می دونید... من یک خوشبخت بدبخت ام!
زندگی خوبی دارم. یک سری دارم که خب همه دارن! کنکور، میل جنسی، قضاوت های مردم و سر و کله زدن با بقیه ...
وقتی تو زندگیم خدا رو پیدا کردم... زندگیم معنی پیدا کرد... خیلی دلم می خواست شهید شم!
از نظرم شهادت یعنی کمال یک انسان!، آدم ها برای خودسازی و رسیدن به کمال خلق شدن! هنوزم نا امید نیستم. ولی خب..
انگار دلم گرفته... یک خلاء تو زندگیم هست ...، خ ا رو ترک کردم... با بدبختی و بیچارگی البته! شاید یک یک سالی میشه!
ولی خب جدیداً یک مرض افتاده به زندگیم...اون هم اینه که میرم تو اینترنت یک سری مطالب می خونم که نباید بخونم، من می خوام یار صاحب الزمان بشم! می خوام شهید بشم! آخه من رو چه به این مطالب..
چندین بار توبه کردم...تا امروز که زمان گرفته بودم. الآن نا امید نیستم. ناامیدی از رحمت خدا بزرگترین گناهه! که خدا نمیبخشه!
بزرگی خدا بزرگتر از این حرفاست...، ولی خب خیلی شرمنده م می دونید...، از خودم انتظار نداشتم!
این میل جنسی واقعاً چیز مخربی عه...، یک جورایی مامانم اگر نبود بنده خیلی خوبی می تونستم برای خدا باشم...البته امیدوارم یعنی!
از طرفی بدجوری مانع درس خوندنمه. استرس که میاد سراغم تشدید میشه مجبورم انرژیم رو بذارم صرف خنثی کردن و کنترلش بعد اون هم انرژیای برای درس خوندن ندارم و بی رمق میشم و تمرکزم رو از دست میدم... برای کنترل میل جنسی قرص و این ها هم که اصلاً و ابداً!.
سعی میکنم تغذیه ام رو رعایت کنم ولی خب... زیادی شرمنده م ... وقتی به خودت اعتماد نداری باید چه کار کنی؟ توبه کنم؟ توبهای که مطمئن نیستم گناه نکنم؟
آخه مطمئن بودم دیگه سراغش نمی رم... ولی رفتم ...
می دونم البته که چارهای غیر از توبه هم ندارم! ولی لطفاً... بهم یه تضمینی بدید.، حتی یک بار سر این قضایا بعد توبه دستم رو سوزوندم خط و نشون بشه طرفش نرم ...
نمی دونم چرا این جوری شد..
میشه یک تضمین بهم بدید؟ چه کار کنم که دیگه تا آخر گناه نکنم؟
← ارتباط با خدا (۳۳ مطلب مشابه)
- ۱۳۷۴ بازدید توسط ۱۰۰۱ نفر
- يكشنبه ۲۴ مهر ۰۱ - ۱۸:۴۳