سلام به تمامی دوستان ...
من مدتها خواننده این وبلاگ بودم و فکر نمیکردم که یه روز خودم هم بیام اینجا پست بذارم...
راستش من حدود یکسال و نیم پیش که تازه کاری رو شروع کردم و امید زیادی به موفقیت توی اون کار و به دست آوردن یه درآمد خوب واسه ادامه زندگیم داشتم با یه دختر آشنا شدم که از هر لحاظ اونو دختر خوبی دیدم...
بهش پیشنهاد دادم با هم بیشتر آشنا شیم... از هر لحاظ دختر خوبی بود و هست... توی ارتباطی هم که با هم داشتیم تمامی جوانب رو هم حتی رعایت می کرد و درباره مسائلی مثل مسائل جنسی هم ابدا صحبت نمیکردیم و من هم از اینکه با همچنین دختری آشنا شدم واقعا خوشحال بودم و اون واقعا تنها عشق من بوده و هست...
بعد از حدود یکسال کارم با شکست روبرو شد...چیز زیادی عایدم نشد و از اونجایی که همزمان با کار درس هم میخوندم روزگار سخت می گذشت ولی باز همیشه تلاش میکردم و همچنان هم تلاش میکنم که بتونم آینده خوبی رو واسه خودم و کسی که دوستش دارم رقم بزنم...
منتهی از دو ماه پیش قضیه ای شروع شد که واقعا برام درد آور بود... قبل از این قضایا اگر در کارم موفق می شدم من و دختری که دوستش دارم میتونستیم با هم ازدواج کنیم ولی موفق نشدم و بعد از حدود چهار ماه از اون شکست در کار دختری که دوستش دارم شروع به رفتار هایی کرد که این رابطه دوست داشتن ما گناهه و ما نباید رابطه داشته باشیم گفت که دوستم داره و تا زمانی که کارام جور شه منتظرم میمونه و خواستگاراشو رد میکنه (خواستگار کجا بود!) .
خلاصه یه رفتار فوق مذهبی برای من ورداشت و منو الان آقای محترم و شما و هزار جور کلماتی که با غریبه ها رو هم اونطوری صدا نمیزنن صدا میزنه... و این برای منکه وابستش شدم و اونو تنها عشق خودم میدونستم خیلی سنگین بود حتی هنوز هم بهش فکر میکنم چیزی جز غصه تو دلم نمیمونه.
اون همش به من میگه تو باید با ایمان باشی و...
در حالی که منهم نمازهامو میخونم و به هیچ کس جز اون تا بحال حسی نداشتم و نه اهل مشروب و حتی قلیون! بارها هم شده که بعضی دوستان حالا ناخلف بساط گناه رو جور کردن ولی من بازهم خودمو کنار کشیدم.
ولی من نتونستم حرفشو باور کنم که تنها به خاطر دین و مذهب رابطه رو قطع کرده!
همش این تو ذهنمه که اون دیده که تو کارم شکست خوردم و ممکنه حالا حالاها پول یه زندگی خوب دستم نیاد برای همین بدون اینکه دل منو بشکنه و منو بپرونه منو دست به سر کرده و با من قطع ارتباط کرده که اگه خواستگاری واسش اومد بله رو بهش بگه و اگرم نیومد منو رزرو داشته باشه!
باور کنید شبو روز زندگیم شده این فکر و داره داغونم میکنه خواهش میکنم اگه نظری دارید راهنماییم کنید.
ممنونم که تا آخر خوندید
من مدتها خواننده این وبلاگ بودم و فکر نمیکردم که یه روز خودم هم بیام اینجا پست بذارم...
راستش من حدود یکسال و نیم پیش که تازه کاری رو شروع کردم و امید زیادی به موفقیت توی اون کار و به دست آوردن یه درآمد خوب واسه ادامه زندگیم داشتم با یه دختر آشنا شدم که از هر لحاظ اونو دختر خوبی دیدم...
بهش پیشنهاد دادم با هم بیشتر آشنا شیم... از هر لحاظ دختر خوبی بود و هست... توی ارتباطی هم که با هم داشتیم تمامی جوانب رو هم حتی رعایت می کرد و درباره مسائلی مثل مسائل جنسی هم ابدا صحبت نمیکردیم و من هم از اینکه با همچنین دختری آشنا شدم واقعا خوشحال بودم و اون واقعا تنها عشق من بوده و هست...
بعد از حدود یکسال کارم با شکست روبرو شد...چیز زیادی عایدم نشد و از اونجایی که همزمان با کار درس هم میخوندم روزگار سخت می گذشت ولی باز همیشه تلاش میکردم و همچنان هم تلاش میکنم که بتونم آینده خوبی رو واسه خودم و کسی که دوستش دارم رقم بزنم...
منتهی از دو ماه پیش قضیه ای شروع شد که واقعا برام درد آور بود... قبل از این قضایا اگر در کارم موفق می شدم من و دختری که دوستش دارم میتونستیم با هم ازدواج کنیم ولی موفق نشدم و بعد از حدود چهار ماه از اون شکست در کار دختری که دوستش دارم شروع به رفتار هایی کرد که این رابطه دوست داشتن ما گناهه و ما نباید رابطه داشته باشیم گفت که دوستم داره و تا زمانی که کارام جور شه منتظرم میمونه و خواستگاراشو رد میکنه (خواستگار کجا بود!) .
خلاصه یه رفتار فوق مذهبی برای من ورداشت و منو الان آقای محترم و شما و هزار جور کلماتی که با غریبه ها رو هم اونطوری صدا نمیزنن صدا میزنه... و این برای منکه وابستش شدم و اونو تنها عشق خودم میدونستم خیلی سنگین بود حتی هنوز هم بهش فکر میکنم چیزی جز غصه تو دلم نمیمونه.
اون همش به من میگه تو باید با ایمان باشی و...
در حالی که منهم نمازهامو میخونم و به هیچ کس جز اون تا بحال حسی نداشتم و نه اهل مشروب و حتی قلیون! بارها هم شده که بعضی دوستان حالا ناخلف بساط گناه رو جور کردن ولی من بازهم خودمو کنار کشیدم.
ولی من نتونستم حرفشو باور کنم که تنها به خاطر دین و مذهب رابطه رو قطع کرده!
همش این تو ذهنمه که اون دیده که تو کارم شکست خوردم و ممکنه حالا حالاها پول یه زندگی خوب دستم نیاد برای همین بدون اینکه دل منو بشکنه و منو بپرونه منو دست به سر کرده و با من قطع ارتباط کرده که اگه خواستگاری واسش اومد بله رو بهش بگه و اگرم نیومد منو رزرو داشته باشه!
باور کنید شبو روز زندگیم شده این فکر و داره داغونم میکنه خواهش میکنم اگه نظری دارید راهنماییم کنید.
ممنونم که تا آخر خوندید
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ← دوستی به قصد ازدواج (۱۲۵ مطلب مشابه)
- ۳۰۳۰ بازدید توسط ۲۱۱۲ نفر
- شنبه ۷ فروردين ۹۵ - ۱۶:۱۸