سلام و عرض احترام خدمت تمامی کاربران عزیز خانواده برتر

بنده پسری هستم ۲۴ ساله، داستان من از اون جایی شروع میشه که سال ها پیش وقتی که تازه وارد دبیرستان شده بودم و به عبارتی همون سال هایی که باید انتخاب رشته می کردم بنابر تنش های روحی و خانوادگی و همچنین کوتاهی خودم بشدت افت تحصیلی داشتم، به طوری که در آخر سال وقتی برگه هدایت تحصیلی دبیرستان رو گرفتم هیچ رشته ی مناسبی رو مجاز به ثبت نام نبودم و به ناچار و عدم آگاهی خودم و همچنین نبود فرد راهنما و دلسوز در زندگیم وارد رشته ای شدم که بعدا فهمیدم هیچ توانایی و اراده ای در خوندنش ندارم، چون رشته ای بود که سرشار از ریاضیات و فیزیک بود و من از پایه در ریاضیات مشکل اساسی داشتم و ازش متنفر بودم، اینجا بود که نه راه پس داشتم و نه راه پیش، چون بنابر قوانین آموزش و پرورش نه مجاز به تغییر رشته بودم و نه می تونستم رشته ای که بهم تحمیل شده رو بخونم چون وحشتناک سخت بود و منی که هیچ صنمی با این رشته نداشتم!

همین قضایا باعث شد تا در امتحانات سال آخر چندین درس رو تجدید بشم و با وجود اینکه بارها و بار ها امتحان دادم اما در آخر حتی موفق به گرفتن دیپلمم نشدم و عملا به طرز خیلی بی رحمانه و ناراحت کننده ای از درس و تحصیل تَرد شدم.

بعد از تمام شدن دبیرستان و دوران مدرسه و ناکام ماندن بسیار ناراحت کننده ام در تحصیل، شاگردی در کار های زیادی رو به اجبار انجام دادم، از جمله: کابینت سازی، نصب آسانسور، نصب کاغذ دیواری، گچ کاری و ... 

اما از لحاظ روحی در هیچ کدام از این کار ها دوام نمی آوردم و بعد از چند ماه مجبور به ترک آن میشدم، چون احساس می کردم هیچ سنخیتی با این کار ها ندارم و با روحیه ام سازگار نیست. همیشه از کودکی در رویاهایم تصورم از شغل آینده ام یک شغل پشت میزی راحت و بدون دغدغه، بدون جنگ اعصاب و به دور از سر و کله زدن با مردم بود اما چیزی که در شغل آزاد با آن مواجه میشدم کاملا بر خلاف این تصور بود...

الان که 24 سال سن دارم به قدری بابت گذشته پشیمان و ناراحت هستم که وصفش در قالب کلمات و جملات غیر ممکنه برام، از لحاظ روحی بشدت افسرده  و ناراحت هستم و حس می کنم در قعر جهنمی افتادم که نه راه پس دارم و نه راه پیش، احساس می کنم بخاطر شکست در درس و تحصیل، شغل های به اصطلاح پشت میزی و کارمندی رو از دست دادم و از سوی دیگه حالا که گزینه ای جز انتخاب شغل آزاد و کار های فنی برایم باقی نمانده، می بینم که کار های آزاد هم با روحیه ام سازگار نیست و فرسنگ ها فاصله داره با اون چیزی که از بچگی تا حالا تصورش را داشتم و همین باعث شده چند ساله در برزخی باقی بمونم که تلخی و عذابش همیشه باهامه و تا مغز استخونم رو میسوزونه...

وقتی فکر می کنم با وجود اینکه از دار دنیا عملا هیچی نداشتیم و پدرم با کارگری و بدبختی منو بزرگ کرد و منم درس نخوندم تا به جایی برسم و ذره ای از فقر و مشکلاتم جبران بشه از پشیمونی ذره ذره نابود میشم، هر کاری می کنم نمی تونم با خودم کنار بیام و خودم رو ببخشم.

الان سوال اصلی ام اینه که آیا تصمیم به درس خوندن اون هم در این سن منطقی و عملی هستش و بعد از اتمام دانشگاه به یک شغل به اصطلاح پشت میزی و کارمندی میرسم؟ چون الان 24 سال سن دارم و بنا بر قوانین برای کنکور دادن یا رفتن به دانشگاه حتما باید خدمت سربازی برم و بعد از اتمام سربازی یعنی در سن 26 سالگی مجاز به رفتن دانشگاه میشم و چهار سال هم باید در دانشگاه تحصیل کنم تا درسم تموم بشه و اون موقع 30 سالم میشه و اگه بنا به هر دلیلی نتونم استخدام بشم و به یک شغل معقول برسم عملا تمام زندگی رو باختم. در ضمن این رو هم بگم که سطح و توانایی درس خوندنم در حد معمولی و متوسط هستش و چون چند ساله از درس و کتاب دور بودم پتانسیل زیادی ندارم.

همیشه وقتی تو زندگیم نیاز به راهنمایی و مشورت بزرگتر و با تجربه تر از خودم رو داشتم، جوری جوابم رو میدادن و جوری راهنمایی می کردن که بیشتر تو شک و تردید میرفتم و جواب صریح و روشنی نمی گرفتم که مثلا بگن فلان کار و فلان مسیر به احتمال خیلی زیاد به نتیجه می رسه یا فلان کار به احتمال خیلی زیاد به نتیجه نمی رسه.

حالا من از شما بزرگواران طلب می کنم تا به جای راهنما و خیر خواهی که هرگز در زندگی نداشتم بهم بگین با توجه به اینکه برای تحصیل با مشکلات خیلی جدی روبرو هستم و از لحاظ روحی هم با شغل های آزاد همسو نیستم و با روحیم سازگار نیست،چکار باید بکنم در این شرایط؟ لطفا یک راه و یک مسیر قاطعانه بهم بگین چون باور بفرمایید اینجا تنها جاییه که سراغ داشتم تا مشکلم رو مطرح کنم و در زندگی خودم مطلقا هیچ کسی رو ندارم که راهنماییم کنه.

با تشکر از همه عزیزان


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)