با سلام  …

من یه دختر 18 ساله هستم که چند ماه پیش دیدم یه شماره ی ناشناس زنگ زده به گوشیم منم گفتم حتما اشتباهی گرفته و بیخیالش شدم ولی یه بار دیگه باز همین شماره زنگ زد منم چون نشناختم جواب ندادم اس دادم که ببخشید شما؟

بعد اس داد وحید پول اومده تو حسابت منم گفتم که اشتباه گرفتین و اینا ولی دست بردار نبود همش زنگ میزد و اس میداد راستش منم چون  سابقه ی دوستی با جنس مخالفو نداشتم خوشم میومد و جواب اساشو میدادم البته چیز خاصی نمیگفتیم فقط سوال میپرسید یا من سوال میپرسیدم بعد دو روز عذاب وجدان گرفتم و به خودم امدم که این کار من اشتباست خواستم دیگه جوابشو ندم گفت اگه یه بار فقط جواب تلمو بدی دیگه هیچ وقت مزاحمت نمیشم منم که از خدام بود دیگه مزاحم نشه برداشتم یه اقایی بود خیلی محترمانه حرف زد و اینا گفت من از غرورت خوشم میاد معلومه خیلی مغروری منم گفتم  ما فقط اس دادیم تو از کجا فهمیدی من دخترم ؟

حتما از اون پسرایی که شماره میگیرن اگه بفهمن دختره دیگه میشن مزاحم . طرف خیلی قسم خورد و زبون ریخت که نه اونجوری نبوده راستش منم باور کردم بعد گفتم دیگه زنگ نزنید گفت بخدا نمیتونم از طرز حرف زدن و غرورت خوشم اومده راستش منم چون  به پسرا اعتماد ندارم باور نکردم ولی طرف کارشو خوب بلد بود کاری کرد که من باورم بشه شب بعدش دوباره اس داد که میخوام زنگ بزنم حرف بزنیم منم گفتم نه نمیشه تو دیشب قول دادی بعد چند ساعت اس داد و قسم خورد که میخوام خودکشی کنم رگ دستمو بزنم اول باور نکردم گفتم داره دروغ میگه چه جوری یه انسان عاقل و بالغ به خاطر یه دختر که فقط یه بار صداشو شنیده این کارو میکنه منم اس دادم به من چه بعد چند دقیقه زنگ زد جواب ندادم  بعدش گفتم یه درصد شاید این پسر راست گفته باشه شاید مشکل روانی داشته باشه اگه این کارو بکنه چون شماره ی من رو گوشیشه حتما منو مقصر میدونن .

این بار من زنگ زدم مامانش برداشت با ناراحتی گفت دخترم چی شده با علی دعواتون شده که رگشو زده منم هنگ کرده بودم نمیدونستم چی بگم گفتم مگه رگشو زده گفت اره دخترم میخوایم ببریمش بیمارستان اون شب خوابم نبرد واسم چیز عجیبی بود راستش من چون هم خیلی سادم هم از رابطه و دوستی با پسرا خوشم نمیاد شناخت زیادی ازشون ندارم بعد اون ماجرا فکر کردم شاید راست میگه و منو دوست داره ولی باز قانع نشدم و جواب اساشو نمیدادم تا یه شب که دوباره تهدید کرد که خودمو میکشم منه ساده هم باور کردم و یه هفته ای باهاش حرف زدم ماجرا رو که به دوستم گفتم بهم گفت خیلی ساده ای تو دختر ، گفت داره از سادگیت سو استفاده میکنه و اینبار اگه تهدیدت کرد واست مهم نباشه و جواب نده منم همین کارو کردم و دیدم حرفای دوستم همش درست بود و اون شبم مامانشو وادار کرده بود این دروغا رو بگه خیلی از خودم و سادگیم بدم میومد .

اینم بگم که من پدر و مادرم به شدت سختگیرن و مدام از این ترس داشتم چیزیو بفهمن بعد یه مدت دوباره زنگ زد منم به مامانم گفتم که مزاحم تلفنی دارم کل ماجرا رو براش گفتم مامانم با گوشی من بهش زنگ زد و محترمانه ازش خواهش کرد که  دیگه مزاحم نشه ولی به مامانم گفت دخترتون یه هفته ی تمام هر شب تلفنی با من حرف میزد حتما خودش دوست داشته و اینا کلا کاری کرد مامانم بدبین بشه ولی تا حدی تونستم مامانمو قانع کنم بعد چند روز اس داد که ابروتو جلوی بابات میبرم میگم که دوست منی و اینا منم بعد اون حرف گوشیمو خاموش کردم .

ولی همش دچار استرس و تشنج میشم که نکنه یه وقت به بابام بگه چون فکر کنم ما رو میشناسه اینم بگم . شهری که ما توش زندگی میکنیم دوستی دختر و پسر یه جرم بزرگ محسوب میشه پیش خانواده ها .

دوستان لطفا راهکار بدین کل زندگیم شده استرس


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)