با سلام و عرض ادب
بعد مدتها دوری از خانواده برتر امروز اومدم که یه کم درد و دل کنم با دوستان و درباره زندگی خودم بگم براشون. پیشاپیش ازتون ممنونم که حوصله میکنید و میخونید.
22 سالمه، یه پسر با اعتقادات دینی هستم و سعی میکنم رعایت کنم تمام مسائل شرعی رو، اعتقاداتم خیلی برام مهم و خط قرمز های من هستند که سر این موضوع از هر طرفی دارم ناسزا و دهن کجی میبینم، اما یک ذره هم عقب نمیکشم.
چند سال پیش دبیرستان رو تموم کردم و کنکور دادم و علی رغم اینکه پتانسیل درسی خیلی خوبی داشتم و انتظارات از من بالا بود اما چون درگیر بسیج و مسجد و وظایفم تو اونجا شدم اون طور که باید تلاش نکردم و بالاخره ریاضیات محض دانشگاه دولتی قم رو قبول شدم که واقعیت رشته مناسبی نیست.
چون وضعیت مالی خوبی نداشتیم و من واقعا پشتوانه مالی ای نداشتم تصمیم گرفتم که به دانشگاه افسری برم و نظامی بشم هر چند که علاقه هم داشتم و به دلایل اعتقادی ام عاشق نظامی گری بودم.
وارد شدم و بعد گذراندن دوره آموزشی بسیار سخت افسری که به گفته فرماندهان 10 برابر آموزش سربازی سخت تره وارد دانشگاه افسری شدم و سردوشی رو اخذ کردم.
اما به دلیل سخت بودن دوره ها و آموزش ها و فضای دانشگاه افسری دچار پیچ خوردگی روده و در نهایت انسداد شدید روده و 5 عارضه گوارشی دیگه شدم و با احتمال مرگ افتادم زیر تیغ جراح ها و 20 سانت از شکمم باز شد.
الانم خونه نشین شدم و منتظرم تا کمیسیون پزشکی برام تعیین تکلیف کنه و شورای دانشگاه افسری هم برا تصمیم بگیره که میتونم بمونم یا نه.
خودمم بین دو راهی موندم که بمونم یا نه ؟ چون از نظر جسمی دیگه توانایی ادامه تمرینات نظامی رو ندارم . از طرفی بیام بیرون هم باید از صفر شروع کنم و چند سال عقب میوفتم. شغل و ادامه تحصیل و وضعیت بد اقتصادی خانوادم معضلی هست واقعا.
چیز دیگه ای هم که اذیتم میکنه اینه که قبل اینکه برم دانشگاه افسری منی که تو زندگیم حتی با یه جنس مخالف حرف هم نزده بودم با درخواست و ابراز علاقه یه خانمی نسبت به خودم وارد یه رابطه شدم البته که حلال بود و زیر نظر خانواده ها چون بنده اعتقادی به دوستی و این مسائل خارج از تعهد و شرع ندارم و با اصرار بنده زیر نظر خانواده ها بود.
بعد اتفاقاتی که افتاد و عدم کفویت مالی و اعتقادی و فرهنگی خانواده هامون و خودمون من مجبور شدم رابطه رو تموم کنم چون اون خانم با من به جایی نمیرسید آینده ش و خراب میشد.
اون خانم خیلی اصرار میکرد به ادامه رابطه و منو با همه شرایطم قبول کرده بود اما خودم دلم راضی نمیشد و میدونستم کار اشتباهیه ادامه دادن.
خلاصه با تموم افسردگی ها و ضربه روحی و عاطفی ای که برام داشت بخاطر اون خانم تموم کردم رابطه رو، و چقدر هم که سر این موضوع زجر کشیدم و جسمم دچار بیماری شد چون ظاهر و حجاب اون خانم و شیوه زندگیش و روابطش اصلا در دایره اعتقادی من نبود و اینم یکی از دلایلی که نتونستم ادامه بدم اما بیشترش بخاطر عدم داشتن کفویت مالی بود و احساس حقارت و سر خوردگی داشتم.
به هر حال رابطه رو تموم کردم و الانم با یکی که هم کفوشه خوشبخته و منم خوشحالم. اون ها از نظر اقتصادی بالا بودن و فرهنگ شون از طبقات بالا بود یعنی سفرهای خارجی و بریز و بپاش و این حرف ها و ما هم مستاجر و آروم و مذهبی.
پدرم یه کارمند ساده هستش و مادرم خانه دار و خودمم که الان بیکار و وضعیت نا معلوم از هر نظر، و خیلی هم دارم خود خوری میکنم و شب و روزم شده گریه و التماس کردن به خدا. واقعا حالم خوب نیست و فقط یه ماسک زدم به صورتم برای اینکه کسی نبینه از درونم چه خبره. نمیخوامم خانوادم رو و نزدیکانم رو ناراحت کنم.
از طرفی واقعا اوضاع زندگیم به هم ریخته و از طرفی هم خیلی آرزوها و نیازها دارم و شک دارم که بتونم بهشون برسم در آینده و الانش هم فرقی نمیکنه میدونم نمیتونم برسم.
آرزوهامم خیلی چیزای عجیبی نیستن در این حد که دوست دارم با یه خانمی که فقط اخلاقش برام مطرحه و اعتقاداتش ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم و به شدت احساس نیاز به ازدواج دارم.
از یه طرفم که هیچی ندارم. واقعا بریدم. اما به خدا و حکمتش فکر میکنم و بازم یه صدایی تو گوشم میگه رضم به رضاک. زندگیم و جونم به فدای اهل بیت. بازم یادم میاد که هر چی اون بالایی بخواد من تسلیم هستم.
ببخشید زیاد نوشتم و حوصلتون رو سر بردم. خوشحال میشم نظرات تون رو ببینم. التماس دعای عاجزانه دارم ازتون.
یا علی
مرتبط :
چرا خداوند بعضی آدمها را مادر زادی دوست نداره؟
خدا انگار این دنیا رو ساخته فقط واسه خوشگلا
رحمت خدا شامل حال ما (دهه شصتی ها) شد یا حکمتش یا غضبش!
چرا خدا یه کاری برای ما نمیکنه
چرا هر چی میگم خدا گوش نمیده ؟
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)
- ۳۹۶۶ بازدید توسط ۲۵۹۸ نفر
- دوشنبه ۲۷ اسفند ۹۷ - ۱۹:۵۹