سلام

من خانمی ۲۵ ساله هستم و حدود ۲ سال هست با همسرم ازدواج کردن، ایشون ارشد عمران هستند و مهر نظام مهندسی دارند و خودم هم دانشجوی پزشکی هستم، همسرم قدشون ۱۶۲ و من ۱۶۵ هستم، خیلی تو ظاهر مشخص نیست مگه اینکه کسی دقت کنه. 

اولش با این وسیله مشکلی نداشتم یعنی تو همون دوران اشنایی ولی کم کم نظرات و حرف‌های مامانم شروع شد و تا الان حل نشده و همه ش به من میگن جدا شو چون قدشون کوتاه تره و تو پزشک هستی باید با یکی مثل خودت ازدواج می‌کردی، این حرف ها واقعاً منو اذیت میکنه و ذهنم رو درگیر کرده و یک اضطراب درونی بهم میده به طوری که کیفیت زندگیم رو تحت تاثیر گذاشته، پیش مشاوره هم رفتن ولی تاثیری نذاشته. 

همسرم فوق العاده مهربون و با محبت چه با اخلاق هستند و من خیلی دوستش دارم و تمام معیارهایی که من از زندگی داشتم رو کاملاً دارن به جز همون دو موردی که مادرم براشون مسئله شده. 

هر چی از همسرم خواستم برام فراهم کرده و هیچ کم و کسری تو زندگی برام نذاشته و خیلی بیشتر از من دوستم داره. 

ولی الان نمی دونم چه کار کنم این مسیله برای خودمم حل بشه، یعنی ی دوره‌هایی حل می شه ولی باز مجدد با حرف‌های مامانم دوباره تو ذهنم داغ می شه، به نظر شما ازدواجم اشکال داشت؟ راه حلی دارین پیشنهاد بدین؟ 

ممنونم از همه بزرگواران عزیز


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
ازدواج فرزندان (۱۸۰ مطلب مشابه)