سلام ...
از تمامی دوستان خواهش میکنم بهم کمک کنن..ممنونتون میشم.
دختریم 20 ساله.
تا 19 سالگی با پسری دوست نبودم. چون معتقد بودم و هستم که خیانت به همسر آیندمه. چه از نظر احساسی و چه از هر لحاظی.
تا اینکه برای سرگرمی وارد یکی از سایتای اینترنتی شدم تا با مطالبش سرگرم بشم.
تو فضای اونجا تبادل نظر در مورد خیلی چیزا بود که منم صادقانه نظرامو میذاشتم. خیلیا میگفتن عاشق اخلاقت رک و راستت شدیم.
خداییش منم باور نمیکردم. تا اینکه به طور اتفاقی نظرای پسری رو خوندم که اخلاقش بیش از اندازه به من شباهت داشت. خلاصه اینکه اولین جنس مذکری بود که از اخلاق رکش خوشم اومد. یه جورایی جذب اخلاقش شدم.
نمیگم عاشق شدم. چون واقعا اینطور نبوده و نیست. تا اینکه ایشون ادعا کردن از من خوششون اومده. پیشنهاد دوستی ندادن. به هیچ وجه. گفتن من تور و واسه خودم میخوام برای همیشه. من این قضیه رو با مادرم درمیون گذاشتم. خانواده ی منم مخصوصا مادر و پدرم از آشنایی اینترنتی به شدت بیزارن.

ولی من با دلیلایی که الان وقتی بهشون فکر میکنم خندم میگیره تونستم  با اصرارای فراوان مادرمو راضی کنم که با ایشون فقط از طریق تلفن در ارتباط باشیم. به عنوان خواستگار برای آشنایی بیشتر. این آقا به شدت چرب زبون بودن. طوری که منی که تو فامیل و دوست و آشنا به دختر مغرور معروف بودم رو طوری راضی کردن که این آشنایی برای ازدواجه که من باورم شد.
این آشنایی به 3 ماه هم نرسید. کمتر از 3 ماه شد و در این بین 2 بار به شدت به مشکل برخوردیم و اونم دروغ بود. چون من به شدت از دروغ بدم میاد. یهشون یه فرصت دادم.
  1 ماه بعدش سر قضیه ای گفتم من باهات اختلاف نظر دارم و بهتره ب این آشنایی ادامه ندیم.
اما انقدر پشت تلفن گریه و زاری کردن که من گوشی رو دادم به مادرم و ایشون کلی به مادرم قول خوشبختی من رو داد و گفت دیگه دخترتونو که نفس منه ناراحت نمیکنم.
مادرم هنوزم مخالف بود. میگفت تا از نزدیک نبینمت من با این وصلت موافق نیستم.
خلاصه کمتراز 1 ماه بعد یهویی گفت پدر و مادرم برام رفتن خواستگاری و نمیدونم چی کنم. منم گفتم یا میای شهر ما، یا تمام.
گفت حلالم کن. ولی من زنمو آزار میدم چون عاشق توام.
منم گفتم حق نداری با ایشون بدرفتاری داشته باشی. چون من فراموشت میکنم. تو هم فراموشم کن.
خلاصه اینکه من وابسته شده بودم ولی دلبسته به هیچ وجه.
اگه تو اون زمان ارتباط ما برام مورد خواستگاری پیش میومد اجازه نمیدادم بیان. چون افکارمو متعلق به ایشون میدونستم ولی به هیچ عنوان به کسایی که از خودم خواستگاری میکردن نمیگفتم نامزد دارم. به خودشم گفته بودم که هر موقع حلقه انداختی دستم و عقد کردیم میشم نامزدت نه الان که فقط داریم آشنا میشیم.
این آشنایی ما کمتر از 3 ماه شد و من هیچ عذابی خدا رو شکر نکشیدم. چون واقعا عاشقش نبودم. چون حتی یکبارم همدیگرو ندیدیم. فقط از طریق عکس همو دیده بودیم که باید بگم عکس من باحجاب بود. و میدونم آدمی نیست که بخواد سوءاستفاده کنه. و این عکسا رو به ایمیلش میفرستادم که رمزشم بهم گفته بود. و بعد دومین دعوامون اونا رو از ایمیلش پاک کردم و میدونم اونموقع امکانش نبود که بخواد اونارو کپی کنه.
در هر حال من ازتون میخوام که کمکم کنید. داستان رو با تمام جزئیات براتون گفتم.
حالا به نظر شما به خواستگارایی که دارم این قضیه آشنایی رو بگم؟؟؟؟؟؟؟؟ چون خداییش ارتباط ما دوستی نبود. حداقلش از نظر من نبود. چون من به دوستی معتقد نیستم. و این ارتباط زیر نظر خانوادم بود برای ازدواج و خدا رو شکر میکنم که ادامه دار نشد.
حالا به نظرتون این قضیه رو به همسرآیندم بگم؟؟؟؟؟ چون خودم از دروغ بدم میاد و نمیخوام دروغی باشه.
به نظرتون میتونم مدعی باشم که دوست پسری نداشتم؟؟؟ آقایون از نظر شما این دوستی بوده؟؟؟؟؟؟ یعنی ممکن نیست خودتونم برای آشنایی برای ازدواج 2 ماهی با دختری صحبت کنین و بعد به تفاهم نرسین؟؟؟؟؟؟ اینو اسمشو دوستی میذارین؟؟؟؟؟؟؟
اگه میگید نگم به خواستگارام میشه لطفا با دلیلاتون قانعم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خودم میدونم که اینکارم بزرگترین و احمقانه ترین کار زندگیم بوده. و الان به هیچ عنوان اون وابستگی باقی نمونده.
خواهشاااااااااااااا جواب بدین.ممنون از همگی.
ببخشید که زیادی صحبت کردم.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)