سلام خدمت کاربران عزیز
دختری 23 ساله هستم و مجرد . خوب چطور بگم دوستان ؟ گفتنش سخته که در مورد خانواده خودت اینطوری حرف بزنی اما متاسفانه باید بگم من تو یه خانواده خیلی آزاد و بی قید و بند بزرگ شدم .
خانواده ای که نماز و روزه و دین اصلا توش حرفی واسه زدن نداره . مهمونی های تفریحی مختلط ، دست دادن و روبوسی محرم و نامحرم نمیشناسه حتی گاهی تو مجالس مشروب نوشیده میشه و ... بماند .
متاسفانه به خاطر این جو محیطی تازه از نوزده سالگی شروع به نماز خوندن کردم . خدا خیلی دوسم داشت که تو سال دوم بیرستان با یه دختر مذهبی خیلی خانوم دوست شدم . یه فرشته ی واقعی بود . وقتی اوضاعم رو فهمید شروع کرد برام صحبت کردن . من شده بودم عین یه کافری که تازه داشت دین و خدا رو میشناخت . تا پیش دانشگاهی کاری کرد که تو نوزده سالگی بشم یه آدم دیگه .
اون زمان از خانوادم ، از اون محیط بیزار شده بودم . مدام تو اتاقم بودم و درو قفل میکردم و تو تاریکی نماز میخونم و به درگاه خدا توبه میکردم . تازه چشمام باز شده بود . تازه حقیقت ایمان رو فهمیده بودم .
اما خاتوادم ؟ چی بگم ازشون ؟ این چهار سال خیلی اذیتم کردن . تو مهمونی ها به زور واردارم میکردن حجاب نگیرم. بابام از بین رفتن آبروش رو تو دست ندادن به نامحرم میدید . بماند . خیلی سعی کردم قانعشون کنم . اما نشد . اصلا به حرفام توجه نمیکردند . منم سعی کردم سکوت کنم .
سخته تو محیطی که خیلی محدودیت های دینی نیست بتونی پاک بمونی و گناه نکنی . برام دعا کنید بتونم راهی رو که دیر شروع کردم درست برم .
اما مشکل من برمیگره به وارد دانشگاه شدن . که از یه آقا پسری خوشم اومد . خیلی مرد متین و مذهبی بود . خیلی تو این راه کمکم کرد. قرار بود بیاد خواستگاری اما وقتی خانوادم رو شناخت با شرمندگی گفت جدا از عشقش به من خانوادش نمیتونن خانوادم رو بپذیرن . چه قدر بابت این موضوع گریه کردم . حالا اون آدم ازدواج کرده و خوشبخته . منم بعد از ازدواجش برای همیشه فراموشش کردم چون حالا مال یکی دیگه شده بود و فکر کردن بهش گناه بود .
اما قضیه ایجا تموم نشد . من دوست دارم شوهر آیندم مذهبی باشه اما تموم اون آدم های ایده آل من تا میان خواستگاری و خانوادم رو میبینن میکشن عقب . حق هم دارن . خانواده نقش مهمی داره .
اما فقط میخوام بدونم گناه من چیه ؟ چرا باید به پای خانوادم سوزونده بشم ؟ نمیخوام با آدم هایی مثل خودمون ازدواج کنم .اما به خاطر خانوادم موقعیت های دلخواهم رو از دست دادم .
تکلیف من چیه ؟ احترام به پدر و مادر واجبه و نمیتونم ترکشون کنم اما باید تا آخر عمر هم به خاطر اونا نتونم با اونی که خودم میخوام ازدواج کنم ؟
خسته شدم از این چند سال مبارزه . دوست دارم زودتر ازدواج کنم و از این محیط خانوادم برم . چون فقط تفاوت عقایدمون داره اذیتم میکنه . اما به خاطر خانوادم همه پا پس میکشند .
ممنون میشم راهنماییم کنید چیکار کنم ؟ مرسی . *
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۳۹۶۷ بازدید توسط ۲۸۴۲ نفر
- پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۹۴ - ۲۲:۱۲