دخترم
20 سالمه
شاید اگه بخوام این حرفا رو بزنم بعضیا پیش خودشون بگن بچه ای برای این حرفا و خیلی چیزای دیگه.
میرم سر مطلبی که میخوام بگم.
من به عنوان یه دختر نمیتونم آیندمو تصور کنم. البته منظورم آینده ی مربوط به ازدواجه.
ممکنه بگین چرا...
باید بگم به خاطر یه سنت دیرینه که اسمشو گذاشتن "اول خواهر یا برادر بزرگتر مزدوج بشه بعد نوبت کوچیکتراست" که این سنت بیشتر در مورد خواهر بزرگتر صدق میکنه.
من تا چند ماه پیش خیلی مشتاق بودم که ازدواج کنم ولی از وقتی فهمیدم یه مانعی به اسم این سنت غلط سد را همه بیخیال ازدواج شدم. حالا شاید بگین تویی که بیخیال شدی چرا اومدی و از این سنت گله میکنی؟
و منم میگم که ازدواج کردن دیگه برام مهم نیست و این بیشتر عذابم میده که نمیتونم هیچ تصوری در مورد آینده ی مربوط به زندگی مشترک داشته باشم.
هر خواستگاری که برای خواهرم میاد یا ایشون قبول نمیکنن یا اینکه خانواده ی آقا پسر میرن و دیگه برنمیگردن.
منم اصلا قصدم این نیست که بگم خواستگار دارم و بخوام فخر بفروشم. به هیچ وجه قصدم این نیست.
بلکه دلم شدیدا گرفته و خواستم اینجا درد و دل کنم تا شاید کمی روحیه بگیرم.
خود من هیچ وقت حاضر نمیشم به خاطر ازدواج دل خواهرم و بشکنم چون به شدت از دل شکستن واهمه دارم و خواهرمم خیلی دوست دارم و خدا رو به خاطر همچین خواهر خوبی که دارم شاکرم.
و میدونم که اگه این اتفاق بیفته خواهرم روحیشو می بازه و افسردگی میگیره و این بزرگترین دلیلم برای اینه که قید ازدواجو برای همیشه بزنم. تصمیم دارم هر موقع که خواهرم هم ازدواج کرد من دیگه ازدواج نکنم چون دیگه این کار برام اهمیت نداره.
شاید باورتون نشه ولی من از ختمای 40 روزه ی بخت گشایی که تو این سایت پیشنهاد شده همزمان 3 تاشو با هم انجام میدادم و میگفتم اگه از یکی نتیجه نگرفتم اون یکی حتما حاجت روام میکنه. اکثر اوقات تا ساعت 3 صبح بیدار میموندم که اون ذکرها و اون دعاها رو بخونم. وقتیم دیدم نتیجه ندادن گفتم حتما خدا نمیخواد دیگه، برای چی دیگه بخوام اینکارو بکنم.
و رضای خدارو ملاک این کارم قرار دادم و گفتم خدایا راضیم به رضای تو. همین. هیچ گله و شکایتی هم بابت موثر نبودن این ختم ها ندارم. چون خدا رو شکر ،خدا بهترین دوستمه و خیلی دوسش دارم.
اکثر اوقات همه با یه شخصیت از من روبرو میشن و اونم یه دختر بسیار شیطون و شوخه که فقط در برابر جنس مونث اینطوره و در برابر آقایون مغرور و خودخواه که این شخصیتم برای اینه که تمام لطافت و پاکیم برای همسر آیندم بمونه و حالا منی که دیگه تصمیم گرفتم ازدواج نکنم میخوام برای همیشه این رفتارو با آقایون داشته باشم که خودم ضربه ای نبینم.
تا قبل این قضیه دختر بسیار گرم مزاجی بودم. الانم هستم ولی خدا رو شکر اون ختمای 40 روزه دراین مورد بهم کمک کرد که تا حدودی بتونم با کمک خدا خودمو کنترل کنم و زیادی دور و بر چیرای تحریک کننده نرم.
پس در این مورد هم میدونم که با کمک خدا شاید بتونم خودمو سرد کنم که اگه قرار نیست مزدوج بشم امیدوارم اینطور بشه. تصمیم دارم یه طوری خواستگارایی که منتظر ازدواج خواهرم هستن تا پا پیش بذارن رو دست به سر کنم تا روحیم از اینی که هست هم خراب تر نشه.
هدفم از این پست دلداری از طرف شما دوستای عزیزم برای بهتر شدن روحیمه.
ممنونم از وقتی که گذاشتین و این پست بلند بالا رو خوندین.
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۶۲۰ بازدید توسط ۱۱۵۲ نفر
- چهارشنبه ۱۵ مهر ۹۴ - ۲۰:۱۲