خواهرم دختر شیطون و خیلی جذابی بود ، جدای از جذابیت ظاهریش ، شیطنتش و مهربونیش در کنار هوش و شخصیتش یه دختر خاص ازش ساخته بود . از وقتی یادم میاد خواستگار داشت ، پسرا دم در مدرسه براش به صف وایمیستادن ! تو یه مدرسه ی دخترونه بین 500-600 تا دختر تو چشم بود ! ... تو همون سن و سالی که اون موقع ها مد بود اغلب دخترا 15 - 16 نهایت شوهرشون می دادن خواهر من دانشگاه قبول شد ، اونم یه رشته ی خیلی خوب تو بهترین دانشگاه ایران ! ... دیگه تصور همه این بود که این دختر، بچه مدرسه ای بود اینطوری بود ! دیگه بره اونجا که درو می کنه خواستگارا رو !
همینطورم شد ... تصورم اینه که کمتر دختری ممکنه اندازه ی خواهر من پیشنهاد خواستگاری و دوستی داشته باشه ! پیشنهادای ازدواجیم که بهش می شد اغلب طرف یه حالت شیدایی و عاشق شدن داشت نه اینکه حالا صرف 2*2 تا بگه دختر خوبیه و صحبتی بکنیم و اینا ... یه حالت اغوا کننده داره که دست خودشم نیست .
تو اون سن و سال 17 - 18 خواهر من واقعا سر پر شوری داشت و سنشم کم بود انصافا ، براش حالت رسمی و جدی نداشت و اغلبشونو رد می کرد ... خب 95 درصد پسر از شروع یه رابطه اول اولش قصد ازدواج که ندارن !! پیشنهادای خواهرم خییییییییییییییلی زیاد بود اما از من اگر بپرسی بالای 70 درصدشون جدی قصد و شرایط ازدواج نداشتن که ! حالا می خواستن شانسشون و امتحان کنن ببینن چی می شه مثلا !...
اینه که نمی تونم بگم حالا همه خواستگار بودن اما خب موردای جدی هم متعدد داشت ... بچه بودم اما یادم می آد طرف پزشک بود مثلا ، 30 سال ، دم خونه ما تا صبح تو ماشین می خوابید تا صبح که خواهر من میره سر کار فقط بتونه یه نظر ببینش ! یا اینکه می رفت محل کار پدرم گریه می کرد که دختر تونو راضی کنی ! ...
خواهر من رشته اش یه طوری بود که مدام با دادگاهای خانواده و مرکز مشاوره های خانواده و اینا درگیر بود و سال هاست داره کار می کنه اونجاها . تو کارشم خبره است.
اینا رو گفتم که بدونید خواهر من در کمال سلامت عقل و نهایت زیبایی و جذابیت و آگاهی و خلاصه اند همه چی بود !
خانواده ما مثل اغلب خانواده های ایرانی یه تم مذهبی و سنتی داشت طبیعتا ... ضمن اینکه یه تربیت اخلاقی قوی هم داشتیم جدای از دین و این مسائل حلال و حروم ... به قدری محکم تربیت شدیم که گاهی اصن شک می کنم ماهام شهوت داریم یا نه ! من خودم تا 24 سالگی چیزی راجع به خودارضایی نمی دونستم ! ... اما در هر صورت عاطفی هستیم ...
فامیلای ما ، اشنا و همسایه ، معرفیاشون به درد عمه هاشون می خورد ! خیییییییییییلی ضعیف ! کیس هایی رو معرفی می کردن که هیچ کفویتی با خواهر من نداشتن و انصافا نمی شد رضایت داد بهشون . از طرفیم خواهرم شدیییییییییییییدا به خودش غره شده بود که من همه چی تمومم دیگه باید تاپ ترین شوهر نصیبم شه ، تصور کنید که یه سخت گیری از حد معمول بالاتر ... + اینکه ملاک های این ازدواج های سنتی افتضاحن ! دیگه من اینو از نزدیک دیدم دیگه ! ...
حساب کتابایی که خانواده ها و طرف دارن جدا" حال به هم زنه ، گیر دادن به مسائلی که جدا" تاثیری تو کیفیت زندگی دو طرف نداره ، کلیشه هایی که هیچ منطقیم پشتش نیست ... معرفیای سنتی که اینجوری منتفی می شد! می موند آشنایی هایی که خودش داشت . و این از نظر خانواده ما اصصصلن مسئله بدی محسوب نمی شه . آشنایی البته ؛ نه چیز دیگه .
خلاصه ... گذشت تا خواهر من رسید به حدود 30
تا اون سن احساس خطر نمی کرد که هیچ ، تازه خوشحالم بود داره انتخاب می کنه ... دیگه حالت اضطرار و فشار پیدا کرد ازدواجش و همه جوره زر مفت بود که می شنید از همه طرف .
همون موقع ها ... با یه نفر اشنا شد ... تو خیابون ! ... طرف اومده بود پیشنهاد دوستی دادن ، خواهرمم گفته بود با هیچ کس دوست نمی شم ! شروع کرده بود به زبون ریختن که من هر کسی نیستم ! من دکتر فلانیم و چنین و چنان ... شروع دوستیشون از اونجا بود ... طرف دانشجوی تخصص بود تو یه شهر دیگه ، همین باعث می شد خیلی کم همو ببینن شاید دو ماه یه بار ، این برا اوایل رابطه بود ... روزی 6 نوبت زنگ می زد شونصد بار اس ام اس و شعر و ایمیل و ... از توجه و محبت دیگه داشت خفه می کرد خواهر منو ... کادو پشت کادو ... اومد و مادر منو دید ... چند بار ،دیگه ما می شناختیمش خب ! رسمی نبود ولی . پدرم در جریان نبود ...
اونم مادرشو آورده بود که خواهر منو ببینه ، بعد از چند ماه . و مادرش از همون اول مخالف بود ! ... به هر حال این دو تا ادامه دادن ... حرفشم این بود که من عاشقتم اما فعلا دانشجو هستم و حقوقم خیلی کمه ... تخصصم تموم شه رسمی می کنیم رابطه رو ... مادرمم راضی می کنم ... هیچی دیگه ... خواهر من باهاش صمیمی شد ، مسافرت می رفتن از سال دوم به بعد ، می رفت می دیدش ... به نظرم صمیمیتی بوده حالا نه اونطوری اما بوده ! ... و ما هم در جریان نبودیم در این حد ، تصورمون این بود مثل بقیه خواستگاراست ، تا اون سن خواهرم به کسی پا نداده بود ! تصور کنین یه چیزی حدود 15 سال خودشو حفظ کرده بود !!! اصن تصور نمی کنم این چیز کمی باشه ! چیزی که من دیدم اینه که بعضیا با اولین پسری که وارد زندگیشون می شه وا می دن و ... خواهر من به هیچ کس اعتماد نکرده بود تا اون سن .
خلاصه درسشم تموم شد ... برگشت و یه خونه مجردی گرفت ! ... هیچی دیگه ... این شد شروع رابطه ی جدی تر در حد هفته ای یه بار ملاقات و ... دیگه هیچی دیگه ! ... بعد از یک سال خواهرم ازش خواست تکلیف رابطه رو مشخص کنه ... اینجا بود که اوووووووووووووووووووووووووووونهمه ادعای عشق و عاشقی کششششششششششششششششک ! ...
بازی در آوردناش شروع شد ! تلفن جواب ندادناش ، ریجکت کردناش ! ... نهایتا مادرشو ورداشت آورد خونه ما با گل و شیرینی ! که والا حاج آقا پسر ما دختر شما رو نمی خواد و دختر شما مزاحم پسر ما می شه همه اش ! حالا مگه چی شده !؟ یه دوستی بوده تموم شده رفته دیگه ! الان همه با هم دوستن !!! مگه بناست همه که با همن ازدواج هم بکنن !؟ خوش گذشته به جفتشون حالام تموم شده رفته ! ( اینارو از زبون یه زن مسن 55 ساله چادری بشنوید که جلسه ختم قرآن می ره و رو می گیره ! ) پسره هم عین موش ... خیلی مشمئز کننده است مرد 33 ساله پشت مادرش قایم شه و مسئولیت کاراشو نپذیره ...
حالا تصور می کنید دلیل مخالفت خانواده اش و جا زدن خودش چی بود ؟!؟!
اینکه دختر شما مقنعه و چادر نمی پوشه ، جلسه خواستگاریه چرا شال سرش کرده !
و اینکه مرد باید از زنش 8 سال بزرگتر باشه ! چرا هم نداره ! رسمه ، سنته ! اصنم مهم نیست چی بین اینا بوده ، یا چقدر با هم خوبن ... مهم سنت هست ! در حالی که خواهر من یک سال از طرف بزرگتر بود ... این از نظر اونا یعنی فاجعه !
ضمن اینکه پسر من باید با یه دختر چشم و گوش بسته و کم سن ازدواج کنه که زنش بهش پایبند باشه ( خود این آقا کسی هست که دوست دختر داشتن یه مرد متاهل رو حق مسسسسسسلم خودش می دونه ! یعنی کثافت کاریاش بعد ازدواج همچنان ادامه داره ،الانم که ازش خبر داریم روز به روز داره کثیف تر می شه ... خواهر منم بهش پایبند بود خب ! )
هیچی ...
خواهر من تو نهایت ناباوری ... همه چیشو باخته بود ... بهترین موقعیت های ازدواجشو ، سنشو ... آبروشو ... احساسشو ... پدر و مادرم چه حالی بودن بماند دیگه ... خودش چی کشید هم بماند ، بعد سه سال هنوزم هر شب با قرص می خوابه ! ...
طرف هنوزم مجرده – هنوزم مشغول کثافت کاری ... هنوزم سر مواضع احمقانه سنتی خودش ... هنوزم از خیر خواهر من نگذشته و بابت محبتی که خواهر من بهش داره گاها میاد سمتش ...
ما تصور می کردیم مسئله مخالفت خانواده است و اینها ... تو جریان همین کشمکش ها و جنگ و دعواها بود که چهره ی واقعی طرف مشخص شد تازه !
با وقاحت تمام می گفت من تو رو برا ازدواج نمی خواستم ! اگر می خواستم که از همون اول برا خواستگاری می اومدم !
منم مثل مادرم فکر می کنم و دختر کم سن چادری سر به زیر می خوام برام توله بیاره و خونه نگه داره ! اونو برا دل مادرم می گیرم اما عزیزم تو برا دل خودمی ! با هم باشیم تا آخر !!! ... مشخص شد علاوه بر خواهر من با دو تا زن دیگه هم بوده ... مطلقه بودن یا اوپن نمی دونیم واقعا ... منتها با اونا هم سکس داشته برای مثلا 8-9 سال ... به هر دوشونم گاها حرفایی از ازدواج می زده و به خانواده های اونا م سر می زده ! ... حتی اونام می دونستن یه دختری رو دوست داره ! پیش همه گفته من عاشق فلانیم !!! ...
خواهرم می گه من اونو به عنوان شوهر خودم می دونستم دیگه ... براش هیچی کم نمی ذاشتم ... به همه هم معرفیش می کردم به عنوان نامزد . برای من رسمیت د اشت ... حلقه هم خریده بود برا خواهرم ... گفت تصورشم نمی کردم اهل این کارا باشه ...
خواهر من رسما یه ازدواج و طلاق داشت ! منتها همه اش پنهانی !
در کمال سلامت عقلی و اختیار و آزادی خودش اونو انتخاب کرد – هر لحظه می خواست کیس ازدواج براش بود ، خودش اونو انتخاب کرد برا دوستی ! خودش هر چی بگه مهم نیست . مهم اینه که رابطه شون شبیه دوستی بود نه نامزدی ! ... می گه اون کثیف بود و منو برا سکس می خواست ولی نیاز من عاطفی بود – فرقی نمی کنه از نظر من! قشنگ ترین احساساتو تجربه کنی با یه نفر گیرم جسمتم دست نخورده نگه داشتی ! برا همسرت چی باقی مونده ! همیشه تصورم اینه که مهم ترین چیزی که یه دختر به طرف مقابلش می ده بین پاهاش نیست ! قلبشه !!!
هنوزم نمی دونم اگر واقعا عاشق خواهر من نبود ، اگر برا ازدواج نمی خواست چرا انقدر باهاش صمیمی شد !؟؟! پارتنر سکس که داشت !!!! ماهی یه بار سکس با خواهر منو می خواست برا چی ؟!؟! بعد می بینم مگه بد بوده براش ؟! رابطه عاطفی فقط با یه دختر سالم می شه داشت نه با یه زن هرز ... خواهر من واقعا دوسش داشت ...
نمی دونم ...
چطوره تیپ زدن و خوشگل بودن ضد دین هست ، اما دوست شدن و بازی کردن با دختر مردم نه ! اصن مگه خود عوضیش مومنه که زن مومن می خواد ؟!؟
چطوره که سنت می گه زن باید از مرد 8 سال کوچیکتر باشه ، اما سنت نمی گه دوستی نباید کرد ، اون طبیعیه و الان همه اینکاره ان ! ( به اینجا که می رسه مدرن تشریف دارن ! ) اما دو نفر همسن باشن آسمون به زمین میاد ! آیه داریم دوستی نکنید اما ایه نداریم زن کم سن بگیرید که !!!
چطوره حرف مردم مهمه ، که فلانی زنش ازش یه سال بزرگتره ( تازه اونم به قیافه معلوم نیست ! ) اما حرف خدا مهم نیست به حفظ مسائل شرعی ، دروغ زنا و ...
چطوری می شه یه زن گرفت برا بستن دهن گشاد مردم و اون بیچاره دلخوش یه شوهر متخصص با درآمد نیم میلیاردی ! اما معشوقه های دیگه گرفت برا حال و حول ! ....
چطوری می شه یه دانشجو از حقوق انترنیش سه چار نفرو ساپورت می کنه و دوستی می کنه ( به جز پارتنراش سر و گوشش زیاد می جنبید ... ) اما برا ازدواج بی پوله !
نمی دونم از راه دور چطور می شه دوستی کرد ، گاها طرفو برد برا عشق و حال ، اما نمی شه یه صحبت کوتاه و اجازه گرفتن از پدر من باشه و یه حلقه انداختن اصن نمی گمم طلا ! آهنی ! و صیغه خوندن ! حتی نمی گم عقد ! و نامزد باشن تا زمان رسمی تر شدن
چطور می شه تا آخر عمر دوستی کرد با یه زن پنهانی ، اما نمی شه ثبت کرد این ازدواجو !!!! حتی حاضر به خوندن یه صیغه شفاهیم نیست !!!
چطور می شه تو یه دوستی دختر کثیف محسوب می شه اما مرد نه ! از نظر دینیشم حساب کنیم اینا الان باید به عقد هم در بیان نه !؟
متعدد دیدم دخترایی که دوست پسر داشتن پنهان کردن ، اونایی که نامزدی بهم خورده داشتن دیگه شدن گاو پیشونی سفید و دست دوم !!!! حالا می بینی دختره با دوست پسرش سکسم داشته ، بچه م سقط کرده این یارو دست نامزدشم نگرفته ! همینا دامن می زنه به پنهان کاری دخترا ... چرا رسمی کنه به صد تا نفهم جواب پس بده بعدا !؟!؟
چطوریه که مرد گنده ! همه کارشو می کنه ، به ازدواج که می رسه شخصی ترین تصمیم زندگیش هست اختیارش با خانواده شه !!!! صغیره مثلا !؟؟!؟!
چیزی که من فهمیدم ... تفاوتی که بین صیغه با دوستی می شه قائل شد اینه که وقتی دختره دوست می شه اینجوری ، خب آخرش می گه من احساساتی بودم و طرف اغفالم کرد !نامرد !
اما وقتی بحث صیغه است ، دختر خودش می گه من خودمو به همسریت در آوردم ! به فلان مهریه و فلان مدت ! این یعنی زن رضایتشو اعلام می کنه !!! و زن از اول توجیه هست که رابطه برا سکس هست و موقت ! مثل دخترای اروپایی که گمون نمی کنم هیچ کدوم انقدری بشکنن از قطع روابطشون که ماها !!!! دلیلشم اینه که تابو ندارن و می پذیرن بخشی از زندگی هر کس انتخاب اینه که با کی باشه و ممکن هم هست با هم بمونن شایدم کات کنن . گذشته طرف هست و مسئولیت خودش ! بدن خودش روح خودش احساس خودش ! ضمن اینکه مسئولیت با خود دختره است ! آقاجون رفتی بودی ! نوش جونت ! ناز شصتت ! تموم شده ! برو بعدی ! نفر دوم هم ادعای زور نداره !
البته احساس اینجا دیگه محلی از اعراب نداره ... من که نمی تونم بفهمم ... اما در هر صورت مشخص بودن چارچوب یه رابطه بهتر از دروغ و فریبه نه !؟
این اتفاقا منو به شدددددددددت به هم ریخت ... خواهرم هیچ ! من تکلیفم چیه این وسط ؟! من چکار کنم تا همین نشه وضعیتم !؟ خودمونم متوجه نیستیم چکار داریم می کنیم با همدیگه ! پرا یه جور دخترا یه جور ، خانواده هام یه جور ! ...
من نمی دونم دیگه اینا گفتن می خواد !؟ الان همه می بینن می شنون دیگه ! کی چشم و گوشش بسته است این روزا !؟؟!؟! اصن مگه می شه چشم و گوش بسته موند !؟؟!!؟
به خدا قسم بهترین دین رو داریم ...
آشنایی رو داریم ، خواستگاری ... یه درجه رسمی ترش صیغه محرمیت هست و شناخت عاطفی ، یه مرحله جدی ترش صیغه عقد موقت هست که خواستن شناخت جنسی هم بدست بیارن ! بعدشم ازدواج ! اگرم به هم نخوردن یا هر جوری نشد ، خب طرف انگ فاحشه نمی خوره !!!! ... نمی دونم داریم چکار می کنیم و کجا می ریم ...
خدا عاقبت همه مونو بخیر کنه ... دین گریز شدیم و سنت زده ! ... دین و انسانیت رو که راحت گذاشتیم کنار ! سنت رو دو دستی سففففففت چسبیدیم !!!!
برا هم دعا کنیم ...
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۴۱۴۶ بازدید توسط ۲۹۲۰ نفر
- شنبه ۲۵ بهمن ۹۳ - ۰۰:۰۴