سلام
یه مشکلی دارم نمی دونم از کجا شروع کنم، ۲ سال پیش که قرار بود کنکور ارشد بدیم تو گروه پرسش و پاسخ مربوط به رشته مون با پسری آشنا شدم که درسش از من بهتر بود و خیلی تو رفع اشکال کمکم میکرد.
کم کم ما صمیمی شدیم البته فقط مجازی در حد دیدن عکس و پیام قول دادیم هر دو نفر مون تهران قبول شیم تا همدیگه رو ببینیم و هر کدوم تو یکی از دانشگاههای تهران قبول شدیم. تهرانیم منتهی هم دانشگاهی نیستیم.
من این بین بهش علاقه مند شدم و وابسته، برای اینکه ارتباط تموم شه دروغ گفتم بهش، الکی گفتم تو روستا با یکی که ۲۰ سال ازم بزرگتره قراره ازدواج کنم و ناگفته نماند من تو اون گروه با یه اسم دیگه بودم یعنی اسم و فامیلی مو الکی گفتم بهش.
عید تبریک فرستادم بهش و خواستم سعی کنم بهش واقعیت رو بگم جراتش رو نداشتم نمی دونم اصلاً از کدوم کلمات استفاده کنم واقعیت رو بگم بهش، ازم پرسید عروسی کردین گفتم نه تموم شد برای اینکه اون رو نمی خواستم، الآن کم کم صمیمی شدیم باز.
از یه طرف می ترسم واقعیت رو بگم بهش از دستش بدم از طرفی هم دروغی که گفتم ...
کمکم کنید لطفاً
چه طوری بهش بگم که فیک بودم و فامیلی مو بهش دروغ گفتم و بعدش قضیه ازدواج دروغ بود، البته اکانت اینستاگرامم رو خواست منم دادم بهش فهمید اسم واقعی مو و گفتم آره من دو اسمی م تو شناسنامه اینه تو خونه این رو صدا می زنن
منتهی قضیه ازدواج فاجعه س
کمکم کنید تا بتونم از این دروغ بزرگ نجات پیدا کنم من بهش علاقه دارم منتهی اوایل به حد کافی نمیشناختم که اسم و فامیل واقعی م بگم و بعد قضیه ازدواج خراب ترش کرد.
حالم خیلی بده (گریه) ۲۴ سالمونه هر دو نفر مون
← رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)
- ۱۹۹۶ بازدید توسط ۱۵۵۸ نفر
- سه شنبه ۹ فروردين ۰۱ - ۲۱:۱۷