دختری ۳۱ ساله هستم مجرد. از نظر ظاهری زیبا و بیبی فیس هستم و بیشتر از ۲۲ سال به نظر نمیام. پدرم آدم بازاری عمده فروش و تقریباً با وضع مالی خوب و مرفه و ثروتمنده.
خودم هم تو مغازه ش حسابدار و یه ماشین هم برام خریده. لیسانس گرفتم. از دوران نوجوانی دختر قشنگ و تو چشمی بودم و خواستگارهای زیادی داشتم امّا اصلاً تو فاز ازدواج نبودم و به عبارتی بی خیال شوهر بودم. چون موقعیت خوبی داشتم و نیاز نمیدیدم دنبال شوهر باشم دختر مغروری هم بودم و به کسی اصلاً نگاه نمیکردم امّا بسیار احساساتی بودم و همیشه دلم میخواست یه عشق داشته باشم یه عشق رویایی.
من بسیار روحیه لطیف و قوه تخیل و احساس عاشقانه ای دارم مثل نوجوانها و چهره م هم مثل نوجوان هاست امّا در عین حال منطق رو هم در نظر میگیرم.
خلاصه بعد از رد کردن کلی خواستگار دو سال پیش با پسری آشنا شدم که از همه نظر ایده آلمه. و دقیقاً هم تیپ خانواده مونه و مثل پدرم شغلش عمده فروش بازاری وضع مالی خوب. اخلاق و رفتارشم عالی از اون پسرهای با اصالت. خیلی خیلی هم عاشقم شد امّا چون این پسر پدر مادر نداشت این وسط یه سری مشکلاتی پیش اومد که نتونست بیاد خواستگاری و درگیر مشکلات شد البته خودش هم خیلی ثروتمنده امّا مجبور شد یه مغازه بخره.
اگر نمی خرید ضرر میکرد چون زمین پشت مغازه رو قبلاً خریده بود و یه جورایی به زور مجبور شد و رفت زیر بار چک و ... املاک دیگشه هم نمی تونست بفروشه بازار راکد بود. من خیلی انتظار کشیدم چون راه دور بود تولد و خیلی مناسبت ها نمی تونست بیاد. خانواده م هم اذیتم میکردن که چرا این نمیاد؟ از دو طرف تو فشار بودم. انتظار و رنج زیاد منو افسرده کرد همه ش غصه خوردم.دوری.دلتنگی.
مدام عکسهای دو نفره اینستاگرام رو میدیدم دلم غصه میخورد. حالا الآن اومده خواستگاریم خودش هم پشیمونه میگه خیلی با انتظار اذیتت کردم دنیا رو می ریزم به پات. امّا من دیگه نه ذوق دارم نه شوق. چهره م قشنگه امّا دلم پیر شده. افسرده ام از دنیا سیرم.
همه ش میگم چرا منو گذاشتی اولویت آخر و رفتی دنبال مغازه خریدن اون هم همه ش میگه شرایط مجبورم کرد. جبران میکنم عاشقتم و گریه می کنه برام. من خیلی تو این دو سال سختی کشیدم امّا دیگه عشق برام معنی نداره می خوام تموم کنم امّا اون پسر ولم نمی کنه. دنیا جلو چشم هام سیاهه سیاهه. رویاهام مرد.
اون وقتی که شوق داشتم نیومد الآن دیگه سرد شدم حتی تا آخر عمرم ازدواج نکنم دیگه مهم نیست چون بسیار رنج و سختی کشیدم.
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۲۹۶۸ بازدید توسط ۲۱۰۴ نفر
- شنبه ۱۶ مهر ۰۱ - ۲۳:۴۶