با اهدای سلام و تحیت خدمت اهالی وبلاگ وزین خانواده برتر
حقیر، سابقاً در دو پست مجزا، حول مسائلی مصائب گون ( البته از دید قاصر خود! ) و طرح آنها در جلسات خواستگاری، با حضرات معزز، مشورت و از شور با سروران گرانقدر مستفید شدم. ( لازم به ذکر است که در مورد دو مسئله ی طاسی و ابتلای به وسواس خفیف عملی و طرح و بسط آنها در جلسات، جویای رأیتان شده بودم )
خاطرم هست که شماری از دوستان با نهیب بر اینجانب، معترضانه درخواست داشتند که تعلل و فس فس نکرده و با عزمی جزم و راسخ و طیب خاطر به پیکار! رفته و مفاد گفتگو های فی ما بین دوشیزگان منتخب و خود و هم چنین نحوه ی مواجهه ی آنان با مسائل فوق الذکر را قلمی کنم.
مختصراً خدمت منور دوستان عارض شوم که چاکر، در معیت والدین به منزل سه نفر از گزینه های "هم کفو" خود که توسط اعضای ثقه ی فامیل و یکی از اساتید معتمدم در دانشکده ی ریاضی دانشگاه شریف معرفی شده بودند، رفتیم.
بعد از نزول اجلال و طی شدن مراحل معمول جلسات بر اساس عرف موجود در جامعه و رد و بدل شدن سخنان کلیشه ای حال به هم زن! خانواده ها، زمانی که بحث به مقر اصلی اش می رسید بلا استثنا، خانواده های مزبور و هم چنین فرزندان خلفشان، اناثاً و ذکوراً، بر مهریه های هزار و اندی سکه ای و تأمین مسکن شخصی و خرید ماشین متناسب با شأن عروس، جولان می دادند!
نکته ی قابل توجه برای من، عدم حساسیت و عنایت آنان به موضوع طاسی و وسواس من بود!!! یعنی همان موضوعی که مدت ها ذهن و روان من بیچاره را مشوش کرده بود!
گویی پشیزی برای آنها اهمیت نداشت! فقط و فقط پیرامون مادیات و مهریه های سنگین و غیر عقلانی و مراسم مجلل عقد و ... پافشاری می کردند.
ایمان و پاکی و نجابت و اصالت و تحصیلات عالیه و ... فرع بودند و پول، اصل!
فقط محض خالی نبودن عریضه، گاهی پدر یا مادر آنها ما بین سخنان، گریزی کوتاه به این مسائل می زدند!
القصه، بنده با دیدن سطح توقعات فضایی پرنسس های مملکتم، حتی لمحه ای در تصمیم گیری نهایی درنگ نکرده و برای خود صورت مسئله ی ازدواج دائم در ایران را حداقل تا سالیانی دراز، به صورت کامل پاک نمودم!
با این وضع فرهنگ منحط و دهشتناک برخی از خانواده های ایرانی (که بخش اعظم اش نتیجه ی عملکرد سوء حاکمیت و قصور متولیان و سیاستگذاران عرصه فرهنگ و اقتصاد جامعه است) به نظر من ازدواج، جسارتاً خریت محض است!
صد البته واقفم که این سخن من بر مبنای استقراست و نه استنتاج! :)
عجیب، تحت فشارم. برای تعدیل قوای جنسی همه کار کردم و لیکن مقصود حاصل نشد. کارم از روزه و امساک گذشته. مصیبت عظمی اینجاست که به علت برخی از خصایص شخصی و هم چنین جایگاه و ماهیت شغلی ام، خانم ها و دخترکان زیادی در اکنافم فر می خورند و خودشان ابتدای به ساکن، پیشنهاد مصاحبت و رفاقت و رابطه می دهند. با زبانی نرم و محترمانه، به جملگی شان پشت پا زده ام و می زنم؛ چون غیورم و یارای خیانت به نوامیس خلق الله را ندارم. حقیقتاً روز ها و شب ها، دلم آوردگاه جنگ عقل و نفس است.
من برای ادامه ی تحصیل در مقطع دکترا در رشته ی ریاضی از کالج امپریال لندن، پذیرش و فاند گرفته ام. طی چند ماه آینده کشور را ترک و رهسپار بریتانیای صغیر! می شوم.
تصمیمم این است که همان جا یک دختر دبیرستانی یا دانشجوی مسیحی را به عقد موقت خود درآورم که بنا بر فتوای قاطبه ی فقهای عظام، امریست مشروع و جایز در فقه متعالی شیعه. بنایم بر این بود که با دختری هم وطن عازم غربت شوم تا پناهگاه دلتنگی ام باشد اما چه کنم که چاره ی دیگری نیست ...
هعییییییییی ...
با این کار، هم دیگر در بستر خواب با شیطان لعین و رجیم گلاویز نشده و به ستیز نخواهم پرداخت و هم غرولند و تقاضاهای نا معقول دختران ایرانی را نخواهم شنید!!! :)))
نیک می دانم و می دانید که همه ی دختران طناز و دلبر ایرانی به سان هم نیستند اما چه کنیم که دختران عاقل و کم توقع و بساز، به پست ما بیچارگان نمی خورند!
از همه ی برادران و خواهران بزرگوارم خواهانم که نظرتان را در مورد اراده و تصمیمم بفرمائید.
ختام صحبتم را آذین می بندم با کلام مشعشع و در بار حضرت رسول الله محمد مصطفی (ص) که فرمود: از نشانه های برکت زن این است که خواستگاری اش بی تکلف و آسان انجام گیرد.
از محضر همه ی دوستان عزیز بابت پرگویی و اطناب درد و دلم پوزش می خواهم.
بدرود / یا علی، مدد است
ابوالفضل 26 ساله / فوق لیسانس ریاضی دانشگاه شریف / مدرس دانشگاه
← مسائل خواستگاری (برای پسران) (۷۰ مطلب مشابه)
- ۴۰۷۴ بازدید توسط ۳۱۹۱ نفر
- شنبه ۱ فروردين ۹۴ - ۱۵:۱۳