سلام عیدتون مبارک
دختری هستم 19 ساله پشت کنکور تجربی هستم . پشت کنکور موندم به امید این که رشته بهتر قبول بشم کلی برنامه ریخته بودم برا کنکور تا شهریور ماه هم خیلی خوب با برنامه پیش رفتم فکرم فقط متمرکز درسم بود و هیج دغدغه ی فکری هم نداشتم تا این که بدبختی و مشکلات شروع شد .
مهرماه بود که یکی از فامیلامون که هم سنمه اومد بهم گفت دوسم داره می خواد باهام ازدواج کنه منم که کاملا شوکه شده بودم و اصلا فکر نمی کردم یه همچین چیزی ازش بشنوم و خودمم اصلا برام پیش نیومده بود که یه نفر ازم خواستگاری کنه ( البته خواستگار داشتم ولی خانوادم رو نمی کردن و خودشون رد می کردن) .
در جا بدون فکر گفتم نه و این ماجرا که اون اصرار می کرد و دنبال دلیل جواب نه من بود و من کلافه از این که جریانو به خانوادم بگم یا نه تا این که جریانو به خانوادم گفتم و بد بخت تر از اونی شدم که بودم .
مامانم دیگه بهم اجازه کلاس رفتن قلم چی رفتن از خونه بیرون رفتن کتابخونه رفتن کلا همه چی رو نداد رفتم قرنطینه گوشیم رو هم ازم گرفت فروخت الانم با گوشی دوستم تایپ می کنم فقط اجازه اینو داده که گه گاهی دوستم بیاد خونمون .
خلاصه یه مدت دپرس بودم تا این که زنگ زدن برا خواستگاری و مامانم بی چون و چرا جواب رد داد و قطع کرد وکلا قطع ارتباط کردیم الانم که عیده خونشون نرفتیم حالا مشکل اینجاست که من بهش احساس پیدا کردم و خانوادمم البته به جز پدرم به شدت مخالفن .
من چون از مامانم میترسم رفتم احساسمو به بابام گفتم و بابامم گفت بره صبر کنه درسشو بخونه تو هم بخون یه خونه جور کنه بیاره سندشو نشون بده من جلو مامانت وایمیستم اجازه میدم و....بعد به بابام گفتم اگه بازم اومد و بهم گفت چی بهش بگم گفت هیچی و رفت .
ولی این وسط یه چند تا مشکل هست که :
1 - من از مامانش و خانواده داداشش بدم میاد خیلی کوتاه فکرن
2 - رشته خود طرفم کامپیوتره و بالاخره از رشته من پایین تره ( ولی بازم تکلیف اون معلومه آخرش مهندس کامپیوتر میشه ولی من چی من اگه بالای 20000 بیارم درس نخونم بهتره ) راستی رشته کامپیوتر آینده شغلی داره ؟ با این رشته کجا می تونه کار کنه استخدام داره؟
3 - یکمم از ازدواج فامیلی می ترسم
4 - حالا چه جوری بهش بگم می ترسم بهش بگم و این دفعه بعد چند ماه اون منو نخواد و ردم کنه یا این که قبول کنه بعدا بعد چند سال مامانم بگه تو سر خود چه غلطی کردی مگه من نگفتم نه مگه من به خاطر تو قطع ارتباط نکردم حالا تو رفتی بهش قول دادی که اره بیا من صبر میکنم و...و اصلا نذاره بهم برسیم اون موقع من به اون طرفم چی بگم اگه هم بگم بابا گفته باشه اون موقع بابام میگه من به تو گفتم هیچی نگو .
5 - می ترسم برم دانشگاه خوب آدمه دیگه نطرم عوض بشه یا بر عکس نظر اون عوض بشه .
اینم میدونم که پزشکی و رشته های مربوط به بیمارستان رو قبول نمیشم چون هم هیچی نخوندم و همه چی یادم رفته اگه هم که بخوام بخونم زمانم کمه ونمی رسم پس این مشکلو ندارم که مثلا من پزشک میشم و اون ازم پایین تره
یکمم از خود طرفم بگم مهربونه دست و دلبازه تو هر شرایطی حتی اون موقع که من بهش جواب رد می دادم چشماش پر میشد ولی لبخند میزد من ناراحت نشم هر شرط و هر چیزی که من میگفتم رو قبول می کرد خیلی دوسم داره امتحانش کردم که اینو میگم از حالا داره زحمت میکشه تا همه چی برام فراهم کنه.
تابستونا میرفت کار خونه کار می کرد موقع مدرسه هم میرفت مغازش کار می کرد البته قراره بعد کنکور شرکتشونم راه بندازن اون جام کار کنه و دانشگاهم بره .
بعد قد بلنده یک و هشتاد و نه میشه خوشتیپه خوشگله از لحاظ مالی هم از خانواده ما بالاترن زمین و باغ اپارتمان و شرکت و مغازه دو تا ماشین ... دارن که ما فقط یه خونه داریم و یه مغازه ولی انصافا سطح فرهنگی ما از اونا بالاتره .
خلاصه من نمیدونم چی کار کنم به حرف مامانم گوش کنم به حرف دلم گوش کنم صبر کنم ببینم یکی بیاد که مامانم بپسنده یا که من بپسندم موندم چی کار کنم؟ اینم بگم من به شدت از مامانم می ترسم
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۲۲۳ بازدید توسط ۹۵۷ نفر
- پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵ - ۱۵:۵۵