سلام
دختری حدودا 25 ساله ام
روابط عمومیم با پسرا خوب نیس
البته محجوبم، و حیام نمی ذاره خیلی کارارو بکنم
می ترسم از این که مجرد بمونم
توی یه دانشگاه و رشته خوب در س می خونم، اهل هنرم هستم
چن وقتی پیش یکی از پیرزنای فامیل گفت تو دانشگاتون مختلط نیستین؟ منظورش این بود که بیاد تو رو بگیره،دلم شکست، اولین باری بود که یکی اینجوری نهیب زد بهم.
اما انگار دیده نمی شم ، که خواستگار هم کفو داشته باشم نمیدونم چرا اینجوریه حتی دوران کارشناسی یه دختری هم کلاسم بود از قول یکی از پسرای کلاس (نامزدش) میگفت فلانی، یعنی من خیلی بین پسرای کلاس محبوبم. ولی نمی دونم چرا اتفاقی نمی افتاد از شروع نگاه ها ی معنی دار، از شروع بی خواستگاری اونم تو سنی که واقعا نیاز به همسر دارم می ترسم.
یه مشکل بزرگ دارم پدرم اعتیاد داره
راستش گاهی میگم نکنه خدا میخواد منو تو این مساله امتحان کنه. که مجرد بمونم
اینم بگم مادر صبور و بساز و محکمی دارم که جور پدرمو میکشید تعریف نباشه با چنگ و دندون تربیتمون کرد درسته بعضی کمبودا همراه آدم میمونه ولی به هر حال.... خداروشکر
راهنماییم کنین چی کار کنم، هر از گاهی به این مشکلم یعنی تجرد و مساله پدرم فکر میکنم اشک تو چشم حلقه می زنه
باور کنین وقتی برام خواستگار می اومد جای خوشحالی دپرس می شدم که وضعیت بابارو میدونن نمیدونن.
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۴۳۵۲ بازدید توسط ۳۰۵۱ نفر
- شنبه ۲۹ آذر ۹۳ - ۰۵:۴۷