سلام
من *2 سالمه، و از 18 سالگی تا به الآن شاید بیشتر از 40 تا خواستگار داشتم، ولی اصلا دلم نمی خواد ازداوج کنم و به هیچ کدوم از خواستگارهام اجازه ندادم که باهام حرف بزنند. یعنی اگه جلسه خواستگاری هم بوده با هیچ کدوم خصوصی صحبت نکردم. بعضی وقت ها از یه نفر خیلی خوشم میاد، ولی بعد سریع ظرف چند روز نسبت بهش سرد میشم و حتی بهش احساس تنفر پیدا می کنم.
... فکر می کنم دلیل اصلی این اتفاق رفتارهای پدر و مادرم هست. من 40 سال با مادر و 55 سال با پدرم اختلاف سنی دارم و پدر و مادرم مایلند بجای ازدواج پیششون بمونم. برخلاف پدر و مادر خیلی از اطرافیان و فامیل هیچ مسئولیتی در قبال ازدواج من در خودشون حس نمی کنند!
مثلا وقتی خواستگار میاد، همه کارهای خواستگاری مثل تمیز کردن خونه بر عهده منه و مادرم دست به سیاه و سفید نمیزنه، البته من که اصلا ازشون انتظار ندارم کاری کنند ولی خوب حتی یه نظر هم بهمون نمیدن که چی کار کنم! فقط جلوی می خوابن! موقع خواستگاری، نه پدرم نه مادرم هیچ حرفی نمیزنند، یا اگه بزنند حرفهاشون بی ربطه یا موضوعیه که برای جلسه اول خواستگاری مناسب نیست. بعد خواستگاری هم اگه ازشون نظر بخوام فقط یک کلمه میگن:"نمی دونم!". اصلا همه پدر و مادر ها وقتی برای بچه شون خواستگار میاد از هنر دخترشون صحبت می کنند، مادر من بدتر من رو می کوبونند!
همین کارها باعث میشه انقدر سر خواستگاری حرص بخورم که وقتی تماس می گیرند بگم نه. و درجا بدون فکر ردشون کنم. نمی دونم با پدر و مادرم چه کار کنم، این رفتارشون باعث میشه از زندگی هم دلسرد بشم. هیچ بزرگتر خیرخواهی در فامیل ندارم که ازشون کمک بگیرم. با خودشون هم که اصلا راحت نیستم. فقط کافیه که کوچیکترین مسائلم رو با پدرم در میون بذارم، مثلا بگم این خواستگاری که دارن میان رو تو محل کار باهاش آشنا شدم، تا بدترین فکرها رو دربارم بکنند! چون به شدت بدفکرن.
من می دونم که پدر و مادرم، هر دو دوستم دارند، ولی این رفتارشون خودخواهی محضه! من که نمی خوام بعد ازدواج تنهاشون بذارم، ولی با این کارشون دارند محکومم می کنند به تنها موندن.
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۲۰۷۷ بازدید توسط ۱۴۴۸ نفر
- پنجشنبه ۲۸ خرداد ۹۴ - ۲۱:۴۰