سلام
نزدیک یک سال ازدواج کردم شوهرم تک فرزند خانواده هستش . متاسفانه مادر شوهرم نزدیک به شش ماه دچار بیماری شده که خوشبختانه تا به امروز روند رو به بهبود خوبی داشته ولی هنوز خوبه خوب نشده و از طرف دیگه پدر شوهرم که مرد خیلی فعال و شادی هست و کار های خونه رو تو مدت بیماری مادر شوهرم انجام می داده اونم دچار بیماری شد .
با اون که دکترا گفتن یه ماه خوب خوب میشه ولی هنوز مثل قبل نشده حالا شوهرم ازم مشورت خواسته به طور موقت انتقالی بگیره بریم یکی از شهر های نزدیک شهر پدر شوهرم اینا که نیم ساعته بتونه بره خونه پدرش سر یزنه بیاد .
من به خانواده ام خیلی وابسته نیستم ولی تا خالا ازشون دور نشدم فوقش همین 7 یا 8 کوچه که فاصله خونمونه، از طرفی دوست ندارم همه دوست و آشنا رو ول کنم برم شهر غریب وقتی با خودم دربارش فکر میکنم هر بار یه جور دربارش تصمیم میگیرم یه بار میگم خب به بهونه اینکه زمستون نزدیکه و شهر شوهرماینا هوا خیلی سرده یه سه ،چهار ماه بیان پیشه ما ، اما صحبت یکی دو روز نیست خب منم دوست ندارم خلوت دو نفرمون از بین بره .
یه بار میگم شوهرم با کمک پدرش یه آپارتمان نقلی نزدیک خونمون بگیره واسه پدر مادرش باز شوهرم میگه نمیتونه اونا رو اجبار کنه .
یه بارم میگم خب من به حرف شوهرم عمل کنم اما خب برا منم سخته برم یه شهر دیگه با یه فرهنگ غریب که با توجه به محیطش همش باید حواسم به کارام باشه که مردمش ناراحت نشن .
میشه کمک کنین نمی خوام شوهرم فکر کنه دارم علیه خانوادش موضع میگیرم
← مسائل زنان (۱۸۵ مطلب مشابه) ← ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه)
- ۱۸۲۵ بازدید توسط ۱۴۷۴ نفر
- دوشنبه ۲۴ آبان ۹۵ - ۲۲:۴۵