سلام

من یک دختر پشت کنکوری هستم که محجبه و چادر ای ام. تقریبا دو سال هست که با یک پسر پشت کنکوری مکالمات تلفنی کاملا درسی و ضروری داشتم البته با اطلاع خانواده. این پسر ابتدا خیلی رسمی قد و خشک با من پشت تلفن حرف میزد من هم همینطور اما بعد چند ماه لازم شد که ضبط صدای یک استاد رو بهمراه جزوه به ایشون بدم.

و بعد از یکسال ما همدیگر رو با اطلاع و حضور یکی از اعضای خانواده چند دقیقه در حد رد و بدل جزوه و توضیحاتی راجع به درس ملاقات کردیم. بعد از اون ملاقات این پسر رفتارش با من عوض شده و کمی از حالت خشک و رسمی خارج شد ولی هنوز همون مکالمات کاملا درسی ادامه داشت تا اینکه چند بار سر جزوات و مسائل درسی بحث شد و من با ایشون قطع ارتباط کردم و آخرین بار هم سه چهار ماه این قطع ارتباط ادامه داشت .

تا اینکه ایشون با یک بهانه ! درسی دوباره با من ارتباط درسی رو شروع کرد در حالیکه درس این پسر از من بهتره و اصلا نیازی به توضیحات درسی من نداره. در نهایت این بار آخر که ارتباط شکل گرفت به مدت حدودا یک هفته ارتباط خیلی خارج از درس شد ( گفت و گو ها داخل چهارچوب بوده و بسیار پیش پا افتاده) ناخود آگاه متوجه شدیم خیلی به هم شباهت داریم از لحاط اخلاقی و دینی و روحی وفرهنگی و ...

این مدت اخیر ایشون چندین بار غیر مستقیم به من پیشنهاد ازدواج دادن و من اول حتی متوجه منطور ایشون نمیشدم من احتمال میدم ایشون میدونن من چندین خواستگار دارم اما هنوز هیچ مسئله ای راجع به هیچ کسی جدی نشده .

یکبار هم گفتند که روز اولی که منو دیدن نطرشون راجع به من خیلی عوض شده و قبلا تصور دیگه ای داشتن و خیلی از حرف های دیگه و اینکه ایشون درس های منو پیگیری میکردن و یک دو بار هم گفتند اهداف و آینده ای دارند که خیلی مهم هست و من با درس خوندن و ... انگار روی آینده ی من حساب زیادی باز کردن.

این رو هم بگم که ما هر دو در برخورد با جنس مخالف خیلی مراقب و مغروریم و ایشون چند بار گفتن که من اینطور نیستم که به همه جواب بدم یا به اون ها تلفن بزنم و این به منم ثابت شده. این وضعیت ادامه داشت و من در مقابل حرف های ایشون ساکت بودم چون نمیخواستم به روی ایشون بیارم و ارتباطات درسی دوباره خراب بشه ولی دیدم اینطور درست نیست تا اینکه تصمیم گرفتم به روی ایشون آوردم و خواستم غرور ایشونو بشکنم تا رابطه قطع بشه .

گفتم این حرفای دو پهلو چه معنی داره ایشون اول گریه شون گرفت و من متوجه شدم و سعی کرد خودشو کنترل کنه ولی قسم خورد هیچی پشت اون حرفا نبوده و منطور بدی نداشته چند ساعت بعد دوباره تماس گرفت و گفت  به هیچ قیمتی حاضر نیست آیندشو از دست بده و همه ی حرفا ی دو پهلو تکرار شد.

این بار خیلی واضح تر و گفتند اون لحطه نمیخواستم کم بیارم و دوباره توصیه کردند خوب درس بخونم و ... . من واقعا متوجه شدم احساسات ایشون پاکه چون از هول کردن و طرز صحبتشون و رفتارشون مشخصه اولین باره به یک دختر ابراز علاقه میکنن حتی نفس ایشون به شماره می افته برای همین من متوجه شدم وگرنه من در این موارد گیج هستم  .

ولی اینکه این علاقه ی ایشون سطحی باشه یا نباشه نمیدونم چون اولا سن ایشون و من کمه حدود بیست سال دوما  از کجا بدونم مثل خیلی های دیگه تو این سایت که میگن عشق اول که شکست خوردن یک جایگزین آوردن ( ممکنه من هم جایگزین باشم ) در پایان بگم که من در آخرین بار با لحن خیلی بد به ایشون پیام فرستادم و غیر مستقیم توهین کردم که شما منطور بدی داشتین .

هدف من هم این بود که ایشون از من بدش بیاد و دیگه ارتباطی برقرار نشه ایشونم برخلاف اینکه همیشه در مقابل این حرف من ملایمت میکرد و میگفت اگر کس دیگه ای بود معلوم نبود چکارش میکردم این بار بسیار بد جواب منو دادن و گفتن کامل جواب نمیدن چون احترام چادر منو دارن!   :)

منم چون کم آوردم مقاوتمو از دست دادم و گفتم چرا متوجه منطور من نمیشین من دارم وابسته ی حرفا و پیگیری های شما میشم و دیگه نمیخوام هیچ ارتباطی داشته باشیم .

قبلا هم خواستم قطع ارتباط کنم ولی مودبانه  اما هر بار ایشون دلیلشو پرسیدن منم که روم نمیشد از وابستگی بگم حاشیه رفتم و ایشون قبول نکردن و من مجبور شدم اینکارو کنم چون واقعا از درس ها می افتادم .

چکار کنم الان بسیار ایشون ناراحت و عصبی شدن و نگران هستم چون بیماری قلبی دارن . بنطرتون چکار کنم الان هر دو کامل خداحافطی کردیم با عصبانیت تمام .

خواهش میکنم کمکم کنین.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)