سلام
از زمانی که یادم میاد یک شخصیت حساس و زود رنج بودم و همیشه فکر میکردم که آدم های اطراف بهترین هستند و در بهترین جای دنیا زندگی میکنم و همیشه یک آدم پر تلاش و همیشه خیلی علاقه داشتم به همه خدمت کنم و برای جامعه و اطرافیان مفید واقع بشم و بشدت آدم مقید و مذهبی بودم .
تقریبا با همین طرز تفکر بزرگ شدم و در سن هیجده سالگی عاشق دختر خاله ام شدم که فکر میکردم برای من بهترینه که با پرس و جو و تحقیق از دوستانم متوجه شدم که با دو نفر دوست بوده و حتی خونه شون هم رفته حتی خودش با افتخار و خنده برای من تعریف کرد و من دیگه طرفش نرفتم و به سختی این عشق رو فراموش کردم .
کم کم با خیلی از مسائل آشنا شدم از از جمله اجتماعی و اقتصادی فکر میکردم بهترین مردم دنیا رو داریم ولی هر چه که جلوتر میرفتم مسائل مربوط به فساد، دزدی، اختلاس، ربا خواری و گران فروشی آشکار میشد و من به شدت تعجب میکردم چطور ممکنه ما که بهترین مذهب دنیا رو داریم و با مردمی یک دست و بی ریا و تصمیم گرفتم در مذهب تحقیق کنم این تحقیق من 4 سال طول کشید و دیگه تقریبا از مذهب زده شده بودم هر روز با حجم بیشتری از فساد، اختلاف طبقاتی و گرانی آشنا میشدم .
ولی همه ی مشکلات من این نبود پیش خودم میگفتم همه ی این مسائل رو تحمل میکنم حتی گوشت کیلو 100 هزار تومان و حقوق یک میلیون تمونم هم تحمل میکنم، بشرطی که کسی باشه تا کنارش باشم و تلاش خودم رو بکنم تا خوشبختش کنم و زندگی اون و خودم رو بسازم و خانواده تشکیل بدم .
حتی پیش خودم میگفتم که حاضرم دو شیفت هم کار کنم تا اونی که قراره پیشم باشه احساس خوشبختی کنه ، من به همه ی دختر ها احترام میذاشتم و اون ها پیش من احترام ویژه ای داشتند و پیش خودم فکر میکردم همه دختر ها فرشته اند بخاطر اینکه مادرم اینطور تربیتم کرده بود و اینکه هیچ وقت خواهری هم نداشتم (همیشه آرزوی داشتنش رو داشتم ) .
پیش خودم میگفتم از لحاظ اقتصادی که ضعیفیم، فساد و دزدی و فلان و ... ، حتی از پسر ها هم زیاد خوشم نمیومد و میگفتم شرمنده هستم که بعضی از همجنس هام هیچ قید و بندی ندارن، همین ها باعث میشد که به دختر ها احترام بیشتری بذارم و پیش خودم از اونا فرشته بسازم و بگم که در این شرایط جامعه این جنس پاک مونده و خیلی مظلوم و معصومند و اون ها بعضی مواقع از این همه احترام من تعجب میکردن و فکر میکردن منظوری دارم در حالی که این طور نبود.
این احترام من از سر این بود که فکر میکردم این قشر پاک ترین قشر جامعه هستند ، خلاصه سعی کردم بعد 3 سال اون عشق قبلی رو فراموش کنم و عاشق شخص دیگه این بشم، دختری به ظاهر مقید و مذهبی با پوشش چادر که حتی در گروه ها پست های مذهبی میذاشت و 3 سال عاشق این فرد بودم و از این نفر یک قدیسه ساخته بودم تا اینکه بعد از سه سال از دوستش در موردش سوال کردم که گفت این دختر با پسر ها دوسته و با هم گردش میرن و و غیره ...،
میگفتم این اصلا مذهبی نیست ، اون راست میگفت حتی آیدی اینستاشو پیدا کرده بودم و عکس هاش بشدت بی حجاب بود یه لحظه جا خوردم دنیا رو سرم خراب شد و حتی هنوز هم فراموش نکردم این شکست رو .
حتی یه دختر با ظاهر مذهبی و چادری دیگری هم بود که یواشکی دوست پسر داشت و اون پسر می اومد بهم میگفت و بهش میخندید و من تعجبم بیشتر میشد و حتی دو دختر به شدت چادری هم بودن که یکی از دختر های کلاس بهم گفت البته محض کنجکاوی ازش پرسیدم و اون گفت این ها دوست پسر دارن و بر خلاف ظاهرشون مذهبی نیستن و بهم فهموند دوست پسر تو گروه دختر ها یک چیز عادی و پیش پا افتاده هست و حتی پیششون هم میرن .
ولی آنقدر مخفیانه و یواشکی این کار رو انجام میدن که هیچ کس بویی نبره و پیش خودم گفتم شاید این از حسادت داره از دوستاش بد تعریف میکنه و قصد داره اونا رو خراب کنه تا این که آیدی اینستاشون رو به زحمت پیدا کردم .
عکس هاشون به شدت بی حجاب بود، اون راست میگفت و من چند سال باور نکردم، دیگه تقریبا داشتم از دخترها متنفر میشدم، همیشه یک دوست داشتم که از روابتش با دخترها صحبت میکرد ... و حتی افتخار میکرد و عکس هاشون رو هم برام میفرستاد ولی باز هم باور نمیکردم .
بهم گفت کلمه پ*ر*د*ه رو تو گوگل سرچ کن و کامتا رو بخون همین کارو کردم و بشدت با کامنتایی مواجهه شده بودم که اونو از دست دادن و نمیدونن چکار کنن و باید ب*د*و*ز*ن و طرف مقابلشون رو فریب بدن و حتی اکثر دکترها اون ها رو راهنمایی میکردن و حتی بعضی ها در همین سایت و سایت های اجتماعی به اون ها توصیه میکردند که دروغ بگن و اگه نداشتن بگن که داریم و در گذشته هیچ روابطی نداشتیم .
حتی در اینستاگرام پستی در این موضوع بود که در اون پست دکتر که گواهی سلامت میداد با افتخار میگفت حدود پانصد نفر به من مراجعه کردند و نداشتن و من براشون سلامت رد کردم و حتی دوخته بودن و از این دست عقاید روشنفکری تو ذهنم گفتم اگه دختری یک بار این اشتباه رو کرده اشکال نداره و حتی ما می پذیریم ولی دوختن رو هرگز یه جور فریب کاری میدونستم و اینکه بعضی دخترها این پرده رو یک جور متحجری و عقب موندگی میدونستن .
بعضی از همین دخترها چطور از اسلام ،مهریه و نفقه رو قبول دارن ولی اون چیزی که به نفع شون نیست قبول ندارن ،با هر موضوعی کنار میومدم ولی این مسئله منو نابود کرد. آخه فکر میکردم اون ها قدیس و فرشته ان از موقعی که این مسائل رو فهمیدم نه تنها از این جنس بلکه از همه چیز متنفر شدم.
میگفتم درد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رو قبول میکنم ولی فساد و دروغ گویی جنس مخالف رو نمیتونم تحمل کنم، ما پسر ها درس بخونیم بریم سربازی و به سختی بعد از مدتی شغل گیر بیاریم و پانزده سال نیاز جنسی مون رو سر کوب کنیم آخرش که چی؟ فردی رو بیاریم که در زمان مجردی انواع روابط رو داشته و حتی در سن بیست سالگی ما رو بخاطر بی پولی رد کرده ؟
از شما عزیزان فقط میخوام که کمکم کنید تا با ان مسئله کنار بیام، آخه قبول این مسئله برام تقریبا غیر ممکنه از شما میخواهم بهم کمک کنید.
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید.
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← برگه سلامت بکارت (۱۵ مطلب مشابه) ← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه) ← ترس از ازدواج در پسران (۴ مطلب مشابه) ← رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه) ← نوع رفتار در دانشگاه (۱۲۲ مطلب مشابه)
- ۲۸۸۳ بازدید توسط ۲۱۲۸ نفر
- شنبه ۴ اسفند ۹۷ - ۱۵:۵۸