سلام

در ابتدا قصد داشتم یه لیست بلند بالایی از احساسات رو با کمی توضیحات در چند پست بفرستم ، امّا واقعاً احساس کردم در حق این احساسات نامردی میشه! خیلی نوشته بودم و قرار بود از جای دیگه ای شروع کنم امّا تصمیم گرفتم فقط وقتی در حال تجربه یک حس هستم درباره ش بنویسم ، سعی کردم خلاصه بنویسم و مفید باشه و در نهایت فقط توضیحات یک مورد این قدر طولانی بود که برای این پست کافیه!

کاربرد علامت تعجب در ادبیات فارسی با توجه به کتاب دوم دبستان! : بیان احساسات ، بیان تعحب و شگفتی و... ،و در این نوشتار نیز با توجه به حجم زیاد احساسات و همچنین لحن نویسنده از این علامت نوشتاری به وفور استفاده گردیده است!

آنچه گذشت: در سنین نوجوانی ارتباط با جنس مخالف برام اهمیت و جذابیت زیادی داشت مثل بقیه ، امّا بعد از یه سنی رفته رفته جذابیت جنس مخالف برام کمتر شد و برام داشتن یه رابطه دوستی هیچ اهمیت و ارزشی نداشت ، فقط به کار و اهدافم و رویاهام فکر می کردم ، پول در آوردن ، یاد گرفتن ، و تلاش کردن تبدیل به بزرگترین لذّت های اصلی زندگیم شدند.

امّا بعد از یه سنی یه سری احساسات جدیدی پیدا کردم و به این نتیجه رسیدم که این دقیقا نیاز به ازدواجه ، نیازهایی که فراتر از صرف مسائل جنسی و عاطفی سطحی بودند ، یعنی حتی نیاز عاطفی که داشتم هم نمیتونست توی یه رابطه حتی یک درصدش برآورده بشه.

با گذشت زمان و هر چه بیشتر پیشرفت کردم در زندگیم  این نیاز ها شدید و شدیدتر شدند و حتی منو به زانو درآوردن ، این احساسات عبارت بودند از ...

نیاز به حس حمایت : خب در این باره نظر من عوض شد! هر چند سخته ! حتی آدمی مثل من که همواره تو زندگیش تنها بوده و مسئولیت همه چیز رو پذیرفته و تلاش کرده به هیچ کس و هیچ چیزی نیاز نداشته باشه و هرگز هم به دنبالش نبوده.

امّا واقعیت اینه که هیچ انسانی وجود نداره که توی عمرش هرگز تسلیم نشه! همه ما بارها و بارها درزندگیمون تسلیم میشیم ! با اتفاقات کوچک و بزرگ ، خود من درسته هیچ وقت جلوی مشکلات بزرگ تسلیم نشدم چون به خاطر بزرگیشون دائم به خودم یادآوری می کردم که من نباید تسلیم بشم و بیشتر مراقب بودم و بیشتر هم تلاش کردم ، امّا خب در برابر مشکلات کوچک بارها تو زندگیم تسلیم شدم ، هیچ ابر قهرمانی وجود نداره! همه ما مثل هم هستیم ! ابر قهرمان ها فقط توی افسانه ها هستنن ، همه ی ما به حمایت نیاز داریم ، همه ی ما حق شکست خوردن و تسلیم شدن داریم ، کسانی که تسلیم میشن بازنده ها نیستن! چون اصلا زندگی مسابقه نیست که برنده و بازنده داشته باشه!

ما به یک حریم امن نیاز داریم ، حریم امنی که خارج از فضای ذهن ما باشه مگرنه فضای ذهن ما برای برخی احساسات می تونه مثل یه زندان تاریک باشه که اگه توش بمونن بسیار درد آوره !

واقعاً سخته حرفم رو بزنم ولی باشه ، آره ، همه مون به این حس حمایت نیاز داریم ، توی دنیایی که آدم های گوناگون با افکار گوناگون وجود دارن و گاهی ممکنه همه شون با زندگی ما و خواسته های ما مخالف باشن ما نیاز داریم به یک نفر که از ما حمایت کنه و اگر نباشه خیلی راحت تسلیم جهان میشیم.

زندگی بشر همواره پر از ناعدالتی ، پر از درد ، پر از رنج ، پر از اتفاقات ناخوشایند ، پر از شکست ،حتی پر از احساسات تلخی که حتی دلیل مهمی هم ندارن بوده است. همه ی ما به حریم امنی برای خودمون نیاز داریم که به جز خودمون شخص دیگه ای هم توش وجود داشته باشه ، چرا؟ چون وقت حال مون خرابه شاید نتونیم کمک خیلی زیادی به خودمون بکنیم!

این نیاز حتما لازم نیست در حمایت مالی ، جسمی ، شغلی یا... باشه ، بلکه گاهی اوقات فقط یک جمله یا آغوش محبت آمیز می تونه کاملا حال ما رو کاملا دگرگون کنه و انرژی و انگیزه ما رو صدها برابر کنه!

اینجاست که ما به کسی نیاز داریم که حال مون رو خوب کنه ، کسی که ما رو دوست داره و مشکل ما باعث ناراحتی اون هم میشه ، همچنین به خاطر اهداف و خواسته های مشترکمون در واقع عضو یک تیم هستیم و منافعمون هم مشترکه ، پس اون فرد با تمام توانش ما رو به حرکت به سمت موفقیّت تشویق می کنه. حال بد ما باعث حال بد اون هم میشه و تمام تلاشش رو برای خوب کردن حال ما انجام میده.

شاید بهتر بشه گفت : "حال خوب" در واقع اکسیژن فضای زندگی مشترکه که با تلاش و خواست هردو طرف به وجود میاد ، اگر هرکدوم از طرفین به دلایلی مثل عصبانیت ، افسردگی ، نا امیدی و... از تولید این اکسیژن دست بکشه ، دیگه هوایی برای تنفس وجود نداره ! اول رابطه سرد میشه و بعد هم طرفین به طور تدریجی بر اثر نبود اکسیژن می میرند!

ما ذاتا به حمایت شدن نیاز داریم! و این نیاز قابل انکار نیست! اصلا چرا باید انکار بشه؟ چون نیازمند بودن علامت ضعیف بودنه؟ خب ضعیف بودن چه اشکالی داره؟ آیا باید از ضعیف بودن ناراحت بود و احساس شرم داشت؟ اگر اینطوره که انسان هم مثل همه موجودات خیلی خیلی ضعیفه ، موجودی که اگر چند دقیقه نفس نکشه میمیره ضعیف نیست؟ موجودی که با چند روز بی آبی میمیره ضعیف نیست؟

فقط کافیه یه نگاهی به کامنت ها در پست های مختلف بندازید تا افرادی که این نیازها رو انکار می کنن ، بی ارزش میخوننش ، افرادی که با فطرت اصیل خودشون با دلایل مختلفی جنگیدن یا حتی شکستش دادن! افرادی که یا فمنیست هستن یا ضد زن هستند و یا کلا مخالف مقوله ازدواج هستند و سعی می کنن تا با هر روش و اسلوبی که شده ازدواج رو که یک پدیده ماورا بشری هست رد کنن ، متأسفانه من هم جزء این آدم ها بودم!

هنوز داریم توی دعوای فکری برتر بودن مرد یا زن هرروزه با هم درگیر میشیم ، کمی صادقانه نگاه کنیم : ما با این اتحاد و پیوند زوجیت حال بهتری داریم ، فقط کافیه که  تمام این سدهایی که جلوی احساساتمون ساختیم رو بشکنیم و این احساسات طبیعی رو با تمام وجود حس کنیم ، این احساسات به ما انگیزه زندگی کردن رو میدن.

البته این درگیری به یه چیزی کمک می کنه و اون چیزی نیست جز "نابودی باور به عشق" در جامعه.

به شخصه نظرم اینه که نیازهایی که در چارچوب ازدواج برآورده میشن و تجربه های حسی جدید هستن (یعنی احساساتی که تا قبل از ازدواج هرگز تجربه شون نکردیم) حتی از نیاز جنسی هم مهم تر هستن (یا حداقل برای من اینطوره!).

 

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه) ازدواج و مسائل پسران حدود ۳۰ سال (۴۲ مطلب مشابه) مسائل پسران دهه شصتی (۴۳ مطلب مشابه) مسائل دختران دهه شصتی (۴۸ مطلب مشابه)