سلام به همگی

دوستم که ۶ ساله با هم دوستیم,  برای فراموش کردن عشق سابقش, دنبال یک راه فرار بود, یک نفر,  که چسب زخم بشه و از قبلیه همه جوره سرتر باشه, تا وقتی که اون فهمید حسابی کفرش در بیاد و افسوس بخوره که کسی رو از دست داده مثلاً و شاید بخواد برگرده...

یه روز اومد گفت چنین شخصی رو پیدا کرده و داره تلاش می کنه که نظر پسره رو جلب کنه تا بیاد پیشنهاد آشنایی بده و قرار شد با مادر و خواهرش بریم به بهونه ای محل کار ایشون تا پسره رو بهمون نشون بده ببینیم خوبه یا نه.

لحظه‌ای که اون سمتی رفتیم, دعا دعا می‌کردم منظورش کسی که من فکر می‌کنم نباشه, و وقتی گفت همونه و پسره رو دیدمش, مغزم یخ کرد ...

دیدم همونیه که من ازش خوشم می اومد ولی هیچ وقت جرات اینکه بخوام پیش کسی به زبونم بیارم نداشتم ...

 مادرش هم چون به شدت مخالف رابطه ش با قبلیه بود, وقتی دید ایشون همه جوره خوبه و از قبلیه سرتره, خیلی پسندید و دوست داشت بهتر بشن, و حتی از من خواست کمکش کنم و به این پروسه سرعت ببخشم...

بعد اون ملاقات, دوستم بین تمام دوستاش که به واسطه‌ی خودش با منم در ارتباط هستند, جار زد این موضوع رو.

و این قدر به محل کار ایشون رفت و اومد تا بالاخره بعد چند ماه ایشون بهش پیشنهاد آشنایی بیشتر میده و دوستمم که همین رو می خواست قبول می کنه...

 کم کم که با ایشون آشنا میشه وقتی شروع به شناختنش می کنه,  شیفته ی این آدم میشه و بی خیال نیت اصلیش که برانگیختن حسادت و برگردوندن قبلیه بوده میشه و برای اینکه از دستش نده خیلی دروغ میگه وتظاهر به چیزی می کنه که نیست....

این هم بگم که دوستم شهر دیگه ای مشغول به تحصیله ولی شهر ما خانواده ش زندگی می کنن و به خاطر ایشون آخر هفته‌ها می اومد که ببینن همدیگه رو و برنامه ش رو این‌جوری تنظیم می‌کرد...

در نهایت تفاهم نداشتن و این رابطه از سمت آقا بهم می خوره...

من از اول تا آخر این ارتباط دورادور از طریق خود دوستم, در جریان کل رابطه شون بودم, ولی هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت در حین رابطه شون, به جز همون یک بار که با مادر خواهرش رفتیم ببینیمش, بین شون حضور نداشتم و با این آقا هیچ جوره در ارتباط نبودم...یعنی دور نزدم دوستم رو.

گذاشتم حالا که وارد رابطه شدن آشنا بشن و با خودم گفتم هر چی قسمت باشه همون میشه ...

حالا  ایشون به من پیشنهاد آشنایی برای ازدواج دادن و این موضوع رو به جز من فعلاً کسی نمی دونه...

 مسئله اینه که این آدم از اول همونی بوده که من می‌خواستم ولی چون هیچ وقت به زبون نیاوردم پیش دوستم, الآن به خاطر منه که کار به این جاها کشیده...

الآن علاوه بر مادر و خواهرش کل دوستان مشترک مون می دونن که این دو نفر با هم بودن و در جریان ریز جزئیات رابطه‌ی اینها بودن, 

همون طور که زنگ می‌زد منو در جریان قرار میداد , به اون ها هم زنگ می‌زد می‌گفت... (در واقع من چون درونگرام دوستان زیادی ندارم و دوست مشترک هم که میگم,  دوستان این دوستم هستند که به واسطه‌ی خودش همیشه همگی با هم بیرون می‌رفتیم و این‌جوری در ارتباط بودیم, یعنی دوستان من نیستن, دوستان اونن و مسئله‌ای پیش بیاد طرف اونن نه من...) 

دوستان این آقا هم در جریان آشناییش با دوست من بودن و دیدنش و میشناسنش...

دوست بدی برام نبوده و هم خودش هم خانواده ش موقعیت خیلی خوبی, هم از لحاظ اجتماعی و هم اقتصادی دارن "برعکس من"

در واقع خانواده‌ی سرشناسی داره و به راحتی با آدمی خیلی بهتر از ایشون می تونه دوباره آشنا بشه, حتی همین حالا خیلی ها براش پا پیش گذاشتن و حتی هم زمان با این آقا, شخص دیگه ای رو هم تو آب نمک گذاشته بود که ببینه این رابطه اگه نشد بره سراغ اون....

ولی برای من غیر ممکنه دوباره چنین موقعیتی تو زندگیم پیش بیاد چون شرایط و موقعیت دوستم رو من ندارم و زمین تا آسمون شرایط مون فرق می کنه و خودم هم این آدم رو دوست دارم و از اولم دوست داشتم ولی کسی نمی دونست...

ولی الآن نمی دونم چی میشه...چه وجه ای مقابل بقیه دارم...چه فکری راجع به من می کنن؟؟...چه چیز هایی راجع به من پشت سرم میگن؟؟..به احتمال قوی دوستمم از دست میدم و از جمع های دوستانش حذف میشم...

همیشه دوست خوبی براش بودم ولی نمی تونم تو این شرایطم خودخواه نباشم و به خودم فکر نکنم واقعاً...

هم پدرم هم مادرم مریض هستند و هرآن ممکنه هر اتفاقی براشون بیافته و من نه شرایط اقتصادی خوبی دارم نه اجتماعی و هیچکس رو ندارم...

هنوز هم به هیچکس نگفتم که ایشون به من پیشنهاد داده و فعلاً به ایشون گفتم باید فکر کنم..فکر خودم این بود قبول کنم و به کسی نگم و ببینم چی میشه ولی از طرفی آشنای مشترک زیاد داریم و شهر کوچیکه و دو روز زودتر یا دیرتر می فهمه و فکر کنم این طوری خیلی بدتره...

گیجم...دارم عذاب می کشم...

با این تفاسیر در کل نظر شما چیه؟

راهی هست که هم به خواستم برسم هم همه چی ختم بخیر بشه؟

ممنونم از اینکه وقت می ذارید می خونید و محبت می کنید راهنماییم کنید.



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)