندگی. دقت در این مسئله مسایلی را برای ما روشن مینماید. گاهی ( نه همیشه ) طرفین با کشمکش و اختلافات اندک اندک و سپس تشدید روز افزون و مداوم دریایی از خشم و کینه توزی را به وجود می آورند و نتیجه چنین وضعی در سال های نه چندان نزدیک با قتل پایان می پذیرد. بعضی از مردان با وجود اینکه زنان خود را دوست دارند اما می دانند که زن حاضر به زندگی با او نیست اما همسرش را نگه می دارد برای حفظ زندگی فرزندان و یا اینکه طلاق را امری کریه می داند. زن در چنین وضعیتی ممکن است چاره را در قتل ببیند. گاهی زن به دلایل مختلف دست به خیانت میزند و در این میان شوهرش را مانعی در برابر خود می بیند و با تحریک فرد سومی که معمولا با زن رابطه دارد دست به کشتن همسر می زند.
با وجود اینکه هم زن و هم نفر سومی یا همدست زن بر اثر تجربه زندگی می دانند که ماجرا پس از مدتی دیگر لو می رود و کارشان به قصاص می رسد اما باز هم دست به چنین جنایانی می زنند و این اوج تعجب برانگیز بودن و پیچیده بودن روح و روان انسان ها را نشان می دهد و در میان این شناختن انگیزه و علل و سپس ریشه کن کردن این گونه قتل ها که با روحیه خاصی و توسط زنان و همدستانش انجام می گیرد به راستی کار آسانی نیست ولی مهم و سرنوشت ساز است.
جامعه شناسان و روانشناسان به این قضیه اشاره می کنند که اگر زن می داند مرد زندگی اش توانایی و لیاقت همسری ندارد اما باز هم خود را حاضر به ادامه زندگی زیر یک سقف می بینند و در این میان ممکن است اتخاذ این رویه ،اندکی آمار طلاق را پایین بیاورد اما از طرفی دیگر به آشفتگی و اختلافات و تخریب هایی دامن می زند. اگر از زن پرسیده شود او می گوید نمی تواند طلاق بگیرد. در صورت طلاق کجا برود. جایی ندارد. اوج فاجعه از اینجا آغاز می شود.
جامعه و دولت باید برای این گونه زنان فکری بکند تا مجبور نباشند هم خیانت بکنند و هم کنار شوهرشان بمانند. بلکه به گونه ای شرایط مهیا شود که به محض اینکه فهمیدند زندگیشان سخت است بروند جدا شوند نه اینکه بمانند و خیانت کنند. زن نتواند از مرد جدا شود و مشکلات و اختلافات و سوء ظن ها ادامه یابد سر انجام آن ( به احتمال زیاد ) اقدام به قتل شوهر است.
البته این واقعیتی نیست که نگارنده آن را کشف کرده باشد بلکه دقت در رویدادهای اجتماعی هر شاهدی را قانع می نماید. البته گاه زنانی هستند که می دانند راه حل را باید از طریق قانونی دنبال نمایند اما گاهی به سبب وجود حس شتابزدگی و اینکه بر اثر روحیه روانی ناسالم می خواهد تنش را یک روزه حل و فصل نماید متاسفانه به اقدامی عاجل و آسیب زا مانند اقدام خودسرانه به قتل دست می زنند.
راهکارهایی برای پر کردن این خلا عظیم باید انجام بگیرد که برای نمونه "خانه های امن" و تاسیس و گسترش "نهادهای حامی حقوق زنان" در شهرهای مختلف از راهکارهای مورد نظر هستند. این خانه ها تنها را حل موجود نباید باشد اما به عنوان راه حلی عاجل برای کمتر شدن قتل ها و به عنوان راه حلی دراز مدت هم باید به گونه ای دیگر نقش خود را ایفا نمایند.
گروهی ممکن است بهانه بیاورند که گویا خانه های امن سبب می شود افراد به جای سازش و ماندن به اینجا پناه ببرند و از خانه های امن سوء استفاده شود اما این ساده انگارانه است به چند دلیل:
اولا پناه آوردن به اینجا همیشه به معنای ترک همیشگی نظام خانواده نیست بلکه راهی جهت جلوگیری از تصمیم عاجل توسط زنان است. تکیه گاهی که به طور عاجل و به موقع به داد زنانی برسد که هر لحظه ممکن است دست به کشتن شوهر بزنند.
یادمان باشد این لحظه های اولیه که در آن زنان در اوج عصبانیت و خشم هستند بسیار مهم است و حتی زنان در آن لحظه ها اگر احساس نمایند که تکیه گاهی هر چند موقتی هم دارند ممکن است دچار قتل شوهر نشوند.
در صورت اختلاف شدید در اوایل زندگی زن و شوهر باید تلاش لازم را جهت به حد اقل رساندن اختلافات نمایند و در صورت عدم حل اختلافات باید بپذیرند که ادامه زندگی به نفع آنها نیست حتی اگر حفظ زندگی فرزندان مد نظر باشد چون واقعیت ها نشان می دهد زنانی که شوهرانشان را به قتل رسانده اند دارای فرزند نیز بوده اند. البته سخن نگارنده به معنای تشویق و تحسین امر طلاق نیست اما اگر اختلاف شدید بین زن و شوهر زیاد باشد و آن دو هم باز حاضر به زندگی در کنار یکدیگر باشند این صبر و تحمل اجباری آستانه تحمل را مختل می کند و مشکلاتی عمده را به وجود می آورد که ممکن است سر انجام به قتل یکی از طرفین منجر شود که گاهی ممکن است زن در این میان پیشقدم باشد.
واقعیت های بیان شده در صفحه حوادث را دوباره به یاد آوریم تا به این واقعیت بیشتر پی ببریم... باید دوباره به یاد بیاوریم و چشم خود را بر روی حقایق نبندیم تا شاید شاهد بهبودی در وضعیت موجود باشیم.
" سعید کرمی"
← مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه) ← مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)
- ۲۱۸۴ بازدید توسط ۱۵۳۶ نفر
- دوشنبه ۱۴ خرداد ۹۷ - ۱۵:۲۵